در این مقاله به معرفی بهترین فیلم های برنده اسکار در قرن 21 پرداختهایم؛ آثاری که توانستهاند ماندگار شوند و خاطرات خوشی از خود برجای گذاشتهاند.
از گلادیاتور و ارباب حلقهها تا عزیز میلیون دلاری و شکل آب، در ادامه میتوانید با بهترین فیلم های برنده اسکار در قرن 21 آشنایی پیدا کنید.
از ابتدای قرن بیست و یکم تا این لحظه، 21 اثر سینمایی موفق شدهاند تا جایزه بهترین فیلم اسکار را بدست بیاورند اما واقعیت این است که همه آنها خوب نبودند، بعضی از آنها همانند شیکاگو، میلیونر زاغهنشین و آرتیست خیلی زود فراموش شدند و بعضی دیگر، همانند تصادف یا آرگو، به دلایل غیرسینمایی این جایزه را بدست آوردند و سزاوار آن نبودند.
همچنین مطالعه کنید:
بهترین فیلم های برنده اسکار در قرن 21
اگرچه انتخاب چنین لیستی، بدون دخالت دادن سلیقههای فردی امکان پذیر نیست اما تلاش کردهایم تا با در نظر گرفتن جوانب مختلف، 8 فیلم برتر 21 سال گذشته را گلچین کنیم. در ادامه با ما همراه باشید تا این آثار را بشناسید.
– فیلم Gladiator
- برنده اسکار بهترین فیلم سال 2000
با وضعیت فعلی صنعت سینما، شاید دیگر کمتر استودیویی حاضر باشد برای یک فیلم اورجینال بزرگ تاریخی همانند «گلادیاتور» هزینه کند، خصوصا استودیوهایی که به دنبال جایزه هستند. جوایز اسکار در چند سال اخیر، معمولا در تسخیر آثار مستقل و کوچک بوده است و به فیلمهای بزرگ همانند گذشته اهمیتی داده نمیشود. فیلم گلادیاتور در بهترین زمان ممکن اکران شد، قبل از اینکه انقلاب دیجیتالی رخ دهد و در دورانی که اعضای آکادمی، مجنون آثار تاریخی و حماسی بودند.
واکین فینیکس این فیلم را در سه جمله خلاصه کرده است: «ژنرالی که تبدیل به یک برده میشود، بردهای که تبدیل به یک گلادیاتور میشود، گلادیاتوری که از امپراطور سرپیچی میکند». گلادیاتور از نظر داستانی معمولی به حساب میآید اما برگ برنده آن، سرگرم کننده بودن است؛ چیزی که در آن زمان هالیوود باور داشت فقط از دستان آنها بر میآید.
شاید اگر این فیلم را اکنون تماشا کنید، به اندازه گذشته تاثیرگذار نباشد، حتی لرزشهای دوربین آن در بعضی از سکانسها، آزار دهنده به نظر برسد اما این همان اثری است که راسل کرو در آن با یک پلنگ جنگید و کمتر کسی میتواند لحظات اکشن / دراماتیک و موسیقیهای آن را فراموش کند. گلادیاتور یک شاهکار نیست اما به یادماندنی است.
– فیلم Million Dollar Baby
- برنده اسکار بهترین فیلم سال 2004
یک فیلم تاثیرگذار که پایان آن همانند مشت محکمی در صورت مخاطب است و جای کبودی آن تا مدتها باقی میماند، بیشتر از همه ساختههای کلینت ایستوود.
عزیز میلیون دلاری، یک ملودرام با چارچوب کلاسیک است که در نهایت، لباس تراژدی بر تن میکند. هیلاری سوانک توانست در نقش یک مبارز جاه طلب، ماندگار ظاهر شود و شیمی رابطه او با مربیاش، بسیار طبیعی و واقعی از کار در آمد. اگر این مسئله کافی نبود، حضور مورگان فریمن تضمین میکرد که توجه تمامی اعضای آکادمی به سوی این فیلم جلب شود.
عزیز میلیون دلاری شاید در نگاه اول، داستان رسیدن به آرزوها باشد اما در نهایت به یک سمفونی غم انگیز تبدیل میشود که به مخاطب میگوید: رویاهایتان ممکن است هر لحظه فرو بریزد. فیلمنامه اثر توسط پل هگیس نوشته شده و اگر چه راضی کننده است ولی از نظر شخصیت پردازی، شاید بیش از اندازه نمادین باشد. خوشبختانه کارگردانی ایستوود این مشکل را حل کرده و همه چیز – حداقل تا یک سوم پایانی – واقع گرایانه پیش میرود. عزیز میلیون دلاری مشکلات خاص خودش را دارد اما حداقل میتوان از آن به نیکی یاد کرد.
– فیلم The Shape of Water
- برنده اسکار بهترین فیلم سال 2017
گییرمو دل تورو با این فیلم، اسکار بهترین کارگردانی را بدست آورد تا در کنار، آلفونسو کوارون (روما / جاذبه) و الخاندرو گونسالس اینیاریتو (بردمن / بازگشته)، انقلابِ فیلمسازان مکزیکی را تکمیل کند.
«شکل آب» فیلم محسورکنندهای است که اگرچه حس و حال غریبانهای برای مخاطب دارد اما پایه و اساساش در سیاستهای مدرن و زندگی انسانهای منزوی جامعه است. ماجراهای فیلم در دوران جنگ سرد اتفاق میافتد اما شاید زمان و مکان آنقدرها هم مهم نباشد؛ تمامی این فضاسازیها، تنها به یک دلیل طراحی شده، اینکه دل تورو بتواند «داستاناش» را روایت کند.
«موجود دوزیست» داستان، تنها استعارهی فیلم برای طرد شدن از جامعه و مورد آزار و اذیت قرار گرفتن نیست، بلکه این مسئله را در شخصیتهای دیگر هم میتوان دید. از الیزا (Elisa) که به دلیل ناشنوا بودن، کم هوش و کم عقل در نظر گرفته میشود تا همسایهاش گیلز (Giles) که یک همجنسگرا است و شرایط جامعه اجازه نمیدهد این مسئله را با کسی در میان بگذارد و زلدا (Zelda) که به عنوان یک زن سیاه پوست، باید تاوان بدهد و با نژادپرستی افراطی آدمهای اطرافاش بسوزد و بسازد. هر کدام از این شخصیتها، در نوع خود، یک «غریبه» هستند، دقیقا مشابه همان موجود دوزیست فیلم.
دل تورو با هزارتوی پن (Pan’s Labyrinth) نشان داد که استاد تلفیق المانهای فانتزی و واقع گرایانه است. او میتواند مرز بین واقعیت و خیال را کمرنگ کند و در شکل آب، یک بار دیگر این کار را به بهترین شکل ممکن انجام میدهد. شاید به همین دلیل باشد که گاهی فراموش میکنیم در حال تماشای یک اثری تخیلی هستیم.
– فیلم The Departed
- برنده اسکار بهترین فیلم سال 2006
چندین دهه دیگر، وقتی منتقدان و تحلیلگران به بررسی سینمای اوایل قرن 21 میپردازند، احتمالا آن را «دوران طلایی اسکورسیزی» در نظر خواهند گرفت. اسکورسیزی در این سالها، آثار درخشان زیادی تولید کرده اما همکاری او با لئوناردو دی کاپریو در فیلم «دیپارتد» را نمیتواند از یاد برد. دیپارتد نه تنها یک اثر سینمایی درجه یک بود، بلکه به همگان آموزش داد که یک فیلم بازسازی را دقیقا چگونه باید ساخت. این اثر البته یک بازسازی خالص از فیلم اعمال شیطانی (Infernal Affairs) نبود، بلکه به آن یک چاشنی مخصوص غربی هم اضافه کرده بود و شاید برگ برنده فیلم همین تلفیق عناصر شرقی و غربی باشد.
دیپارتد اگرچه از عناصر آشنای فیلمهای گنگستریِ کلاسیکِ اسکورسیزی بهره میبرد اما در نهایت به هویت مستقل خود دست پیدا میکند. بازی هیجانی و پرتلاطم دی کاپریو، توانسته بازی زیرپوستی و نسبتا آرام مت دیمون را خنثی کند و تقابل این دو شخصیت، حسِ متفاوتی به فیلم داده است. علاوه بر اینها، دیپارتد نشان میدهد که چرا جک نیکلسون یک بازیگر استثنایی به حساب میآید.
– فیلم Birdman
- برنده اسکار بهترین فیلم سال 2014
«بردمن» دارای انرژی خالصی است که نمونه مشابه آن را در کمتر فیلمی دیدهایم. واضحترین دلیل، شاید روش مبتکرانه سازندگان برای فیلمبرداری و تدوین آن باشد که به نظر میرسد دوربین قطع نمیشود و اثر تنها با «یک برداشت» ساخته شده است اما این تمام ماجرا نیست و قدرت بردمن تنها به تکنیک خلاصه نمیشود.
بردمن هم یک فیلم هالیوودی است، هم یک فیلم فلسفی و حتی یک فیلم درام خانوادگی. اثری که به هنر و تئاتر ادای دین میکند و در عین حال، از انتقاد کردن هم هراسی ندارد. بردمن نه تنها محتواهای قابل بحث زیادی دارد، بلکه برخلاف بسیاری از آثار این چنینی که ادعای هنری بودن دارند و برای مخاطب عام جذاب نیستند، یک فیلم سرگرم کننده تمام عیار است.
فیلم بر روی خط باریکی میان واقعیت و فانتزی قدم میزند و مایکل کیتون در نقش بازیگر منسوخ شدهای بازی میکند که میخواهد کارنامه هنریاش را احیا کند و یک بار دیگر دیده شود. انتخاب کیتون برای این نقش، تصمیم هوشمندانهای بوده، زیرا پرونده هنری او به ریگان تامسون بیشباهت نیست، کسی که خود در دهه 90 میلادی، یک ستاره بزرگ سینما بود اما خیلی زود فراموش شد. فیلم ما را وارد جریان ذهنی این کاراکتر میکند و بخشی از زندگی او را از نزدیک مشاهده میکنیم، از تلاشهایش برای سامان دادن به وضعیت خانوادگی و تقلا برای نجات دادن کارنامه هنریاش تا پیدا کردن خود و جایگاهش در زندگی شخصی.
– فیلم The Hurt Locker
- برنده اسکار بهترین فیلم سال 2009
اگر چه کارگردانان زن برجستهای در سالهای اخیر پا به میدان گذاشتهاند اما کلاسِ فیلمسازی کاترین بیگلو را نمیتوان نادیده گرفت. بیگلو اگر چه از دهه 80 میلادی در این عرصه مشغول به کار است اما با «مهلکه» برای خود و فیلمسازان زن، فصل تازهای را رقم زد. این فیلم که در رابطه با خنثی کردن بمب بود، سرانجام اعضای آکادمی را راضی کرد تا به یک زن، جایزه اسکار بدهند.
میتوان نسبت به این مسئله انتقاد کرد و گفت که شاید هدف دیگری پشت این انتخاب بوده اما نباید درخشش بیگلو در مقام کارگردان را انکار کنیم، او سزاوار دریافت این جایزه بود و به حق خود رسید. برداشت واقع گرایانه و تعلیق آمیز بیگلو از جنگ، موقعیتهای چالش برانگیز و وضعیت روانی سربازان، آنقدر خوب از کار درآمده که مخاطب به راحتی با فضای غبارآلود اثر ارتباط برقرار میکند و خود را در مرکز میدان جنگ میبیند، شاید حتی بیشتر از زمانی که فیلم آواتار را به صورت سه بعدی تماشا میکنید.
مهلکه یک اثر تریلر خوش ساخت است که شاید ریتم نسبتا کندی داشته باشد اما حرفهای زیادی برای گفتن دارد و تصویری که از جنگ ارائه میدهد، بر روی مخاطب تاثیر میگذارد. بیلگو، استاد به تصویر کشیدن انسانهای پیچیده است؛ انسانهایی که در لحظات مرگبار، خودشان را بهتر نشان میدهند. شخصیت اصلی فیلم، نه میخواهد قهرمان باشد و نه به دنبال مدال گرفتن است، او فقط کارش را انجام میدهد، کاری که هر کسی قادر به انجام آن نیست.
– فیلم The Lord of the Rings: The Return of the King
- برنده اسکار بهترین فیلم سال 2003
در تاریخ سینما، هیچ فیلمی بیشتر از «بازگشت پادشاه» اسکار نبرده است. با این حال، وقتی به این فصل پایانی از مجموعه ارباب حلقهها میرسیم، گویی 11 اسکار هم کافی نیست. این فیلم 201 دقیقهای حماسی، با چنان سرعتی میگذرد که در یک چشم برهم زدن تمام میشود (این را مقایسه کنید با بعضی از فیلمهای 90 دقیقهای که حس میکنید 3 ساعت طول کشیدهاند). این مسئله، یک بار دیگر قدرت فرم را نشان میدهد. ساختار درست فیلم کمک کرده تا مخاطب احساس خستگی نکند و تا انتها با اثر همراه شود.
موفقیت اصلی بازگشت پادشاه اما این است که به دو قسمت قبلی احترام میگذارد و پرونده مجموعه را به بهترین شکل ممکن میبندد.
هر سه قسمت ارباب حلقهها، پایان بندی قدرتمندی داشتهاند اما قسمت سوم حجت را بر همه تمام میکند و کمتر کسی میتواند آن را از یاد ببرد. بازگشت پادشاه همان نقطهای است که سینما دوستان به یکدیگر پیوند میخورند، جایی که دیگر صحبتی از سینمای هنری، پاپ کورنی و غیره نیست بلکه یک تجربه فراموش نشدنی سینمایی، حرف اول و آخر را میزند.
– فیلم No Country for Old Men
- برنده اسکار بهترین فیلم سال 2007
یکی از ماندگارترین ساختههای برادران کوئن که با گذشت نزدیک به 14 سال، هنوز هم بازتاب درستی از جامعه است. این درام نفس گیر، در رابطه با مردی است که میخواهد به بقا ادامه دهد، آن هم در دنیای ظالمی که نه به او و نه به هیچکس دیگری، رحم نمیکند. اقتباسی استثنائی از رمانِ کورمک مککارتی، «جایی برای پیرمردها نیست»، اولویت اصلی خود را بر روی مطالعهی «خطرِ مرگ» و اهمیتِ «شانس» قرار میدهد.
برادران کوئن اثری ساختهاند که تنهاییِ اگزیستانسیال در هر سکانس آن جاری است و مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد. حتی زمانی که آنتون چیگور در صحنه حضور ندارد، فکر کردن به او، استخوانهای شما را میلرزاند و شاید این فیلم باعث شود که در رابطه با بعضی از ابعاد زندگی خود، بازنگری کنید.
هنوز هم باورکردنی نیست که آکادمی اسکار، جایزه بهترین فیلم را به این اثر داده است، آنها معمولا به سراغ بهترینها نمیروند!
از نظر شما بهترین فیلم های برنده اسکار در قرن 21 کدامها هستند؟ نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.