به تازگی دانشمندان با تحلیل و بررسی هزاران رمان و داستان مختلف به کمک الگوریتمهای کامپیوتری، متوجه وجود کلمات نامرئی در داستانها شدهاند.
کلمات نامرئی کشفی از نتایج به دست آمده با تحلیل کامپیوتری هزاران رمان و داستان توسط دانشمندان هستند که موضوع جالبتوجهی را در مورد دنیای داستاننویسی و ادبیات آشکار میکنند؛ کلماتی که ساختارهای مخفی دنیای داستاننویسی را تشکیل میدهند. در بررسی این خبر با گجت نیوز همراه باشید.
تقریبا از همان ابتدای نقل شدن اولین داستانها در تاریخ بشریت، مغزهای کنجکاو به دنبال بررسی ساختار داستانها و کالبدشکافی این مجموعه کلمات مرتبط به هم بودهاند. در قرنهای گذشته، نظریهپردازان، فیلسوفان و محققان در تلاش برای مشخص کردن پایهایترین عناصر تشکیل دهنده داستانها و پیدا کردن آنچه که به این روایتها معنا میدهد، فعالیتهای پژوهشی بسیاری داشتهاند.
کشف کلمات نامرئی با کمک کامپیوتر
تقریبا اولین تلاش ثبت شده این دانشمندان برای تحلیل ساختارهای دنیای داستاننویسی به قرن چهارم قبل از میلاد و ارسطو مربوط میشود و همانطور که انتظار میرود، این تلاشها تا به امروز ادامه دارند؛ البته به نسبت دوران قبل از میلاد و قرنهای گذشته، دانشمندان امروزی کارها را کمی متفاوتتر انجام میدهند و به کمک کامپیوتر، این امکان فراهم شده تا حجم فوقالعاده عظیمی از کلمات نوشته شده در داستانها را با الگوریتمهای مختلف، زیر و رو کنند.
در همین رابطه، چند سال پیش دانشمندان با الگوریتمهای مورد نظر چیزی در حدود 1700 داستان و اثر ادبی غیر واقعی را مورد بررسی قرار دادند و از این طریق، مشاهده شد که 6 الگوی احساسی خاص در محبوبترین داستانها و رمانهای جهان وجود دارند که شامل فراز و نشیبهای احساسی در خط سیر ماجرای داستان میشوند.
اما مطمئنا عناصر پایهایتری نسبت به فراز و نشیبهای احساسی در داستانها وجود دارند و کار پژوهشی جدید دانشمندان در مورد کلمات نامرئی هم به این موضوع مربوط میشود؛ در قرن 19 نویسندهای آلمانی با نام گوستاو فرایتاگ (Gustav Freytag) با تکیه بر دستاوردهای ارسطو در زمینه تحلیل آثار ادبی، اعلام کرد که سه فرآیند پایهای در نقل شدن داستانها و پیشروی خط سیر روایتها وجود دارند.
تحلیل داستانها
رایان بوید (Ryan Boyd)، پژوهشگر و تحلیلگر رفتاری از دانشگاه لانکستر بریتانیا در این رابطه میگوید که در اولین فرآیند موجود، نویسنده با توصیف فضای داستان و معرفی شخصیتها و تم موجود، ذهن خواننده را برای مراحل بعدی آماده میکند.
در فرآیند دوم تعامل شخصیتهای داستان با یکدیگر بیشتر شده و کل روایت سیر طبیعی خود را با گذر زمان و جابهجایی در مکانهای مختلف طی میکند. در نهایت هم به نقطه کانونی داستان میرسیم که در آن، اتفاقی اصلی، بزرگ و حیاتی چالشهایی را به وجود میآورد که شخصیتهای داستان در نهایت باید از پس آنها بربیایند.
اما چگونه امکان انجام چنین کاری وجود دارد؟ به گفته بوید و همکارانش، نویسندگان به کمک کلمات نامرئی تمامی این سه فرآیند را به راه میاندازند و کل روایت را نقل میکنند. منظور از کلمات نامرئی مجموعهای از عبارتهای کوتاه و پراستفاده به عنوان زبان نقل کردن داستان بوده که در اشکال مختلف، کل روایت را آشکار میکنند.
بوید میگوید که در مقایسه با کلمات و عبارتهای کلیدی مانند اسمها، صفتها و فعلها، کلمات نامرئی مدنظر ما تقریبا خسته کننده و سطحی هستند و در کنار توصیف مکان و موقعیت، از تکرار کلمات دیگر جلوگیری میکنند؛ اما مجموعه آنها این امکان را فراهم میکند تا خواننده کل منطق داستان را با پیش رفتن در روایت درک کند و از این طریق، ساختار کلی داستان و پسزمینه موجود را دریابد. در واقع مجموعه این کلمات در سراسر داستانهای نقل شده جهان ساختاری کلی را به وجود میآورند که بین همه روایتها مشترک است.
جزئیات تحقیق در مورد کلمات نامرئی
محققان دانشگاه لانکستر میگویند که در ابتدای نقل هر داستانی خواننده نیازمند خواندن تعداد زیادی کلمات منطقی بوده تا قالب ماجرا را دریابد و سپس مجموعهای از فعالیتها و رویدادها داستان را ادامه میدهند. برای رسیدن به نتایج گزارش شده، بوید و همکارانش به کمک کامپیوترهای پیشرفته 40 هزار روایت خیالی شامل رمان، داستان کوتاه و فیلمنامه را مورد بررسی قرار دادند و به نقش کلیدی این کلمات نامرئی پی بردند.
نتایج نشان دادند تقریبا در تمامی روایتها نویسنده در ابتدا پسزمینه و قالب کلی داستان را با شرایط فعلی شخصیتها و موقعیتها به خواننده منتقل میکند و قبل از پیشرفت داستان، چنین فرآیندی عموما در ابتدای نقل روایت انجام میشود.
این بررسیها نشان داده که پس از گذر از مرحله اولیه، تعداد افعال کمکی به کار رفته توسط نویسنده افزایش مییابد و در واقع تنش داستان از این طریق بیشتر میشود. در نهایت کلمات مورد نظر با عبور از تنشهای موجود و رسیدن به نتیجه داستان به تدریج کمرنگتر میشوند.
البته تمامی داستانهای تخیلی موجود وابستگی کشف شده به کلمات نامرئی را ندارند، اما میتوان گفت که عمده این داستانها از فرآیندهای ذکر شده پیروی میکنند. این در حالی بوده که بررسی 30 هزار روایت واقعی نقل شده در مقالات روزنامه نیویورک تایمز، سخنرانیهای TED و همچنین متون مربوط به دادگاهها، به کمک الگوریتمهای کامپیوتری متفاوت، نشان داده که الگوهای مربوط به روایت داستانهای واقعی با داستانهای تخیلی متفاوت است.
پردازش اطلاعات در مغز انسان
بوید در این رابطه میگوید که دلیل اصلی وجود الگوهای کشف شده از کلمات نامرئی و فرآیندهای نقل داستانهای واقعی و خیالی هنوز مشخص نیست؛ با این حال میتوان گفت که در کنار ابهامات مربوط به دلیل بروز الگوها، درک بهتر چنین مفاهیمی میتواند به درک بهتر سیستم پردازش اطلاعات در مغز انسانها کمک کند. در واقع از این طریق میتوان اطلاعات مفیدی را در مورد نحوه پردازش اطلاعات توسط ما انسانها در داستانهایی که نقل میکنیم، پیدا کرد.
محققان لانکستر میگویند که مهمترین نکته در مورد تحقیقات آنها، مشخص شدن این موضوع است که چرا الگوهای مشابه و پایدار در فرآیند روایت داستانهای کاملا متفاوت، تا این حد به یکدیگر نزدیک هستند.
در واقع انتظار میرود که نتایج به دست آمده با بررسی داستانهای تخیلی گوناگون، به ما این امکان را بدهند تا بهترین راه ممکن برای روایت داستانها را پیدا کنیم؛ به عنوان مثال میتوان گفت که اگر در همان ابتدای داستان، نویسنده به اندازه کافی شخصیتها و موقعیتها را برای خواننده مشخص نکند، شانس سردرگمی مخاطب در ادامه داستان بیشتر خواهد شد. به علاوه، در چنین حالتی خواننده در قسمتهای پایانی داستان اهداف، انگیزهها و دلیل بروز رفتارهای هر کدام از شخصیتها را با دشواری بیشتری درک خواهد کرد.
مقاله تیم بوید در ژورنال “Science Advances” منتشر شده است.