ترسناک ترین آزمایش جهان

مرور پرونده ترسناک ترین آزمایش جهان که بر روی یک کودک انجام شد

تاریخ مملو از آزمایش‌ های غیراخلاقی و نادرست است که از شنیدن آنها وحشت خواهید کرد. امروز به بررسی ترسناک ترین آزمایش جهان می‌پردازیم که هدف آن یک کودک بی‌گناه بود.

در طول قرن‌های گذشته دانشمندان تلاش‌های زیادی برای پیشرفت علم و بهبود کیفیت زندگی بشر انجام داده‌اند. اکثر این تلاش‌ها با رعایت اصول علمی و اخلاقی انجام شده است. هرچند در مواردی نیز شاهد آزمایش هایی هستیم که ابدا با انسانیت همخوانی ندارند. در ادامه نگاهی به ترسناک ترین آزمایش جهان خواهیم داشت. آزمایشی که به‌نام آلبرت کوچک شناخته می‌شود.

سنگدلی و بی‌تفاوتی عجیب دانشمندان در ترسناک ترین آزمایش جهان

ترسناک ترین آزمایش جهان

آزمایش آلبرت کوچک تحت‌تاثیر یک آزمایش ترسناک دیگر شکل گرفت. آزمایشی که در اخبار علمی با نام سگ‌های پاولف شناخته می‌شود. پاولف تصور می‌کرد بزاق سگ می‌تواند برای درمان سوء هاضمه مفید باشد. به همین خاطر می‌خواست با جمع‌آوری براق آن را به‌عنوان دارو بفروشد.

پاولف برای اینکار سراغ شرطی‌سازی کلاسیک رفت. در این آزمایش یک مترونوم پیش از غذا خوردن فعال می‌شد تا صدای تیک تیک تولید کند. پس از مدتی غذا کنار رفت؛ اما سگ‌ها با شنیدن صدای مترونوم همچنان بزاق ترشح می‌کردند. شاید با خود بگویید که آزمایش پاولف چه ارتباطی با ترسناک ترین آزمایش جهان روی یک کودک دارد.

متاسفانه این آزمایش الهام‌بخش دو روان‌شناس آمریکایی به‌نام‌های جان واتسون و روزالی رینر شد. آنها در سال ۱۹۲۰ یک کودک سالم را که بی‌تفاوت بود و هیچ واکنش عاطفی خاصی نشان نمی‌داد از بیمارستان انتخاب کردند. آبرت از ابتدای تولد در بیمارستان حضور داشت و به‌نظر می‌رسید برای آزمایش بهترین گزینه باشد. روان‌شناسان آمریکایی از سن ۹ ماهگی ایده وحشتناک خود را اجرایی کردند.

ترسناک ترین آزمایش جهان

آنها می‌خواستند متوجه شوند که کودک تا چه میزان از اشیاء مختلف می‌ترسد. به همین‌خاطر طیف گسترده‌ای از اجسام از جمله موش سفید، خرگوش، سگ، میمون، ماسک‌های با و بدون مو، پنبه، روزنامه در حال سوختن و … را در برابر آبرت قرار دادند. واتسون و رینر متوجه شدند که کودک از هیچکدام از آنها نمی‌ترسد. در واقع هیچکس تاکنون ندیده بود که آلبرت احساسات ترس یا خشم را نشان دهد. او حتی گریه هم نمی‌کرد.

در نتیجه آنها تصمیم گرفتند ترسناک ترین آزمایش جهان را ادامه دهند. در گام بعدی با چکش به یک میله بلند آهنی ضربه زدند تا صدایی بلند تولید شود.  کودک به‌شکل شدیدی ترسید. نفس او به‌شماره افتاد و دست‌هایش را بالا برد. در تحریک دوم نیز همین واکنش‌ها به‌علاوه جمع شدن و لرزش لب تکرار شدند. در تحریکت سوم کودک ناگهان شروع به گریه کرد.

این اولین‌بار بود که یک موقعیت احساسی در آزمایشگاه باعث گریه و ترس آلبرت می‌شد. طراحان ترسناک ترین آزمایش جهان انتظار چنین چیزی را داشتند. هرچند که این تنها مقدمه‌ای برای بخش شرطی‌سازی آزمایش بود. بخش‌های بعدی آزمایش در جامعه امروزی غیراخلاقی تلقی می‌شود. واتسون و رینر نیز در ابتدا کمی تردید داشتند؛ اما به آزمایش ادامه دادند.

آنها یک موش اسباب‌بازی را به آلبرت دادند. هروقت که کودک بیچاره می‌خواست با موش بازی کند، با ضربه چکش به میله آهنی مواجه می‌شد. آنها میله را دقیقا پشت سر نوزاد قرار داده بودند تا واکنشی شدید ایجاد کند. پس از چندبار ضربه آلبرت حالت عادی خود را از دست داد. او به‌شکل شدیدی می‌پرید و شروع به ناله می‌کرد. پس از مدتی پسربچه از خود موش نیز می‌ترسید.

ترسناک ترین آزمایش جهان

او به‌محض مشاهده موش وحشت می‌کرد و خود را به‌آب و آتش می‌زد تا از عامل وحشت‌زا دور بماند. در ادامه ترسناک ترین آزمایش جهان روان‌شناسان طیف گسترده‌ای از اجسام پشمالو و عادی را در برابر آلبرت قرار دادند. پسربچه به اجسام عادی واکنشی نشان نمی‌داد؛ اما از اجسامی مثل خرگوش، سگ، پنبه، کت پشمی و ماسک بابانوئل وحشت می‌کرد.

پژوهشگران کودک را مجبور کردند ماسک بابانوئل را لمس کند. او هنگام لمس ماسک به‌شدت ترسیده بود و بدنش را پیچ‌وتاب می‌داد. هرچند طراحان آزمایش دست‌بردار نبودند و دو بار دیگر نیز کودک را مجبور به لمس ماسک کردند. در نهایت گریه و وحشت کودک به‌حدی رسید که پیشتر دیده نشده بود. کاملا مشخص بود که رابرت کوچک در دسته آزمایش‌های با عواقب وحشتناک قرار می‌گیرد.

واتسون ثابت کرده بود که ترس می‌تواند به‌صورت شرطی در انسان ایجاد شود. در نتیجه دیگر اهمیتی به سرنوشت کودک نمی‌داد. او بدون هیچ درمان خاصی کودک را در اختیار والدینش گذاشت. بعدها آلبرت کوچک به‌عنوان ترسناک ترین آزمایش جهان شناخته شود.

بیشتر بخوانید

اول از همه به این‌خاطر که والدین دقیقا اطلاع نداشتند قرار است چه بلایی سر کودک آنها بیاید. دوم اینکه کودک بی‌دفاع بود و حتی کسب رضایت والدین نیز نمی‌توانست دلیل کافی برای انجام چنین آزمایشی باشد. بعدها مشخص شد نام کودک شرکت‌کننده در این آزمایش داگلاس مریت بوده است.

او کمی بعد دچار مشکلات عصبی و اختلالات شدید مغزی شد. در نهایت نیز در سن ۶ سالگی به‌خاطر ابتلا به بیماری شدید مغزی جان خود را از دست داد. طراحان آزمایش می‌گفتند که شاید این بیماری‌ها از پیش در کودک وجود داشته است؛ اما نمی‌توان آسیب ناشی از این آزمایش و بی‌تفاوتی آنها را نادیده گرفت.