بر اساس جاودانگی کوانتومی هر اتفاقی هم که رخ بدهد یک نسخه از انسان توانایی فرار کردن از مرگ و رسیدن به زندگی ابدی را دارد. آیا بینهایت جهان موازی در اطراف ما وجود دارد؟
در طول زندگی بارها پیش میآید که بهصورت میلیمتری از یک خطر مرگبار نجات پیدا میکنیم. در آن لحظه با خود میگوییم که ممکن بود به همین راحتی همهچیز تمام شود. در حالیکه ما زنده ماندهایم، آیا نمیتوان گفت که نسخه دیگری از انسان در یک جهان موازی جان خود را از دست داده است؟ همین ایده ساده نیز بحث فرار کردن ابدی انسان از مرگ را در بین دانشمندان فیزیک مطرح کرده است.
فرار کردن انسان از مرگ با زندگی در جهانی دیگر
در بازی مرگبار رولت روسی تعدادی از افراد دور هم جمع میشوند. آنها معمولا یک گلوله را داخل هفتتیر قرار داده و سپس خشاب را میچرخانند. در نتیجه هیچکس نمیداند که گلوله دقیقا کجا قرار گرفته است. سپس هرکدام از افراد حاضر بهترتیب تفنگ را روی شقیقه خود قرار میدهد و ماشه را میکشد. اگر گلوله در همان خانه خشاب باشد، فرد جان خود را از دست میدهد. در غیر این صورت زنده میماند.
بازی رولت روسی نتیجه کاملا مشخصی دارد. هرچد در یک آزمایش ذهنی بهنام جاودانگی کوانتومی ما شاهد دو نتیجه برای هر فرد هستیم. در هر نوبت فرد هم میتواند بمیرد و هم زنده بماند. مهم هم نیست که بازیکنان چند بار این فرآيند را تکرار میکنند. در هر دفعه احتمال مرگ و زندگی وجود دارد. جاودانگی یا خودکشی کوانتومی انسان را مجبور میکند که در مورد ذات جهان هستی و خودش حسابی فکر بکند.
برای اولینبار در سال ۱۹۹۷ بود که یک فیزیکدان برجسته بهنام Max Tegmark امکان فرار کردن ابدی انسان از مرگ را برای توضیح مکانیک کوانتومی استفاده کرد. مکانیک کوانتومی توضیح میدهد که چطور کوچکترین ذرات جهان (مثل الکترونها) بهصورت نامشخص رفتار کرده و میتوانند در لحظه در چند موقعیت مختلف باشند.
جاودانگی کوانتومی و حالتهای بیپایان
جاودانگی کوانتومی را نمیتوان در سطح یک بازی فکری تقلیل داد. مسئله فقط رفتن به چپ یا راست نیست. ما با امکان زنده ماندن و مردن بهصورت همزمان طرف هستیم. طرفداران این مفهوم به ایده جهانهای موازی باور دارند. از نظر آنها ممکن است بینهایت واقعیت دیگر وجود داشته باشد و در هرکدام از آنها اتفاقی متفاوت رخ دهد. در اصل فقط نسخهای از انسان که توانایی فرار کردن از مرگ را داشته است میتواند به بازی ادامه دهد. در نسخههای دیگر با اتفاقات مختلف جان خود را از دست میدهید و دیگران شما را نگاه میکنند.
ایده جذاب و خاص تگمارک در نتیجه رویکردی بهنام تفسیر چند جهانی آغاز میشود. آن نیز از مفهومی بهنام تابع موج جهان سرچشمه میگیرد. این تابع حالت کوانتومی کل جهان را تعریف میکند. به این معنی که در هر لحظه شاخه جدیدی از جهان ایجاد میشود. برای اولینبار در سال ۱۹۵۵ بود که یک فیزیکدان آمریکایی بهنام Hugh Everett از دانشگاه پرینستون تفسیر چند جهانی را ارائه کرد.
- بهباور دانشمندان جهان هستی در شرف فروپاشی قرار دارد
- فیزیکدانان ذرهای مرموز را خلق کردند که روی پنهان جهان را آشکار میکند
- معمای واقعیت؛ از کجا میدانیم که این دنیا واقعی است؟
اورت تاکید میکرد که هر وقت دو احتمال مستقل وجود داشته باشد، یک جهان اضافی نیز بهوجود میآید. مثلا اگر سر یک دوراهی هستید، در جهان کنونی به سمت راست خواهید رفت. همان لحظه نیز جهان دیگری با مشخصات کاملا یکسان پدید میآید که در آن به چپ میروید.
تفسیر چند-جهانی در برابر مولتیورس
البته توجه داشته باشید که امکان فرار ابدی انسان از مرگ با وجود مولتیورس هیچ ارتباطی ندارد. در مولتیورس ما شاهد وجود جهانهایی هستیم که بهصورت همزمان وجود دارند. این جهانها را همچون حبابهایی در نظر بگیرید که در هرکدام تعداد فوقالعاده زیادی کهکشان وجود دارد. نکته اینجاست که جهانهای مولتیورس کاملا با هم متفاوت هستند و ممکن است در هرکدام قوانین خاصی حکمفرما باشد.
بررسی علمی مولتی ورس میتواند دید جالبی را از جهان اطراف به شما بدهد. هرچند فعلا ما روی مفهوم چند جهانی کوانتومی متمرکز هستیم.

مولتیورس
در چند جهانی کوانتومی همهچیز یکسان است و فقط انتخاب شما است که تفاوت را رقم میزند. البته این ایده مورد پذیرش تمام دانشمندان قرار ندارد. در اخبار علمی میتوان مقالاتی را مشاهده کرد که از تفسیر کپنهاگی حمایت میکنند. این تفسیر برای اولینبار توسط نیلز بور، فیزیکدان برنده جایزه نوبل مطرح شد و سپس افرادی مثل ورنر هایزنبرگ و ماکس بورن آن را شکل دادند.
تقابل تفسیر کپنهاگی و تفسیر چند-جهانی برای فرار کردن انسان از مرگ
بر اساس تفسیر کپنهاگی ذره در حالت برهمنهی قرار دارد. به این معنی که بهصورت همزمان در تمام وضعیتهای ممکن قرار میگیرد. هرچند وقتی ذره مشاهده یا اندازهگیری میشود، یکی از حالتها را انتخاب میکند. این پدیده با نام تابع موج جهانی شناخته میشود. به این معنی که ذهن ناظر میتواند در شکلگیری واقعیت تاثیرگذار باشد. در لحظه مشاهده نیز تابع موج فرو میریزد و تمام حالتهای ممکن بهجز یک نتیجه مشخص محو میشوند.
بر اساس جاودانگی کوانتومی تابع فرو نمیریزد، بلکه هر حالت در جهان جداگانهای رخ میدهد. همین هم اجازه فرار کردن دائمی انسان از مرگ را میدهد. ما در بازی رولت روسی با نسخهای متفاوت از آزمایش گربه شرودینگر طرف هستیم. آزمایش گربه شرودینگر تفسیر کپنهاگی را تایید میکند. به این معنی که گربه تا پیش از باز کردن جعبه هم مرده و هم زنده است. هرچند پس از باز کردن و اعمال نفوذ ناظر تنها یک نتیجه باقی میماند. در آزمایش خودکشی کوانتومی افراد در حالت برهمنهی قرار ندارد، بلکه واقعیت به دو جهان مختلف تقسیم میشود.
اگر تفسیر چند جهانی و امکان فرار کردن ابدی انسان از مرگ را باور کنیم، باید با برخی سوالهای فلسفی نیز کنار بیاییم. در بازی رولت روسی تنها نسخهای از انسان که زنده مانده از آگاهی محیطی برخوردار است. حالا اگر دو نسخه از انسان بهصورت غیر همزمان زنده بمانند، چه سرنوشتی رقم خواهد خورد؟ آنگاه آگاهی در اختیار کدامیک قرار میگیرد؟
اگر مغز انسان را همچون یک کمپیوتر کوانتومی تصور کنیم، آیا نمیتوان گفت که با هر تصمیم جهان دیگری ایجاد میشود؟ در چنین موقعیتی آیا انسان قادر خواهد بود به آگاهی از حالتهای دیگر و جهانهای جدید ایجاد شده دست یابد؟ طبیعتا تمایل داریم که تفسیر کپنهاگی درست باشد و هر لحظه بینهایت واقعیت و جهان با توجه به تصمیمات ما خلق نشوند. هرچند برای لحظهای تصور کنید که تفسیر چند جهانی درست است. در آن صورت آیا حتی میتوان واقعیت را درک کرد و به عظمت جهانی که در آن زندگی میکنیم پی برد؟ گمان نمیکنیم در این حالت احتمال فرار کردن انسان از مرگ چندان برای شما جذاب باشد.