اگر از هر اخترشناسی بپرسید که آیا اختربینی یا طالع بینی نجومی را باور دارد، جواب به احتمال قوی «نه»ای جانانه خواهد بود. با اینحال، ریشههای دانش اخترشناسی در همین مجموعهباورهای اختربینانه بوده است که سالهای سال قدمت دارند.
شاید خیلی هم مایهی شگفتی نباشد که تمدنهای نخستین ستارهها و سیارهها را شواهدی از وجود قدرتهای فراطبیعی میدانستند که تأثیری جادویی بر زندگی مردمان دارند. از نوشتههای بهجامانده از کاهنان بابلی میدانیم که آنها رویدادها و پدیدههای مختلف نجومی را همچون نشانههای نیک یا شر «تفسیر میکردند». کاهنان بابل با استفاده از «اصول قیاس» یا «قوانین مطابقت»، که برای پدیدهها داشتند، ادعا میکردند که میتوانند براساس موقعیت اجسام آسمانیْ آیندهی حکومت پادشاهان خود را پیشبینی کنند. مثلاً سیارهی سرخرنگ مریخ نشانهای از خون و جنگ حتمی دانسته میشد. یا صورت فلکیای با نقشی شبیه دو ماهی نشانهای از آب در نظر گرفته میشد.
در زمان امپراتوری مصر، پیامهای نهفته در آسمانها دیگر فقط مختص ثروتمندان و قدرتمندان نبود؛ حالا ستارهها و سیارهها برای همه پندی داشتند. اختربینان مصری جداول طالعبینیای براساس این باور تهیه میکردند که لحظهی تولد هرکس شخصیت و خواستههای او را مقدر میکند. با افزایش مشتریمحوری در این کار و پدیدآمدن ارتباطی شخصی با آسمانها و خدایان – که پیش از آن فقط مختص نخبگان بود – سخت نیست که بفهمیم چرا اختربینی و تولید جداول طالعبینی ناگهان و بهسرعت گسترش یافت.
مصریان باستان همچنین باور داشتند که خدای خورشید در فرهنگشان، را (Ra)، هرشب توسط الههی آسمان، یعنی نوت (Nut)، بلعیده و صبح روز بعد از نو زاده میشود. وقتی نوت بهسوی خدای زمین، گِب (Geb)، میآید و آن را در آغوش میگیرد، بدن پُرستارهاش سایبانی بر زمین میافکند و شب میشود. طوفانهای طی روز را حاصل نزدیکشدن نوت به گِب میدانستند و خندههای گب را منشأ زلزله محسوب میکردند.
یونانیان باستان مجموعهقوانین تشابه و تطابق را گستردهتر کردند و انسانها را هم به آسمانها ربط دادند. تلاش ارسطو برای شرح ریاضیِ این جهانِ جادویی بود که شد اساس چیزی که امروز آن را به نام اختربینی یا طالعبینی میشناسیم.
یونانیان و رومیان
مصریان سیستمی داشتند که به جداییِ زاویهای ماه و سیارهها از خورشید درجات مختلفی از اهمیت نسبت میدادند. بابلیان مفهوم منطقهالبروج را ابداع کرده بودند. همانطور که میدانید منطقهالبروج سنتی نواری شامل دوازده صورت فلکی است که خورشید و ماه و سیارهها طی حرکتشان در آسمان از مسیری در میان آن میگذرند که خود به دایرهالبروج موسوم است (البته امروز میدانیم که بخشی از صورت فلکی مارافسای هم در این بین هست و خورشید در مسیر سالانهاش چند روزی را هم در قلمرو مارافسای، برج سیزدهم، میگذراند!). پس منطقهالبروج نشان میدهد که در هر زمان خاص از سالْ خودِ خورشید، و بنابراین خدای قدرتمند خورشید، در کدام صورت فلکی اقامت دارد. این مفهوم همچنین «نشان ماه تولد» افراد را مشخص میکند. یونانیان این دو مفهوم، گرفتهشده از مصر و بابل، را به هم بافتند! آنها باور داشتند که نزدیکی نسبی خدای خورشید به دیگر «خدایان» (یعنی سیارات) در زمان تولد هر فرد بر شخصیت او تأثیر میگذارد. همچنین باور داشتند که حضور خدای خورشید در هر صورت فلکی در زمان تولد افراد به آنها شخصیتهای خاصی میبخشد. تغییرات بعدی را رومیان در این سیستمها دادند؛ بهویژه بطلمیوس در قرن دوم میلادی، که بیشتر او را بهسبب این باور اشتباهش میشناسیم که میگفت زمین در مرکز منظومهی شمسی قرار دارد.
با گسترش اختربینی، به هر نشان تولد موجودی خیالی نسبت داده شد که شکلشان را میشد با درخشانترین ستارههای صورت فلکیِ مربوط ساخت. مثلاً گفتند آنهایی که تحت نشان حوت (دو ماهی) متولد شدهاند، که به آب ربط دارد، حتماً عاشق دریا هستند و مهارتهای بسیار در ارتباط با دریا و رودخانه دارند، و ماهیت رونده و جاری دریا و رود را میتوان به این نسبت داد که متولدین حوت بهخوبی با شرایط متغیر سازگار میشوند. همچنین گفته میشود که این افراد بهسبب حضور دو ماهی در آن صورت فلکی در شخصیت خود حدی از دوگانگی دارند و بنابراین در برابر دیدگاههای افراد دیگر پذیراترند.
مثالهای دیگری برای اینکه ببینید این قوانین مطابقت چطور عمل میکنند: گفته میشود که متولدین برج اسد (شیر) مغرورند و میتوانند رهبرانی قدرتمند باشند؛ متولدین نشان حَمَل (بره) را میگویند خودسرند و بدون فکر قبلی تصمیم میگیرند؛ متولدین جوزا (دوپیکر) شخصیتی دورو دارند، اجتماعیاند و روابط عمومیشان خوب است؛ متولدین ثور (گاو) خلقوخویی محکم، صبور و سرسخت دارند؛ درحالیکه عقربها حافظ جان خودشاناند.
اخترشناسی و اختربینی در گذشتهها درهمتنیده بودند: گالیله (۱۵۶۴-۱۶۴۲) و کپلر (۱۵۷۱-۱۶۳۰) اختربینانی خبره بودند. ولی از زمانی که ماهیت و فواصل ستارهها و سیارهها بهتر بر ما معلوم شد، اختربینی کمکم وارد حوزهی شبهعلم شد. امروز میدانیم که هیچ برهمکنش و ارتباط خاصی بین خورشید و ستارههای دیگر، که سازندهی صورتهای فلکیاند، وجود ندارد؛ فاصلههای میان آنها بسیار بسیار زیاد است. افزون بر این، حتی ستارههای سازندهی هر صورت فلکی اغلب با یکدیگر نیز ارتباط فیزیکی ندارند و فقط از دید ما روی زمین کنار هم به نظر میرسند. بنابراین صورت فلکی حوت، که زمانی به الهههای بابلی آنونیتوم و سیما، الههی آشوری ایشتار، و الههی یونانی آفرودیت و پسرش اِروس نسبت داده میشد، چیزی نیست جز تجمعی از چند رآکتور هستهایِ دارای گرانش – یا همان ستاره! – که در سرتاسر کهکشان راهشیری پراکندهاند.
نیروی گرانش
اما آیا هیچ نیرویی وجود دارد که از ستارهها و سیارهها گسیل شود و بر ما تأثیر بگذارد؟ نیروهای گرانش و الکترومغناطیس تنها نامزدهای ممکناند؛ با اینحال این نیروها آنقدر ضعیفاند که میتوان نادیدهشان گرفت. هنگام تولد ما پزشک متخصص زایمان نیروی گرانشی بهمراتب بیشتر از ستارهها و سیارهها بر بدن ما وارد میکند، و حتی یکی از آن شکلکهای آهنربایی روی درِ یخچالْ اثرِ الکترومغناطیسی بسیار بیشتری دارد. افزون بر این، تغییرات زبانههای خورشیدی، که منجر به اثر مغناطیسیِ خورشید بر زمین میشوند، روزبهروز و بهصورت بیقاعده رخ میدهند و شدتشان هم بسیار بیشتر از اثری است که از سیارهها و ستارهها به زمین میرسد. و نورهای اتاق عمل بیمارستان، یا حتی ایستگاههای محلی رادیو و تلویزیون، مقدار تابشی بسیار بیشتر از تابش رسیده از فضا تولید میکنند.
بنابراین تعجبی ندارد که بررسیهای آماریِ مدرن، که با مشارکت تعداد بسیار زیادی از افراد انجام میشوند، هیچگونه ارتباطی میان صورتهای فلکی و سیارهها با شخصیت افراد را ثابت نمیکنند؛ بهویژه باتوجه به اینکه معمولاً این ویژگیهای شخصیتی را به موجودات افسانهایِ مرتبط با صورتهای فلکی منتسب میکنند که بهکل ساختهوپرداختهی ذهن انساناند و در واقعیت هیچ ربطی به آن گروه از ستارهها ندارند! و حتی در فرهنگهای مختلف متفاوتاند. آمارها هیچ ارتباطی بین ازدواج و طلاق با درنظرگرفتن «نشانهای تولد» و برجهای سازگار و ناسازگار نشان نمیدهند. از هر برج فلکی به تعدادی برابر دانشمند، هنرمند، آدم خلاق، یا نظامی وجود دارد؛ هیچ ارتباطی بین متولدشدن تحت برجی خاص و تمایل به شغلی مشخص وجود ندارد.
در مطالعهای دیگر، دین از ۲۲ نفر خواست که میزان دقیقبودن فال روزانهشان (همانها که در نشریات زرد منتشر میشوند) را مشخص کنند؛ البته برخی جملههای فال را کاملاً برعکس کرد. آنهایی که فالهای دستکاریشده را خواندند به همان میزان بر دقیقبودن طالعشان صحه گذاشتند که آنهایی که فالهای دستنخورده را خواندند. و در سال ۲۰۰۷، دیوید وُس (David Voas) تاریخ تولد ۱۰ میلیون زوج را در انگلستان و ولز بررسی کرد. اگر واقعاً انسانهای متولد دو برج فلکی خاص برای ازدواج با هم مناسبترند، انتظار داریم در این بررسیِ میلیونیْ بازتابی از این قضیه را ببینیم که احتمالاً باید انتخاب طبیعی و برحسب غریزهی افراد باشد. ولی چنین ارتباطی در این بررسی مشاهده نشد.
با این حساب، آیا توضیحی پذیرفتنی برای باور به طالعبینی وجود دارد؟ شاید یک توضیح این باشد که فالهای منتشرشده معمولاً کلی و مبهماند. همین شاید توضیح بدهد که چرا بسیاری از مردم طالعبینی را باور دارند: وقتی در فالها پیشبینیهای مشخصی صورت میگیرد، اغلب مردم تمایل دارند آنهایی را که به حقیقت نپیوسته فراموش کنند و درعوض روی آنهایی که دقیقتر به نظر میرسند تمرکز کنند.
خواست عوام
تعداد بیشماری از افراد و حتی صنایع و تجارتها تصمیمات مهم شخصی و کاری خود را براساس باورها و توصیههای طالعبینانه، که ادعای یافتن راهحل دارند، میگیرند. با چهکسی دوست شویم؟ چهکسی را استخدام کنیم؟ پولمان را خرج کنیم یا ذخیره؟ در سال ۱۹۶۶ تعداد تولدها در ژاپن بیش از ۲۵درصد کاهش داشت چون مردم نمیخواستند در سال «اسب آتشین» بچهدار شوند! سالی که هر ۶۰ سال بازمیگردد و باور عمومی میگوید که اغلب بچههای این سال دخترانی با نفس هیولاوار و بدون کوچکترین حس وفاداری به خانوادهاند که برای پدران و شوهر آیندهشان بدبختی به بار میآورند. در سال ۱۹۸۸ این خبر در آمریکا منتشر شد که رانلد ریگان، رئیسجمهور پیشین این کشور، برنامههای شخصیاش را براساس طالعبینی جون کوییگلی، طالعبین اهل سانفرانسیسکو، برنامهریزی میکند.
همین تازگی، بررسیِ بنیاد ملی علوم ایالات متحده (NSF) در سال ۲۰۱۴ نشان داد که ۴۵ درصد آمریکاییها فکر میکنند طالعبینی «تا حدودی» یا «خیلی» علمی است. در هند هم داستان به همین ترتیب است؛ جایی که بسیاری از مردم و حتی سیاستمداران ردهبالا همچنان با طالعبینان مشورت میکنند، بهویژه برای زمانبندی رویدادهای مهم خصوصی یا عمومی. درعوض، گزارش NSF نشان میدهد که فقط ۸ درصد مردم چین به طالعبینی باور دارند.
رغبت پُرقدمت عامهی مردم به اختربینی، باوجود فقدان هرگونه پایهی علمی برای آن، بیشتر از آنکه از قدرت ستارهها بگوید، از روانشناسی بشر میگوید.
الیستر گراهام
ترجمه: شادی حامدی آزاد/canot