دم چگونه در سیر تکامل انسانها حذف شده است و با فرض برجا ماندن، چه تغییراتی در زندگی و عملکرد ما رخ میداد؟
با نگاهی به پشت سر خود به تفاوتی عمده با پستانداران خواهیم رسید، بله احتمالا درست حدس زدید، خبری از دم نیست! بیدم بودن، ما را از شر بسیاری از دردسرها و زحمات بهدور کرده که بهراستی باید قدردان آن باشیم! با اینحال اگر فرض کنیم که انسانها از دم برخوردار بودند، چه خصوصیاتی ممکن بود تغییر کند؟ فارغ از لزوم ایجاد یک سوراخ در پشت شلوارها، اگر اجداد ما دم خود را حفظ میکردند، جهان چگونه بهنظر میرسید؟
اما پیش از پاسخ به این مسئله، بهتر است به قبل از تولدمان بازگردیم، جاییکه از دید فنی، بهنظر میرسد همه ما جنینهایی دمدار بودهایم!
دم کوتاه یکی از ویژگیهای رشد انسان است که در حدود هفته ششم بارداری، بهطور موقت ظاهر میشود. این امتداد کوچک که دنبالهای از ستون فقرات محسوب میشود، میتواند شامل دهها مهره باشد، سپس نیمی از آن در طول دو هفته جذب شده و نیمی دیگر با استخوانی که دنبالچه (Tailbone) نامیده میشود، ترکیب میشود.
از آنجایی که طبیعت بهتنوع علاقهمند است، برخی از انسانها (جنسیت عمدتا نر)، با این دم جنینی بهدنیا میآیند. این زایده دارای رگهای خونی کافی برای سالم نگه داشتن آن و حتی ماهیچههایی است که در برخی موارد باعث حرکت آن میشوند، اما فاقد مهرههای اصلی هستند.
برخلاف برجستگیهای ناشی از ضایعات یا سرطانهای مختلف، تولد با این “دمهای واقعی” بهقدری نادر است که یافتن بیش از دهها مورد از آنها در تاریخچه پزشکی تقریبا غیرممکن است.
با اینحال، این پدیده بعید مطلق نیست. اکثر آنها از آنجاییکه بسیار کوچک و البته مورد توجه هستند، بهراحتی و بلافاصله پس از زایمان با انجام جراحی برداشته میشوند. البته اگر همه ما از دمی بلند برخوردار بودیم، به داستانی کاملا متفاوت برمیخوردیم.
چرا ما انسانها دم نداریم؟
در طی 10 میلیون سال پس از نابودی نسل دایناسورها بهوسیله دنبالهدارها، یعنی تقریبا 66 میلیون سال پیش، پستانداران کوچکی با فیزیولوژی منحصر بهفرد خود ظاهر شدند. با شباهت زیادی نسبتبه میمونهای نسل جدید و قدیم، لمورها و خفاشهای امروزی، این حیوانات دارای دمی وسیع بودند که احتمالا بهآنها در حفظ تعادل در هنگام قدم زدن در بالای درختان کمک میکرد.
با گذشت زمان، برخی از این دمها بهعنوان نوعی شست اضافه عمل کردند و بهسطحی از مهارت دست یافتند که برای انسانها بسیار جذاب و حسرتآور است. در واقع این مهارت آنقدر مفید بود که در دو گروه از پستانداران در موارد جداگانهای پدید آمده بود.
متاسفانه یا خوشبختانه برای ما در حدود 20 میلیون سال پیش، گروهی از پستانداران بدون دم ظاهر شدند. از نوادگان آنها میتوان به گوریلها، شامپانزهها، بونوبوها، اورانگوتانها و البته در نهایت انسانها اشاره کرد.
یک مطالعه اخیر، علت از دست دادن این ویژگی را مشخص کرده است. یک ذره دورهگرد از کد ژنتیکی بهنام توالی Alu بهژنی که وجود آن برای ساختن دم حیاتی است، جهش یافته و در توانایی آن برای انجام این فعالیت را مختل کرده است.
یو شیا، دانشجوی فارغالتحصیل دانشگاه نیویورک و محقق زیستشناسی سلولهای بنیادی، این عامل را برای اولین بار کشف کرده است. شیا ژنوم ششگونه میمونها را با ژنومهای 9 گونه میمونهای دمدار مقایسه کرده و بهدنبال جهشهایی بوده که میتوانسته علت بیدم بودن میمونها را روشن کند.
وی در این مرحله، ژنی بهنام فاکتور TBXT را کشف کرده است. نزدیک به یک قرن پیش، در پی آزمایشهایی که توسط یک مختصص ژنتیک روسی بهنام نادژدا دوبروولسکایا آغاز شد، جهشهایی را در این ژن نمایان کرد که به تولید موشهایی با دم کوتاهتر منجر شد.
با نگاه دقیقتر به عنصر Alu در ژن TBXY میتوان دریافت که این عنصر آنقدرها هم مخرب نیست، اما شیا اخیرا دریافته که در واقع این دو ژن جهنده در مجاورت یکدیگر وجود دارند.
این دو نظریه در کنار هم میتوانند مکمل خوبی را در تعریف این ژن پدید آورند و توضیح دهند که چرا چیزی شبیه بهدم به ما آدمها آویزان نیست. با گذشت زمان، تغییرات در ژنهای دیگر بهتقویت این تغییر کمک کرده و در قسمت پشتی، دنبالچهای صاف برای نشستن، خمیده شدن و گام برداشتن را بر روی دو پا ایجاد کرده است.
اگرچه این نظریه ممکن است در توضیح مفاهیم دینامیکی موثر باشد، اما همچنان روشن نیست که چرا در طول آن سالها، از بین رفتن تصادفی ژن TBXT در اجداد میمون بهطور گسترده در طیف وسیعی از گونههای انساننما گسترش یافته است.
چه اتفاقی میافتاد اگر اجداد ما دم خود را حفظ میکردند؟
این تعریف که چرا اجداد ما با از دست دادن دم خود، عملکرد بهتری داشتند، صرفا برپایه حدس و گمان است. وقتی در نظر بگیریم که این تغییر ممکن بود ما را در معرض خطر ابتلا به ناهنجاریهای لوله عصبی قرار دهد که بهموجب آن نخاع را پس از تولد نمایان میکند، جنبه شگفتآوری بهخود میگیرد، مانند پدیدهای دیگر بهنام اسپینا بیفیدا (شکاف مادرزاد مهرهها بهصورت آشکار یا پنهان). بنابراین رهایی از دردسرهای دم، یک مزیت قابل توجه بهنظر میرسد.
مهمتر از آنچه که یک امتداد ساده از انتهای ستون فقرات بهنظر میرسد، دمها در برخی از ساختارهای آناتومیکی اطراف ناحیه لگن، لنگر انداختهاند. این استخوانها، رباطها و ماهیچهها با کمک یکدیگر، بدنرا همتراز میکنند و به تعادل میرسانند. این مکانیزم در برخی از میمونها بهصورت تلفیقی از تواناییهای ادراکی برای بهدست آوردن هدف عمل میکند.
بنابراین اگر انسانها از دم برخوردار بودند، برای استفاده از آنها بهباسن و ماهیچه نیز نیاز پیدا میکردند. در غیر این صورت، کارکرد دم دستکمی از یک سوسیس طویل و دستوپا گیر نداشت که بیهدف روی زمین کشیده میشود و بهعنوان عضوی زائد، چیزی جز زحمت در پی ندارد.
فرض دم داشتن انسان، تغییری بزرگ را در مواجهه با زندگی و عملکرد روزمره بهدنبال خواهد داشت. پستانداران دمدار از خارهای بلندتری با چند مهره بیشتر برخوردار هستند تا بهوسیله انعطافپذیری ایجاد شده، بهطرز ماهرانهای از میان شاخهها بلغزند.
از سوی دیگر، میمونها دارای تواناییهای اسکلتی و عضلانی با بخشهای کوتاهتر در نواحی کمر خود هستند که ستون فقرات آنها را سفتتر کرده است. آناتومی قویتر در پشت آنها میتواند ضربات ناشی از سقوط یا پرش را بهتر تحمل کرده و بهطور بالقوه راه را برای بدنهای حجیمتر یا جهشهای سریع به شاخههای کمارتفاع و فرود به زمین باز کند.
در مورد ماهیچههای دم، یک فرضیه قدیمی بر این باور استوار است که آنها هرگز تلف نشدهاند. بلکه در عوض، بهعنوان یک ساختار سفت و سخت که از اندامهای شکمی ما مانند مثانه و رودهها پشتیبانی میکند، انتخاب شدهاند.
این در واقع همان قابلیتی است که بهما اجازه داده تا برای جلوگیری از عمل دفع، فشار شدیدی بر روده خود وارد کنیم و در حالیکه برای نگه داشتن ادرار و مدفوعی که ممکن است ناخواسته بیرون بیاید کنترل داشته باشیم، تکههای گوشت بدنمان همچنان در سر جای خود حفظ شوند.
با درنظر گرفتن این موضوع، اگر انسانها دمهایی مانند میمونها داشتند، باید تغییراتی در دیگر قسمتهای بدن ما نیز رخ میداد.
حتی با در نظر گرفتن فضای مغزی بالقوهای که برای حس و حرکت اندام هوشمند جدیدمان نیاز خواهیم داشت، باید ماهیچههای کف لگن را بهعقب برگردانیم تا از عضلات و استخوانهای اضافی نیز حمایت شود. این عمل حتی اگر به ترک عادت ایستادن بر روی دوپا منجر نشود، میتواند برای فتق خطرساز باشد و احتمالا باعث بیاختیاری در ادرار خواهد شد.
اینکه تا چه حد کاهش یک دم به اجداد ما کمک کرده تا بتوانند روی پای خود بایستند، مورد بحث است و همچنین دلیل ناپدید شدن آن در وهله اول نیز از دیگر موارد جذاب قابل بررسی خواهد بود. با اینحال با فرض آنکه اجداد ما دم خود را حفظ میکردند، این امکان وجود داشت که انسان هرگز به تکامل فعلی دست نیابد.