تشکیل گروه تحقیقاتی برای جاودانگی انسان

دیمتری ایتسکوف کارآفرین روس رهبر پروژه جاه طلبانه آواتار اخیرا با تعدادی از  میلیاردرها تماس گرفته و به آنها پیشنهاد عمر جاودانه را داده است ، دیمتری ایتسکوف به این میلیاردرها پیشنهاد داده تا در ازای پرداخت مبلغی که در هیچ منبع موثقی مقدار آن ذکر نشده جاودانه شوند. برای آگاهی بیشتر در مورد این پروژه در ادامه همراه ما باشید .

ایتسکوف که یک کارآفرین رسانه‌ای است، ادعا می‌کند که برای رسیدن به این هدف، ۳۰ دانشمند را به استخدام خود درآورده است، هدف این گروه این است که امکان پیوند مغز انسان را به کالبد روباتیک در عرض ۱۰ سال مهیا کنند.
او عقیده دارد که چنین ایده‌ای  دیگر یک خواب و خیال نیست و تمدن ما به ایجاد چنین فناوری‌ای بسیار نزدیک شده است. در راستای رسیدن به چنین هدفی بود که نامه‌هایی به میلیاردرهای فهرست شده در نشریه فوربس نوشت تا آنها را از پروژه خود مطلع کند.
ایتسکوف، در این نامه، پروژه خود را جاودانگی سایبرنتیک و کالبد مصنوعی نام گذاشته است.
این پروژه ابتکاری، عملا تابستان امسال در دفتری در سانفرانسیسکو شروع می‌شود، اعضای این گروه، قصد دارند یک مرکز پژوهشی بین‌المللی ایجاد کنند تا در آن، دانشمندان برجسته در زمینه‌هایی مانند روبات‌های آدم‌نما، مدل‌سازی سامانه‌های زنده، مغز و مدل‌سازی هوشیاری، هدف بلندپروازانه انتقال مغز انسان را به یک حامل مصنوعی پی بگیرند و به هدف نهایی که نامیرایی سایبرنتیک است، برسند. به این ترتیب اگر ما وجود یک شخص را مترادف با اندیشه و ذهنیات او در نظر بگیریم، دیگر بیماری و کهولت سن و مرگ، باعث مرگ یک شخص نمی‌شوند.

ایتسکوف که بیشتر از ۳۱ سال سن ندارد، او گفته است که دوست دارد با پیشرفت فناوری‌اش، این فناوری را در مرحله بعد به صورت رایگان در اختیار همه مردم قرار بدهد.
ایتسکوف امیدوار است که در طی ده سال امکان پیوند مغز به کالبد روباتیک فراهم شود و در مرحله بعد، حتی بدون جراحی بشود، اندیشه‌ها را، بدون جراحی، آپلود کرد! این کار در فاز سوم طرح انجام خواهد شد و بسیار هیجان‌انگیزتر از دو مرحله قبلی است.
چهار فاز برای برنامه آواتار که طرفدارانی مثل دالایی لاما هم دارد، پیشبینی شده است:
– آواتار A: در این مرحله روی طریقه کنترل یک روبات آدم‌نما با استفاده از یک رابط کاربری کامپیوتری کاربری کار می‌شود.
– آواتار B: در این مرحله دانشمندان می‌خواهند کاری کنند که مغز رأسا بدون نیاز به کالبد جسمانی قادر به زنده ماندن باشد و بتواند سیستم روباتیک را کنترل کند.

– آواتار C: آپلود شخصیت و اندیشه‌های انسان به سیستم
– آواتار D: آواتار هولوگرافیک: هولوگرام‌ها به مراتب بهتر از پیکرها جسمانی هستند، چرا که فارغ از محدودیت‌های مادی می‌توانند از موانع گذر کنند و با سرعت نور، نقل مکان کنند.
نام پروژه را هم که لابد می‌دانید از کجا گرفته شده است. آواتار، نام فیلم مشهور جیمز کامرون بود که در آن، انسان‌ها با نیروی ذهن خود کالبدهای دو رگه انسان-فرازمینی‌ها را کنترل می‌کردند.

ایتسکوف گفته است که دوست دارد با DARPA یا آژانس پروژه‌های تحقیقاتی پیشرفته دفاعی آمریکا کار کند. خود DARPA پیش از این، مطالعاتی در مورد کنترل از راه دور روبات‌های آدم‌نما انجام داده بود تا بتواند روبات‌ها را جانشین سربازها کند.
در راستای چنین همکاری‌ای، مطابق برنامه کاری ۲۰۱۳ DARPA ، آواتار در این سال روی توسعه رابط‌های کاربری و الگوریتم‌هایی برای آسان کار تعامل سربازان با ماشین نیمه‌خودکار دو پدالی کار خواهد کرد.
برای کسب آگاهی بیشتر می‌توانید به سایت پروژه آوتار بروید.
حالا تصور کنید که جامعه‌ای داشته باشید که مرکب از انسان‌های معمولی و روبات-مغزها باشد، چه چالش‌هایی که بین دو گروه پدید نخواهد آمد. لابد هر گروه حقوقی برای خود طلب می‌کنند.
تصور کنید که اگر این نوع جاودانگی ممکن شود، علاوه بر اینکه شاعران و نویسندگان و دانشندان بزرگ؛  سیاسی‌ها و توانگران بی‌رحم و دیکتاتورها هم نامیرا می‌شوند، در ان صورت جنگ نیکی و بدی، وارد مرحله تازه‌ای خواهد شد. چیزی که شاید دستمایه آثار تخیلی و فیلم‌های سال‌های بعد شود.
کمی هم در مورد ذهن فارغ از تن بیاندیشید، چنین چیزی شاید در بعدی ایجاد نسلی از انسان‌های والای رها از انگیزه‌های مادی را نوید دهد. اما آیا زندگی بدون تن، یا با تنی مصنوعی، واقعا دلپذیر خواهد بود؟

اندیشه جاودانگی، ریشه‌ای کهن دارد، ابدیت – والاترین آرزوی بشر- انسان را به دامان خلق افسانه‌های زندگی جاوید کشانده است، حتی کهن‌ترین اثر ادبی یعنی حماسه گیلگمش که بر جای مانده، حاوی این معنی است، جوهر حماسه گیل­گمش عبارت است از چاره‌ناپذیری مرگ.
از آنجا که عملا تحقق جاودانگی برای انسان غیر ممکن می‌نمود، انسان‌ها رویین‌تنی را تنها برای قهرمانانش در خیال تجسم کردند، اما حتی رویین‌تنی این این قهرمانان هم تمام و کمال نبود.
انسان در پاسخ به سؤال «چگونه می‌شود رویین‌تن شد»، رو به طبیعت آورد و نخست به سراغ عناصری رفت که در زندگانی او نقش حیاتی دارند: آب، آتش، گیاه، نور.حتی خیال جاودانگی به وسیله  آب حیات در متون ایران بعد از اسلام هم راه یافته است، بر این اساس، اسکندر در جستجوی آب حیات ناکام ماند و خضر از آن خورد و جاوید شد. افسانه جستجوی اسکندر برای رسیدن به آب حیات به شکل‌های مختلفی روایت شده است.
اسفندیار: در مجلس گشتاسپ که زرتشت پیامبر هم حضور دارد، گشتاسپ از زرتشت می‌خواهد که ۴ آرزویش را برآورده کند: جایگاهش در بهـــشت امن و جاودانی شود، فرَّش ایزدی گردد ، رویین تنش کند و علم پیشگویی را بیاموزدش.
اما زرتشت می‌گوید که؛ تنها یک آرزو می‌تواند درباره خودش داشته باشد که برآورده شود و بقیه درباره دوستان و هر آن که او بخواهد.
گشتاسپ جایگاه امن و جاودان در بهشت را برای خود می‌خواهد، درخواست می‌کند که پشوتن از ناخوشی و مرگ ایمن شود، علم پیشگویی و آینده‌نگری را برای جاماسپ وزیر می‌خواهد و با تطهیر اسفندیار در رودخانه مقدس او را رویین تن می کند؛ اما هنگام فرو رفتن اسفندیار در آب، اسـفندیار چشمانش را می‌بندد و آن دو دیده آب نمی‌بیند و باقی‌اش را که لابد می‌دانید.
آشیل: او هفتمین فرزند ازدواج پرماجرای تتیس -الهه دریا- و یک انسان به نام پله است. تتیس ِ جاویدان همیشه می‌ترسید که پسرانش جاویدان نباشند. از این رو پسران را در آتش می انداخت تا مطهر و جاویدان شوند اما همگی شوختند و مردند. پله، آشیل را از سوختن نجات داد، او را از غوزک پا گرفت و در رود غوطه‌ور کرد تا تطهیر شود، اما نرسیدن آب به غوزک پا، باعث آسیب‌پذیری آشیل شد. در جنگ تروا، پاریس تیری بر پاشنه پای آشیل زد و آشیل مرد.
زیگفرید: مطابق افسانه‌ها، در میان ژرمن‌ها اژدهایی وجود داشت که مردم ژرمن باور دارند؛ کسی که موفق شود اژدها را بکشد و بدنش را با خون این اژدها بشوید رویین‌تن و فنا‌ناپذیر می شود. زیگفرید اژدها را کشت و با خونش تن را شست، اما درحین شستن برگی از درخت در میان دو کتفش افتاد و آن قسمت آسیب پذیر ماند.

بالدر:  فرزند خدایان است. اُدین پدر بالدر خدای روشنایی است. شبی در خواب می بیند پسرش به وسیله تیری از پا در آمده است. وقتی که بیدار می شود پریشان و آشفته، نزد خدای خدایان بانو فریگان می‌رود و از وی می‌خواهد تمام درختان عالم را سوگند دهد تا هیچ کدام چوبشان چون تیری بر بدن بالدر ننشیند. بانو فریگان می پذیرد و تمامی درختان را سوگند می‌دهد. «دبق» تنها یک گیاه خیلی کوچک که هنوز چوبی بر تنش جان نگرفته بود بی‌قسم باقی می‌ماند. خدای بدکاره‌گان (لوکی)، به بالدر حسادت می برد و مترصد فرصتی تا بالدر را ازپای دراندازد. تا این که می‌فهمد، دبق همان گیاه کوچک سوگند نخورده است. از چوب این گیاه تیری فراهم می‌کند و به دست خدای نابینایان هاتر می سپارد و در یکی از جشنها هاتر را دعوت می‌کند تا در آن بزم حضور یابد. تیری که از گیاه دبق ساخته بود را به هاتر می‌دهد. تیر بر بدن بالدر می نشیند و می‌میرد.
در قسمتی که نظامی در اشعار خود، اسکندر نادم و پشیمان را با دست خالی و مأیوس از یافتن آب حیات به تصویر می‌کشد، از زبان سروش غیبی می‌گوید:

از آن ره که او عمر پرداز گشت-  چو نومید شــــــــد عاقبت بازگشت
سروشی در آن راهش آمد به پیش-  بمالیـــــد بر دست او دست خویش
جهان گفت یک سر گرفتی تمـــــام – نه‌ای سیر مغز از هوس‏‌های خام؟!

همچون همه انسان‌های زمین، کمتر نویسنده‌ای را می‌توان سراغ داشت که به بی‌مرگی نیاندیشیده باشد. حتی خود من هم در پاره‌ای اوقات این سوژه را در سر پرورانده‌ام و با خودم فکر کرده‌ام، چه می‌شود اگر مثلا مرگ در بیمارستانی متوقف شود، یا مثلا همه CPRهای (احیای قلب و ریه) یک پزشک موفقیت‌آمیز از آب دربیایند، ایده نوشتن داستان کوتاهی با همین مفهوم را هم داشتم!
تعداد داستان‌های کوتاه و تخیلی، فیلم و سریال‌هایی که جاودانگی را مطرح کرده‌اند، فراوانند، خورخه لوئیس بورخس، داستانی دارد که با عنوان جاودانه و نامیرا به ترتیب در دو کتاب «کتابخانه بابل و ۲۳ داستان دیگر» و همچنین «الف»، هر دو به وسیله انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده‌اند.
در این داستان، یک سرباز رومی، با مرارت زیاد، به رود و به شهر جاودانگان دست می‌یابد، اما ان هنگام که موفق به این کار می‌شود، پی به کسالت جاودانه زیستن می‌برد.
اما به تازگی با فاصله کوتاه، دو کتاب را با سوژه جاودانگی دیده‌ام که به نظرم خیلی مناسب است، این پست را با معرفی آنها به اتمام برسانم.
کتاب اول را ژوزه ساراماگو -نویسنده فقید پرتغالی- نوشته است، این کتاب توقف در مرگ نام دارد و توسط نشر جمهوری در۲۴۴ صفحه، با ترجمه سید حبیب گوهری راد، منتشر شده است.

داستان از جایی شروع می‌شود که مرگ سراغ افراد یک سرزمین نمی‌رود و تا مدتی هیچ مرگی در محدوده جغرافیایی سرزمین مورد بحث گزارش نمی‌شود. این مسأله با واکنش‌ها و محاسبات تازه‌ای همراه است. نگاه طنزآمیز نویسنده به دست و پا زدن انسانی که ناگهان پس از تاریخی سرشار از کلیشه نابودی و مرگ، به بی‌مرگی دست یافته است؛ اما در این بی‌مرگی کاملا منفعل است، فضای جالبی در داستان می‌آفریند.
کتاب دوم را رنه بارژاول نوشته است، عنوان کتاب این کتاب تخیلی «راز بزرگ» است، کتاب را نشر دنیای نو در ۳۵۹ صفحه با ترجمه پرویز شهدی منتشر کرده است:

«ژان» پس از آشنایی با «رولان» زندگی مشترکی را با او شروع می‌کند. رولان که در آزمایشگاهی کار می‌کند، به طور ناگهانی ناپدید می‌شود و ژان با وجود جست‌وجوی فراوان رد پایی از وی نمی‌یابد. تا این که پس از طی ۴۵ سال و سفرهای فراوان، سر نخ‌هایی از وجود رولان می‌یابد. رولان اینک درجزیره‌ای به سر می‌برد که همگی ساکنان آن از عمر جاودان برخوردارند. خود رولان نیز از زمان ناپدید شدن تاکنون به دلیل استفاده از قطرۀ جوانی هیچ تغییری نکرده است. رولان، ژان را نیز به استفاده از قطرۀ جوانی تشویق می‌کند، اما ژان نمی‌پذیرد. سرانجام نیز تمام ساکنین جزیره به دلیل فرار از جزیره از طریق دریا به طرز مشکوکی از بین می‌روند. نویسنده در این رمان، دست‌یابی به عمر جاویدان و خطرات ناشی از آن را مطرح کرده است.


منابع : dailymail ، forbes ، pajoohe

پاسخ بدهید

وارد کردن نام و ایمیل اجباری است | در سایت ثبت نام کنید یا وارد شوید و بدون وارد کردن مشخصات نظر خود را ثبت کنید *

*