واقعیت پشت پرده حمله روسیه به اوکراین

واقعیت پشت پرده حمله روسیه به اوکراین؛ ناتو تنها بهانه بود؟

آیا گسترش ناتو دلیل اصلی حمله پوتین به اوکراین بود؟ این مطلب به بررسی واقعیت حمله روسیه به اوکراین و نقش ضعف غرب در شکل‌گیری این بحران می‌پردازد.

فهرست مطالب

جنگ روسیه و اوکراین (درامی پرفراز و نشیب که به نقطه پایانی پر از تنش خود نزدیک می‌شود) بازتابی از یک بحث بزرگتر و جاری در جامعه سیاسی ایالات متحده است: چه کسی مسئول نهایی این درگیری خونین است؟ آیا گسترش ناتو، آنگونه که برخی ادعا می‌کنند جرقه‌ای بود که این آتش را شعله‌ور ساخت یا واقعیت ماجرا پیچیده‌تر از این تحلیل‌های سطحی است؟

در این مطلب، قصد داریم لایه‌های پنهان این بحران را کنار زده و به این پرسش اساسی پاسخ دهیم که آیا توسعه ناتو به سمت شرق، دلیل اصلی تهاجم روسیه بوده یا صرفا بهانه‌ای برای تحقق اهداف دیگر مسکو. واقعیت حمله روسیه به اوکراین فراتر از یک متغیر واحد قابل بررسی است.

واقعیت حمله روسیه به اوکراین

اظهارات متعددی، از جمله از سوی دونالد ترامپ مطرح شده که بی‌کفایتی دولت بایدن را عامل اصلی جنگ می‌داند. برخی مفسران نیز ایالات متحده را مسئول نهایی تهاجم روسیه به اوکراین معرفی می‌کنند، با این استدلال که واشنگتن به وعده‌های خود به مسکو در ماه‌های پایانی جنگ سرد، مبنی بر عدم حضور ناتو در شرق مرزهای آلمان در صورت موافقت شوروی با اتحاد دو آلمان عمل نکرده است.

واقعیت پشت پرده حمله روسیه به اوکراین

طبق این منطق، حتی اولین دور گسترش ناتو در سال ۱۹۹۹ که لهستان، جمهوری چک و مجارستان را به این پیمان ملحق کرد، باید به‌عنوان علت ویرانی‌های بعدی روسیه علیه اوکراین تلقی شود. اخیرا دانشگاهیانی با سوابق درخشان نیز این استدلال را در سخنرانی‌ها و پادکست‌ها تکرار کرده‌اند. اما به‌نظر می‌رسد بخش عمده‌ای از بحث‌های عمومی در مورد جنگ اوکراین، به‌طور فزاینده‌ای از واقعیت دور شده است. مسئولیت تهاجم و کشتار بدون هیچ ابهامی بر عهده ولادیمیر پوتین است و این واقعیت ساده باید نقطه عزیمت هر مسیر منطقی برای پایان دادن به درگیری باشد.

بیشتر بخوانید

فروپاشی شوروی و نظم نوین جهانی: آیا غرب مقصر بود؟

برای درک عمیق‌تر واقعیت حمله روسیه به اوکراین، باید به ریشه‌ها بازگردیم. در سال ۱۹۹۱، اتحاد جماهیر شوروی در جنگ سرد شکست خورد، زیرا دیگر توان رقابت در عرصه‌های اقتصادی، سیاسی یا نظامی را نداشت. امپراتوری لنین-استالین به‌سادگی فروپاشید و زیر بار وزن خود و تناقضاتی که ایدئولوگ‌های مارکسیست ادعا می‌کردند عامل نابودی نهایی غرب خواهد بود، از هم گسیخت. غرب پیروز شد و بنابراین در موقعیتی قرار گرفت که نظم پس از جنگ سرد را به‌گونه‌ای شکل دهد که منافع و اولویت‌هایش را تأمین کند. هیچ چیز ناپسند، غیراخلاقی یا خائنانه‌ای در این بیانیه ساده از واقعیت وجود ندارد.

اگر عکس این اتفاق رخ داده بود، روس‌ها حق داشتند همین کار را انجام دهند، یعنی نظم پس از جنگ سرد را مطابق با منافع و اولویت‌های خود شکل دهند. البته یک تفاوت کلیدی در سال ۱۹۹۹ و پس از آن، در مقایسه با چنین سناریوی پیروزی فرضی شوروی، این بود که گسترش ناتو (و نه توسعه آنگونه که مسکو ترجیح می‌دهد آن را بنامد) بازتاب خواسته‌ها و آرزوهای ملت‌هایی بود که سرانجام از زیر یوغ شوروی آزاد شده بودند. پیروزی در جنگ عواقبی دارد؛ این همان چیزی است که رئالیسم در روابط بین‌الملل همیشه به آن اشاره داشته است.

واقعیت پشت پرده حمله روسیه به اوکراین

به بیان ساده، آنچه پس از جنگ سرد اتفاق افتاد، یک توطئه موذیانه آمریکایی برای خیانت به بوریس یلتسین و جانشینانش نبود، بلکه نتیجه ساده شکست شوروی بود. و منطق این امر برای یلتسین و پوتین کاملا قابل درک بود، علیرغم اینکه دومی بعدها از فروپاشی امپراتوری شوروی به‌عنوان «بزرگترین تراژدی ژئوپلیتیکی قرن بیستم» ابراز تأسف کرد.

پس از سال ۱۹۹۱، ایالات متحده همراه با متحدان دموکراتیک خود، از حق ویژه پیروز خود برای ساختاربندی فضای پساشوروی در اروپای مرکزی و بالتیک به‌گونه‌ای استفاده کرد که منطقه را تثبیت کرده و منافع آمریکا و متحدان اروپایی ما را تأمین کند. این همان چیزی بود که چرخه‌های گسترش ناتو و اتحادیه اروپا حول آن می‌چرخید. اینها اصول اولیه سیاست قدرت‌های بزرگ هستند و یک کشور تنها با به خطر انداختن خود می‌تواند آنها را فراموش کند. درک این پویایی‌ها برای فهم واقعیت حمله روسیه به اوکراین ضروری است.

ضعف غرب، نه قدرت‌نمایی آن: اشتباه محاسباتی که به جنگ ختم شد

پس چه چیزی این همه نگرانی امروز را در مورد مسئولیت ادعایی آمریکا در تحریک تهاجم روسیه به اوکراین توضیح می‌دهد؟ اجازه دهید بگوییم که آمریکا تا حدی مسئول آنچه اتفاق افتاده است، اما نه به دلایلی که روایت رایج کنونی مطرح می‌کند. آمریکا مسئول است، نه به این دلیل که به‌دنبال بازتعریف معماری امنیتی منطقه تاریخی بحران‌خیز اروپا به‌گونه‌ای بوده که به نفع منافع خود و ثبات و امنیت منطقه باشد، بلکه به این دلیل که نتوانسته گام اساسی دوم را بردارد: آن‌ها نتوانستند از معماری امنیتی جدید با قدرت سخت پشتیبانی کنند.

برخلاف پس از جنگ جهانی دوم که ایالات متحده مقادیر عظیمی از قدرت را برای تثبیت و بازسازی اروپا و بازدارندگی در برابر هرگونه تلاش برای تجاوز شوروی علیه جهان آزاد به‌کار گرفت، توافق پس از جنگ سرد با درجه گیج‌کننده‌ای از خلع سلاح در سراسر غرب همراه بود. گسترش ناتو به‌عنوان یک تمرین سیاسی تلقی می‌شد که در آن پرچم ناتو و چند افسر رابط قرار بود این فرایند را تکمیل کنند، در حالی که جمعیت پایان تاریخ در پیگیری برنامه اقتصادی نئولیبرال جهانی خود به چپ متمایل شدند. واقعیت حمله روسیه به اوکراین نشان می‌دهد که این خلاء قدرت چگونه توسط مسکو مورد سوءاستفاده قرار گرفت.

بیشتر بخوانید

و در حالی که اروپا با سرعت و مقیاس خلع سلاح می‌شد، ایالات متحده پس از حملات ۱۱ سپتامبر، جنگ جهانی علیه تروریسم را آغاز کرد و تریلیون‌ها دلار برای پروژه‌های دموکراسی‌سازی و ملت‌سازی هزینه کرد که تقریبا هیچ چشم‌اندازی برای موفقیت نداشتند. به‌طور خلاصه، این پیگیری تهاجمی غرب برای یک برنامه ضد روسی نبود، بلکه ضعف و عدم شفافیت استراتژیکی بود که در هر مرحله پس از جنگ سرد از خود نشان داد و تجدیدنظرطلبی مسکو را تشویق کرد.

تقابل روسیه و ناتو

این ادعای جسارت ژئواستراتژیک آمریکایی‌ها نبود، بلکه کمرویی آن‌ها در هر بار که پوتین از قدرت نظامی برای اشغال قلمرو استفاده کرد (ابتدا در گرجستان در سال ۲۰۰۸، سپس در اوکراین در سال ۲۰۱۴، در سوریه در سال ۲۰۱۵ و سرانجام در اوکراین برای بار دوم در سال ۲۰۲۲) بود که زمینه را برای تراژدی در حال وقوع در اروپای شرقی فراهم کرد. اگر غرب مسئول تهاجم روسیه به اوکراین است، به دلایلی نیست که منتقدانش اکنون مطرح می‌کنند، یعنی به‌دلیل رفتار ادعایی تهاجمی آمریکا، بلکه به‌دلیل ناتوانی غرب در درک اصول اولیه سیاست قدرت است. در حالی که در یک سوپ ایدئولوژیک ساخته خود شناور بودند که هیچ شباهتی به نحوه عملکرد واقعی جهان نداشت.

بهای یک صلح شکننده: آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟

آمریکا بار دیگر در آستانه نمایش ضعف قرار دارد، این بار بدون شرمندگی و بدون تظاهر به اینکه به هنجارها یا نظم بین‌المللی مبتنی بر قوانین پایبند است. اگر توافقنامه صلح نهایی در مورد اوکراین صرفا وضعیت موجود در میدان نبرد را تأیید کند، دولت ترامپ پیروزی بزرگی را به مسکو تقدیم خواهد کرد و در عمل، پیامدهای پیروزی غرب در جنگ سرد را خنثی خواهد کرد. این امر به‌صراحت نشان خواهد داد که روسیه می‌تواند حوزه نفوذ خود را در اروپای شرقی به میل خود ساختاربندی کند و ما نقش آن را به‌عنوان یک قدرت امپریالیستی که آینده کل اروپا را شکل می‌دهد، خواهیم پذیرفت.

و با رسیدن تراژدی اوکراین به نقطه پایانی خود، باید گفت که مسئولیت شکست در اوکراین (شکستی که به‌طور موثر دستاوردهای غرب در قرن بیستم را معکوس خواهد کرد) تا حدی بر عهده ایالات متحده از طریق سیاست مردد مدیریت تشدید تنش در اوکراین است که توسط دولت بایدن دنبال شد. واقعیت حمله روسیه به اوکراین و پیامدهای آن، زنگ خطری برای آینده نظم جهانی است.

واقعیت پشت پرده حمله روسیه به اوکراین

متحدان کلیدی آمریکا در اروپا نیز مقصر هستند. به‌ویژه آلمان، همان کشوری که بیشترین سود را از فروپاشی پرده آهنین برد و سپس بیش از هر قدرت اروپایی دیگری برای بازگرداندن روسیه به سیاست اروپا از طریق معاملات انرژی شوم نورد استریم و سیاست تعامل برلین با مسکو، صرف نظر از هشدارهای واشنگتن، از جمله از سوی اولین دولت ترامپ و فراتر از سر کشورهای در معرض تهدید روسیه در جناح شرقی ناتو تلاش کرد.

شکست همیشه با خود تغییرات ساختاری را در توزیع قدرت منطقه‌ای و جهانی به‌همراه دارد. در بیست سال گذشته، روسیه یک سیاست تجدیدنظرطلبانه را با هدف بازنگری در پایان جنگ سرد دنبال کرده است. در میدان‌های نبرد اوکراین، نه تنها با کی‌یف، بلکه با هر پایتخت غربی جنگیده است. در واقع، پوتین صراحتا اعلام کرده که در حال جنگ تمدنی علیه ناتو و غرب است.

پیروزی روسیه و بازآرایی نظم نوین جهانی

روسیه اکنون آماده است تا یک پیروزی تمدنی بدون ابهام را به‌دست آورد که پیامدهای آن نه تنها در اروپا، بلکه در خاورمیانه، شبه جزیره کره و در هند و اقیانوسیه نیز طنین‌انداز خواهد شد. معامله‌ای در مورد اوکراین که در عمل دستاوردهای ارضی روسیه را تأیید کرده و به آن اجازه می‌دهد حق شکل دادن به تحول سیستمی اوکراین را در آینده ادعا کند (و حتی احتمالا این کشور را در ادامه به‌طور کامل جذب کند) سال ۱۹۹۱ را معکوس خواهد کرد و روسیه را آزاد می‌گذارد تا از توزیع جدید قدرت و اتحاد خود با چین به نفع خود استفاده کند.

به این باید نزدیک‌بینی استراتژیک سیاستمداران کلیدی اروپایی را اضافه کنید که به‌جای تشخیص آنچه ضعفشان به بار آورده، از رها شدن توسط آمریکا صحبت می‌کنند و طوفان کاملی را در افق خواهید دید. بازدارندگی هم به توانایی‌های نظامی و هم به اراده برای استفاده از آنها مربوط می‌شود. اگر هیچ‌کدام را نداشته باشید، اصطلاح صحیح مماشات است، با تمام آنچه که احتمالا در ادامه به‌همراه خواهد داشت.

پاسخ بدهید

وارد کردن نام و ایمیل اجباری است | در سایت ثبت نام کنید یا وارد شوید و بدون وارد کردن مشخصات نظر خود را ثبت کنید *

*