Excoino
غم‌انگیزترین انیمه‌های تاریخ

معرفی غم‌انگیزترین انیمه‌های تاریخ که روحتان را به چالش می‌کشند

در این مطلب به بررسی غم‌انگیزترین انیمه‌های ساخته شده می‌پردازیم که مخاطب را درگیر می‌کنند و با پایان‌های غیرمنتظره و داستان‌های پرکشش نام خود را در تاریخ ثبت کرده‌اند.

انیمه به شیوه‌ای ظریف قابلیت نفوذ عمیقی به ذهن و جان مخاطبش دارد. این رسانه فارغ از اینکه در قالب فانتزی‌های خیال‌انگیز و باشکوه به نمایش دربیاید یا در دل کمدی‌های شیرین و روزمره ریشه بدواند، همواره راهی منحصربه‌فرد برای حک شدن در اعماق قلب و ذهن بینندگانش می‌یابد. برخی از این آثار نظیر «ناروتو»، «حمله به تایتان» یا «شهر اشباح» چنان با تار و پود فرهنگ عمومی گره خورده‌اند که دیگر صرفاً یک انیمه نیستند.

اما در این گستره‌ وسیع، نوع دیگری از انیمه‌ها نیز حضور دارند که مسیری متفاوت را برمی‌گزینند؛ این‌ها همان انیمه‌های غم‌انگیزی هستند که قدرت خارق‌العاده‌ای در شکستن مخاطب از درون دارند. این روایت‌های پردرد، درست به همان نقطه‌ای از روح و روان تلنگر می‌زنند که بیشترین آسیب‌پذیری و درد در آن نهفته است.

نکته‌ شگفت‌انگیز اینجاست که این شکستن و درهم ریختن احساسی، نه با زرق و برق و اغراق، بلکه به شکلی کاملاً زیبا، بی‌ادعا و عاری از هرگونه تظاهر به تصویر کشیده می‌شود و همین ویژگی است که آن‌ها را تا این حد ماندگار و تأثیرگذار می‌سازد. در ادامه‌ این مطلب از رسانه گجت نیوز، قرار است به ده مورد از غم‌انگیزترین انیمه‌های تاریخ بپردازیم که در طول تاریخ این ژانر، بیشترین نقش را در به چالش کشیدن روح و روان مخاطبانشان ایفا کرده‌اند.

فهرست مطالب

نگاهی به 10 مورد از غم‌انگیزترین انیمه‌های تاریخ

در دنیای وسیع انیمه، ژانری وجود دارد که بر کاوش در احساسات انسانی، درد، فقدان و تراژدی متمرکز است. این آثار به جای فرار از واقعیت‌های تلخ زندگی، با شجاعت به قلب مشکلات و سختی‌ها نفوذ می‌کنند و مخاطب را وادار می‌سازد تا با بخش‌های تاریک‌تر وجود خود و دنیای پیرامونش روبرو شود. داستان‌های این انیمه‌ها معمولاً با شخصیت‌پردازی‌های بسیار قوی و واقع‌گرایانه همراه هستند؛ شخصیت‌هایی که با مصیبت‌ها و تصمیمات دشواری دست و پنجه نرم می‌کنند و سرنوشتشان اغلب به سمت پایانی تلخ یا مبهم پیش می‌رود.

روایت‌ها از طریق به تصویر کشیدن رنج‌های درونی، شکستن آرزوها، و نمایش عواقب جبران‌ناپذیر اتفاقات، به اوج تأثیرگذاری خود می‌رسند. هدف نهایی نه صرفاً غمگین کردن مخاطب، بلکه ایجاد درکی عمیق‌تر از ظرافت‌های شکننده و قدرتمند روح انسان و یادآوری این نکته است که حتی در دل یأس و ناامیدی نیز، زیبایی‌ها و درس‌هایی نهفته است که می‌تواند تجربه‌ انسانی ما را غنی‌تر سازد. با ما همراه باشید تا در ذیل به معرفی 10 عنوان از غم‌انگیزترین انیمه‌های تاریخ بپردازیم.

10- Clannad (محصول سال ۲۰۰۶)

در دل داستان‌های بصری که به کاوش در عواطف انسانی می‌پردازند، انیمه‌ای چون «کلاناد» به زندگی تومویا اوکازاکی می‌نگرد. این جوان که در بی‌انگیزگی و بی‌هدفی غرق شده است، با ناگیسا فوروکاوا برخورد می‌کند؛ دختری با روحی لطیف و شخصیتی عمیقاً خجالتی که یک سال تحصیلی را از دست داده و اکنون در تلاش برای بازگشت به زندگی مدرسه‌ای است.

ناگیسا آرزو دارد انجمن تئاتر مدرسه را دوباره راه‌اندازی کند و با اینکه جسمش ضعیف است، اراده‌‌ای قوی‌ دارد. تومویا تحت تأثیر این اراده قرار می‌گیرد و تصمیم می‌گیرد به او کمک کند. در این راه آن‌ها دوستانی پیدا می‌کنند که هر کدام مشکلات و گذشته‌های سختی دارند. گرچه کلاناد در لحظاتی با چاشنی طنز تلخ و شیرین، لبخندی بر لبان مخاطب می‌نشاند، اما هرگز از پرداختن به مفاهیم عمیق و دردناک انسانی نظیر تنهایی، پشیمانی، دلتنگی و مفهوم فقدان شانه خالی نمی‌کند.

بیشتر بخوانید

قدرت تأثیرگذاری این انیمه نه در شوک‌های ناگهانی، بلکه در انباشته‌شدن آرام و پیوسته‌ لحظات کوچک و احساسی نهفته است؛ لحظاتی که به تدریج و با ظرافتی بی‌نظیر، قلب بیننده را تحت تأثیر قرار داده و او را از درون به آرامی خرد می‌کنند. این انیمه غم‌انگیز که پخش آن از سال ۲۰۰۷ آغاز شد، به دلیل روایت واقع‌گرایانه‌ از زندگی روزمره و چالش‌های عاطفی آن مورد ستایش منتقدان و مخاطبان قرار گرفت و امروزه از آن به عنوان یکی از غم‌انگیزترین انیمه‌های تاریخ یاد می‌شود.

9- Made in Abyss (محصول سال ۲۰۱۷)

در اعماق دنیایی شگفت‌انگیز و در عین حال هولناک، «ابیس» دهان گشوده است؛ گودالی عظیم و پر از رمز و راز که هستی‌ آن با موجوداتی مهلک و بقایای تمدن‌های باستانی در هم آمیخته است. اما شاید هولناک‌ترین ویژگی این پرتگاه بی‌انتها، پدیده‌ای به نام نفرین ابیس باشد. در میان این سختی‌ها «ریکو»، دختر یتیمی که سرشار از همان شور و شوق بی‌حد و حصر مادرش برای اکتشاف است، رویای تبدیل شدن به یک غارنورد برجسته را در سر می‌پروراند و بی‌صبرانه در آرزوی گشودن پرده از اسرار نهفته در این چاه است.

سفر واقعی و پرمخاطره او اما زمانی آغاز می‌شود که با «رِگ»، پسری رباتیک و اسرارآمیز که حافظه‌اش را از دست داده، روبرو می‌شود. این دو که به دنبال پاسخ‌هایی برای سوالات بی‌پایان خود هستند، دست در دست هم به اعماق ناشناخته‌ ابیس می‌روند. «ساخته شده در ابیس» به طرز حیرت‌انگیزی تضادی فاحش میان لحن و فضای بصری‌اش به نمایش می‌گذارد؛ جایی که ظاهر رؤیایی با جلوه‌های بصری خیره‌کننده و موسیقی افسونگر کوین پنکین، در ابتدا بیننده را به سرزمینی از معصومیت و زیبایی فریب می‌دهد.

داستان این انیمه با ضربات سهمگین و صحنه‌هایی تلخ روح و روان مخاطب را نشانه می‌رود. این بخش از داستان، صرفاً به خشونت فیزیکی یا رنج‌های بدنی شخصیت‌ها محدود نمی‌شود، بلکه فشار روانی طاقت‌فرسایی را به تصویر می‌کشد که از تماشای کودکانی معصوم ناشی می‌شود که در برابر سخت‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین شرایط مقاومت می‌کنند و با انتخاب‌های اخلاقی دشواری مواجه می‌شوند. فیلم «سپیده‌دم روح عمیق»، حتی یک گام فراتر نهاد و با بی‌رحمی تمام، قلب بیننده را به معنای واقعی کلمه در هم شکست. کافی است تنها به سرگذشت تراژیک و غم‌انگیز «ناناچی» و دوستانش فکر کنید تا به عمق تأثیرگذاری این اثر بر روح و جان پی ببرید.

8- Wolf’s Rain (محصول سال ۲۰۰۳)

در جهانی که روزگاری پر جنب و جوش بود، اکنون تنها ویرانه‌ای تاریک و آخرالزمانی بر جای مانده است؛ جایی که انسان‌ها با این باور زندگی می‌کنند که گرگ‌ها مدت‌هاست که از روی زمین ناپدید شده و به افسانه‌ها پیوسته‌اند. اما واقعیت این است که گروهی از گرگ‌ها خود را در کالبد انسان‌ها پنهان کرده‌اند. در میان این گرگ‌های تنها چهار شخصیت (کیبا، تسومه، هیگه و توبوئه) با سرنوشت‌های متفاوت گرد هم آمده‌اند. هدف مشترک آن‌ها یافتن «بهشت» است؛ مکانی افسانه‌ای که گفته می‌شود تنها گرگ‌ها می‌توانند راهی به آن بیابند.

این چهار گرگ در مسیر پر پیچ و خم خود برای رسیدن به بهشت، با دشواری‌ها و شخصیت‌های گوناگونی روبرو می‌شوند. آن‌ها نه تنها باید از نگاه شکاک انسان‌ها پنهان بمانند، بلکه با اشراف نیز درگیر می‌شوند؛ حاکمانی قدرتمند و گاه بی‌رحم که خود به دنبال اسرار جهان هستند. در قلب این ماجراجویی، دختری به نام «چزا» قرار دارد که در آزمایشگاهی به دنیا آمده و پیوندی عمیق با طبیعت و بهشت دارد. گفته می‌شود او کلید ورود به بهشت در وجود او نهفته است و این موضوع سرنوشت گرگ‌ها را به او گره می‌زند.

همچنین بخوانید

انیمه «باران گرگ» فراتر از یک داستان ساده، اثری هنری خیره‌کننده است که با ترکیبی بی‌نظیر از عناصر مختلف روایتی عمیق و پرکشش را به تصویر می‌کشد. در کنار این جلوه‌های بصری تأثیرگذار، موسیقی «یوکو کانّو» به اثر عمق و بُعدی دیگر می‌بخشد. ملودی‌های او گاه حماسی و پرشور، گاه غمگین و دلگیر، احساسات نهفته در هر صحنه را به اوج می‌رسانند و به مخاطب اجازه می‌دهند تا با درد و رنج و آرزوهای شخصیت‌ها همراه شود.

این انیمه که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد، به دلیل ارائه‌ تصویری عمیق و گاه ویرانگر از شرایط انسانی، جایگاه ویژه‌ای در میان غم‌انگیزترین انیمه‌های تاریخ دارد. چهار قسمت تکمیلی آن نیز که پس از وقفه‌هایی در تولید منتشر شدند، به زیبایی هرچه تمام‌تر پایان داستان را جمع‌بندی کردند.

7- !Angel Beats (محصول سال ۲۰۱۰)

در دل دنیایی غریب و مرموز، «یوزورو اوتوناشی» به یک‌باره چشم می‌گشاید. او خود را در یک دبیرستان غیرعادی می‌یابد، مکانی که به نظر می‌رسد مختص دانش‌آموزانی است که با کوله‌باری از حسرت‌ها و آرزوهای برآورده‌نشده از دنیا رفته‌اند. این دنیای برزخی فرصتی دوباره به آن‌ها می‌دهد تا با گذشته‌ خود کنار بیایند، از رنج‌ها و پشیمانی‌هایشان عبور کنند و سرانجام به آرامش ابدی دست یابند. اما اوتوناشی که هیچ خاطره‌ای از گذشته‌ی خود ندارد، با ابهام به این محیط جدید می‌نگرد. در این میان او با یک دختر با نام «یوری ناکامورا» آشنا می‌شود که رهبری گروهی به نام «نیروی نبرد پس از مرگ» را بر عهده دارد.

این گروه با تمام توان در برابر دختری مرموز و به ظاهر بی‌احساس به نام «کاناده تاچیبانا» می‌ایستند. کاناده که اغلب از او با عنوان فرشته یاد می‌شود، تنها کسی است که به نظر می‌رسد قوانین سخت‌گیرانه‌ این جهان را اجرا می‌کند و در مقابل هرگونه تلاش برای شورش یا سرپیچی از آن می‌ایستد. اوتوناشی نیز با وجود تردیدهای اولیه، به تدریج وارد این نبرد می‌شود. در نگاه نخست، Angel Beats شاید ترکیبی پر هیجان از صحنه‌های اکشن نفس‌گیر، لحظات کمدی دلنشین و درامای عمیق به نظر برسد. اما ورای این ظاهر پر زرق و برق، قلب تپنده‌ داستان در رنج‌های پنهان و گذشته‌های تلخ شخصیت‌هایش نهفته است.

هر یک از اعضای این دبیرستان، از قهرمانان اصلی گرفته تا شخصیت‌های فرعی با زخمی عمیق از درد، بیماری، فقدان عزیزان یا طردشدگی از جامعه به این دنیا قدم گذاشته‌اند. «کاناده» با آرامش درونی و ظاهری بی‌تفاوت و «یوری»، با سرکشی بی‌پروا و اراده‌ای پولادین، دو ستون احساسی مهم داستان را تشکیل می‌دهند که کشمکش میان آن‌ها، بخش بزرگی از روایت را به پیش می‌برد. قسمت‌های پایانی این انیمه نقطه‌ اوج احساسات هستند و لحظاتی که ضربه‌ای محکم و فراموش‌نشدنی به مخاطب وارد می‌کنند که بدون شک آن را مستحق قرار گرفتن در لیست غم‌انگیزترین انیمه‌های تاریخ می‌کند.

6- Orange (محصول سال ۲۰۱۶)

در اعماق روزمرگی‌های آرام و عادی دبیرستان، زندگی دختری به نام «ناهو تاکامیا» ناگهان دگرگون می‌شود؛ هنگامی که نامه‌ای از آینده‌ای دور و از خودِ ده‌ سال پیرتر به دستش می‌رسد. این نامه حامل پیامی تکان‌دهنده و درخواست کمک برای جلوگیری از بزرگ‌ترین پشیمانی زندگی فرستنده است و مربوط به مرگ همکلاسی جدید او یعنی «کاکرو ناروسه» است. در این نامه‌ نسخه‌ آینده‌ ناهو با جزئیاتی حیرت‌انگیز، به لحظات و تصمیماتی کلیدی‌ اشاره کرده که ناهوی جوان باید آن‌ها را تغییر دهد. او باید در بزنگاه‌های حساس، برخلاف میل طبیعی یا اشتباهات گذشته‌اش عمل کند تا کاکرو را نجات دهد.

با ورود کاکرو به کلاس، ناهو و دوستان نزدیکش خیلی زود متوجه نشانه‌هایی از رنج پنهان در پس لبخندهای ظاهری و چهره‌ی شاداب او می‌شوند. گویی ترک‌هایی نامرئی بر شیشه‌ روح او نقش بسته که خبر از طوفانی درونی می‌دهند. حالا گروه دوستانه آن‌ها با وجود اینکه نمی‌دانند چگونه، تلاش می‌کنند تا سرنوشت تلخ کاکرو را از نو بنویسند.

بیشتر بخوانید

این انیمه با نگاهی صمیمی، دلسوزانه و واقع‌گرایانه به آینده‌ای غم‌انگیز و به ظاهر اجتناب‌ناپذیر می‌نگرد؛ آینده‌ای که در آن نسخه‌ آینده‌ ناهو و دوستانش، رنج از دست دادن کاکرو را تجربه کرده‌اند. ریتم آرام روایت، فضایی برای نفس کشیدن و تأمل درونی شخصیت‌ها فراهم می‌آورد و به شکلی دلنشین، شکنندگی و آسیب‌پذیری دوران نوجوانی را به تصویر می‌کشد؛ دورانی که احساسات در اوج خود قرار دارند و گاهی اوقات بار سنگین زندگی می‌تواند کمرشکن باشد. تقلای درونی کاکرو هرگز نمایشی یا اغراق‌شده به تصویر کشیده نمی‌شود، اما همان تغییرات ظریف در رفتار، فرصت‌های ازدست‌رفته و حمایت بی‌قیدوشرط دوستانش، همان چیزهایی هستند که بیش از هر چیز دیگری بر دل می‌نشینند.

5- Violet Evergarden (محصول سال ۲۰۱۸)

وایولت اورگاردن که تمام دورانش وقف آموزش‌های سخت و بی‌رحمانه‌ جنگ شده بود، دختری است که تنها زبانِ درک شده برای او فرمان‌ها و اجرای بی‌چون‌وچرای مأموریت‌ها بود. با فرونشستن غبار جنگ و پایان یافتن درگیری‌ها، او خود را در خلأیی بزرگ می‌یابد، زیرا تنها کسی که برایش معنا داشت فرمانده‌اش، سروان گیلبرت ناپدید شده است. تنها میراثی که از او باقی مانده، جمله‌ کوتاه «دوستت دارم» است. در این مسیر، وایولت شغل جدید «عروسک حافظه‌ی خودکار» را آغاز می‌کند. وظیفه‌ او نوشتن نامه‌هایی برای دیگران است؛ نامه‌هایی که قرار است عمیق‌ترین احساسات، آرزوها، پشیمانی‌ها و عشق‌های ناگفته‌ مشتریانش را به شکلی تأثیرگذار منتقل سازد.

در واقع او در مقام واسطه‌ای میان قلب‌های انسان‌ها قرار می‌گیرد تا احساساتی را که خود به‌طور غریزی نمی‌فهمد، به‌واسطه‌ی کلمات به دیگران منتقل کند. این فرآیند برای وایولت حکم تحصیل در دانشگاهِ احساسات انسانی را دارد. «وایولت اورگاردن» به حق یکی از تأثیرگذارترین و غم‌انگیزترین انیمه‌های تاریخ است که توانسته است غم عمیق فقدان و جستجوی معنا را نشان دهد. کار استودیوی کیوتو انیمیشن در این اثر حقیقتاً خیره‌کننده است؛ جزئیات لباس‌ها، حرکت‌های ظریف نور و سایه و زیبایی طبیعت، همگی در خدمت روایت هستند.

با این حال، جوهره‌ واقعی و نیروی محرکه‌ داستان، در دگردیسی درونی وایولت نهفته است. او با هر نامه‌ای که می‌نویسد با هر داستان عشقی که میانجی آن می‌شود، و با هر بار لمس کردن عواطف دیگران، اندکی از آن پوسته سخت سربازی‌اش می‌شکند و به درک نزدیک‌تری از مفاهیمی چون عشق، فقدان و دلتنگی می‌رسد. این سفر برای درک «دوستت دارم» فرمانده‌اش، او را به مواجهه با اندوه درونی خودش وامی‌دارد و این تجربه در شکل‌هایی پیچیده و گاهی دردناک بر او آشکار می‌شود. این اثر که نخستین بار در سال ۲۰۱۸ عرضه شد، با یک فصل سینمایی در سال ۲۰۲۰ به اوج احساسی قدرتمندی رسید. در آن نسخه مسیر جستجوی وایولت برای یافتن گیلبرت و درک کامل آن جمله پایانی، با سرنوشتی زیبا برای ماجراهای او به پایان رسید.

4- Erased (محصول سال ۲۰۱۶)

ساتورو فوجینوما، مردی که زندگی‌ وی با طعم شکست در حرفه‌ مانگاکشی گره خورده است، در پس این چهره‌ ظاهراً معمولی یک استعداد خارق‌العاده و در عین حال نفرین‌گونه را پنهان دارد؛ قابلیتی که او آن را «بازگشت» یا «احیا» می‌نامد. این توانایی ناگهانی، او را مجبور می‌کند تا دقایقی به گذشته پرتاب شود، درست پیش از آنکه یک فاجعه یا سانحه‌ ناگوار جان کسی را بگیرد، تا فرصتی کوتاه برای مداخله و تغییر مسیر تقدیر داشته باشد. اما این قابلیت هنگامی‌که فاجعه‌ای غیرقابل‌پیش‌بینی و شخصی رخ می‌دهد، معنایی کاملاً متفاوت پیدا می‌کند.

قتل مادر ساتورو فوجینوما نقطه‌ عطفی می‌شود که نه چند دقیقه، بلکه هجده سال او را به عقب می‌راند و او را دوباره در کالبد و قامت یک پسربچه‌ ده ساله در سال ۱۹۸۸ قرار می‌دهد. ساتورو که اکنون در جسم کودکی محبوس شده اما ذهنی پخته و پر از تجربه دارد، به‌سرعت درمی‌یابد که این بازگشت به گذشته تصادفی نبوده و قتل مادرش حلقه‌ای از زنجیره‌ای از وقایع هولناک است که شامل سلسله‌ پیچیده‌ای از آدم‌ربایی‌های مرموز که سال‌ها پیش کودکان شهر او را هدف قرار داده بودند، می‌شود.

همچنین بخوانید

بخش قابل توجه داستان در این است که ساتوروِ بزرگسال، ناچار می‌شود در دنیای مدرسه ابتدایی جایگاهی برای خود بیابد، با همکلاسی‌هایی تعامل کند که اکنون بسیار کوچک‌تر از خاطرات او هستند و مهم‌تر از همه، دوستی‌های گذشته را با چشمانی متفاوت از نو بسازد. در مرکز این تلاش برای جلوگیری از وقایع آینده شخصیتی به نام کایو هینازوکی قرار دارد؛ دختری که در روایت اصلیِ آینده سرنوشتی غم‌انگیز در انتظارش بود. ساتورو که از آینده آمده، وظیفه‌ خود می‌بیند تا از این دختر محافظت کند و مسیر سرنوشت او را تغییر دهد. تماشای تلاش این پسرک ده ساله با ذهنیت یک مرد بالغ که برای نجات جان دیگران و خودش در مدرسه راه می‌رود و باید میان بازی‌های کودکانه و سنگینی بار دانستن آینده تعادل برقرار کند، همزمان دلنشین و دردناک است.

3- Anohana: The Flower We Saw That Day (محصول سال ۲۰۱۱)

Anohana عنوان انیمه‌ای عمیقاً تأثیرگذار و درام است که داستان خود را سال‌ها پس از فقدان منما آغاز می‌کند؛ دختری شیرین و دوست‌داشتنی که ناگهان جمع دوستان دوران کودکی‌ خود را برای همیشه ترک کرد. پس از این موضوع گروه صمیمی دوستان قدیمی که زمانی جدایی‌ناپذیر به نظر می‌رسیدند، اکنون کاملاً از هم پاشیده‌اند و هر یک در گوشه‌ای با سنگینی بارِ اندوه، حسرت و خاطرات مشترک خود، در انزوا دست و پنجه نرم می‌کنند.

نقطه عطف داستان و آغاز سفر دوباره‌ این دوستان، زمانی رقم می‌خورد که روح منما به شکلی کاملاً غیرمنتظره و تنها برای جینتا، رهبر سابق گروهشان قابل رؤیت می‌شود. اما این حضور شبح‌گونه، تنها برای یادآوری خاطرات گذشته نیست؛ منما نمی‌تواند به آرامش ابدی برسد و وارد دنیای پس از مرگ شود، مگر اینکه آخرین آرزوی برآورده نشده‌اش محقق گردد. با این حال خود او نیز آن آرزو را به خاطر نمی‌آورد و این ناتوانی، به موتور محرکه‌ای برای کل داستان تبدیل می‌شود. این انیمه‌ یازده قسمتی، که به حق می‌توان آن را یک شاهکار در ژانر درام و یکی از غم‌انگیزترین انیمه‌های تاریخ دانست، مخاطب را با روایتی آرام، آهسته و سرشار از احساس به سفر می‌برد.

تلاش مشترک برای کشف و برآورده کردن آرزوی فراموش‌شده‌ منما، این گروه دوستان را وادار می‌کند تا با گذشته‌ مشترک خود، با زخم‌های دیرینه‌ای که هرگز التیام نیافته بودند و با احساسات پیچیده‌ای که در طول سال‌ها در دل خود پنهان کرده بودند، روبرو شوند. طراحی بی‌نظیر و لطیف شخصیت‌ها توسط ماسایوشی تاناکا، به هر کدام از آن‌ها هویتی ملموس و قابل درک می‌بخشد؛ از چهره‌های پر از تردید و اندوه که سنگینی بارِ گذشته را بر دوش می‌کشند تا لحظاتی از شادی و امید که مانند نورهای کم‌سو در تاریکی پدیدار می‌شوند.

2- The Promised Neverland (محصول سال ۲۰۱۹)

در خانه‌ گریس فیلد، روزگار برای گروهی پرشمار از کودکان با شادی و آرامش می‌گذشت. آن‌ها در محیطی به ظاهر ایده‌آل و زیر نظر زنی مهربان و دلسوز که او را «مامان ایزابلا» صدا می‌کردند، زندگی می‌کردند. این کودکان که همگی یتیم بودند، در انتظار روزی بودند که نامشان برای فرزندخواندگی اعلام شود و به دنیای بیرون قدم بگذارند. اما این رویای شیرین، با ناپدید شدن یکی از کوچک‌ترین اعضای به نام کانی و بازنگشتن او از دروازه‌ ممنوعه‌ خانه به کابوسی هولناک تبدیل شد.

اِما، دختری پرشور و با روحیه‌ قوی، و نورمن، پسری فوق‌العاده باهوش و آرام که برای بازگرداندن عروسک جامانده‌ کانی به سمت دروازه می‌روند، در آنجا با حقیقتی تکان‌دهنده روبرو می‌شوند. آن‌ها نه تنها شاهد سرنوشت تلخ کانی می‌شوند، بلکه به عمق فریبکاری پشت پرده‌ پرورشگاه پی می‌برند. گریس فیلد نه یک خانه‌ گرم، بلکه در واقع مزرعه‌ای است که کودکان را برای تبدیل شدن به غذایی لذیذ برای موجوداتی شیطانی و غول‌پیکر پرورش می‌دهد. مامان ایزابلا در حقیقت جلادی است که کودکان را به این سرنوشت شوم می‌سپارد. اِما و نورمن به همراه ری، پسری مرموز و منطقی که از همان ابتدا شک و تردیدهایی نسبت به محیط اطرافش داشت، نقشه‌ای دقیق و پیچیده برای فرار همه‌ی کودکان از گریس فیلد طراحی می‌کنند.

بیشتر بخوانید

آنچه «ناکجاآباد موعود» را به اثری عمیقاً تکان‌دهنده و تأثیرگذار تبدیل می‌کند، صرفاً موضوع تاریک و هولناک آن نیست. این کودکان با ذهنی کنجکاو، مقاومتی بی‌نظیر و اراده‌ای محکم برای زنده ماندن و محافظت از یکدیگر مبارزه می‌کنند. اما در جهانی که هر گوشه از آن با حیله‌گری و شرارت آغشته است، حفظ معصومیت و پاکی کار آسانی نیست و آن‌ها مجبورند برای زنده ماندن، دست به انتخاب‌های دشواری بزنند و خود نیز طعم فریب و خشونت را تجربه کنند. ناکجاآباد موعود از آن دست آثاری نیست که اشک مخاطب را روان کند؛ بلکه نوعی از انیمه‌های روان‌شناختی و درام است که روح را زخمی می‌کند.

1- Your Lie in April (محصول سال ۲۰۱۴)

انیمه‌ Your Lie in April که به حق در میان برجسته‌ترین و غم‌انگیزترین انیمه‌های تاریخ جای گرفته، روایتی عمیق و پرکشش از زندگی کوسی آریما است؛ پیانونوازی نابغه که از سنین کودکی، تحت آموزش‌های بی‌رحمانه و سخت‌گیرانه‌ی مادرش به اوج مهارت و دقت در نواختن پیانو رسیده بود. مادرش که آرزو داشت کوسی میراث‌دار هنر او باشد، با وسواسی خاص او را به تمرین‌های طاقت‌فرسا وادار می‌کرد. اما پس از مرگ تراژیک مادرش، جهانی که کوسی در آن زندگی می‌کرد برای همیشه فرو ریخت و او توان شنیدن صدای پیانو را از دست داد.

این موضوع او را مجبور کرد که از صحنه‌ موسیقی کنار بکشد و زندگی‌اش را در سکوتی دردناک و بی‌رنگ سپری کند. اما مسیر زندگی او با ورود دختری سرزنده و رها به نام کائوری میازونو، ویولونیست با استعدادی که با سبک آزاد و پرشور خود، شور و هیجانی وصف‌ناپذیر به اجراهایش می‌بخشید، کاملاً دگرگون شد. کائوری نه تنها رنگ و بویی تازه به جهان خاکستری کوسی آورد، بلکه او را به چالش کشید تا دوباره به دنیای موسیقی بازگردد. «دروغ تو در آوریل» زیبایی بی‌انتهای موسیقی کلاسیک را با واقعیت‌های دردناک و گاه بی‌رحمانه‌ زندگی در هم می‌آمیزد. موسیقی تأثیرگذار انیمه، همراه با انیمیشن درخشان و چشم‌نواز استودیوی A-1 Pictures به بیننده اجازه می‌دهد تا در دریای احساسات غرق شود.

اما این زیبایی‌ها، تنها پوششی برای حقیقتی تلخ هستند؛ چرا که هر اجرا و هر نت موسیقی، در واقع یک خداحافظی تلخ و یک لحظه‌ گذراست که شاید دیگر تکرار نشود. سرزندگی و طراوت بی‌حد و حصر کائوری که در ابتدا به نظر می‌رسید نقطه‌ی قوت اوست، در واقع پوششی برای شکنندگی وجودش و ضعف‌های جسمانی او بود. در نهایت پیام اصلی و تکان‌دهنده‌ی این انیمه به شکلی روشن و عمیق بر دل بیننده می‌نشیند: زیبایی واقعی در این است که حتی برای مدتی کوتاه، بتوانیم در نوری متفاوت و از زاویه‌ای جدید زندگی کرده باشیم، عشق ورزیده باشیم و اثری از خود بر جای بگذاریم.

پاسخ بدهید

وارد کردن نام و ایمیل اجباری است | در سایت ثبت نام کنید یا وارد شوید و بدون وارد کردن مشخصات نظر خود را ثبت کنید *

*