در این مطلب به معرفی غم انگیزترین صحنه های ماندگار فیلم و سینما، و خلاصه ای از داستان آنها می پردازیم.
همیشه غم و اندوه ماندگارتر و به یادماندنی تر از شادی هستند، این حقیقت در دنیای فیلم و سینما نیز صدق میکند. از بین تمام صحنههای غم انگیز، سکانسهای مربوط به خداحافظی کاراکترها همیشه در صدر جدول بودند. اگر شما فردی سینمادوست باشید از ماهیت رنجی که پشت سکانسهای خداحافظی نهفته است باخبرید. وقتی کاراکتر مورد علاقه مان یا حتی کاراکتر مورد علاقه کاراکتر مورد علاقهمان سکانسی غمناک از خداحافظی را میآفرینند.
در این مطلب به سوزناکترین و معروفتترین این صحنهها در دنیای سینما میپردازیم.
Before Sunrise
قطار در حال حرکت است و زوجی که تازه با یکدیگر آشنا شدهاند اینک باید سرود خداحافظی را سر دهند. فیلم Before Sunrise اولین فیلم از سهگانه Before، داستان آشنایی سلین و جسی، زوجی پرشور و ماجراجوست. آنها بطور تصادفی یکدیگر را در قطار ملاقات میکنند و سپس تصمیم میگیرند تمام وقتشان را تا پایان سفرشان باهم سپری کنند.
اما همه ما به خوبی میدانیم که هر آغازی، پایانی هم به همراه دارد. در نهایت زمان خداحافظی فرا میرسد و سلین و جسی علیرغم میل باطنیشان، از هم جدا میشوند. اما قسمت خوب ماجرا این است که آنها قرار ملاقاتی را برای شش ماه بعد تعیین میکنند که مقدمهای برای دو فیلم بعدی این سهگانه است.
Gone With The Wind
به جرعت میتوان گفت که بربادرفته – Gone With The Wind از شاهکارهای بی بدیل سینمای کلاسیک است. بربادرفته داستان اسکارلت، دختر یکی از بزرگترین مزرعهداران را روایت میکند. در ابتدا اسکارلت دختری اشرافی و پرافاده است که دغدغههای کاملا متفاوتی در انتهای فیلم دارد. رفته رفته شخصیت اسکارلت پخته تر میشود و در نهایت با مردی به نام رت باتلر ازدواج میکند.
اسکارلت پس از ازدواج با رت نیز نمیتواند روابط عاطفی گذشتهاش را پشت سر بگذارد و عشق و علاقه رت به خود را نمیپذیرد. اما زمانی که رت تصمیم به جدایی میگیرد و درصدد ترک خانه است، اسکارلت که به تازگی عمق احساسات رت نسبت به خودش را درک کرده، التماس کنان از او درخواست میکند که ترکش نکند. ولی همه این تقلاها ثمره ای ندارند. اتفاق خوشایندی که پس از این صحنه دردناک میفتد تصمیم اسکارت برای ساخت زندگی جدیدیست که نوید امید و شروع دوباره را به مخاطب میدهد.
Casablanca
کازابلانکا هم یکی از مهمترین و محبوبترین آثار کلاسیک سینما به حساب میآید. داستان فیلم درمورد زوجیست که پس از مدتها دوری و فراق، بطور کاملا تصادفی همدیگر را ملاقات میکنند. اما اینبار اوضاع کمی با گذشته تفاوت دارد! ایلسا اکنون با مردی به نام ویکتور ازدواج کرده و ریک، معشوق سابق ایلسا، درگیر ماجراهای سیاسیست.
در سکانس خداحافظی این فیلم محبوب، ایلسا باید بین ماجراجویی جدیدش با ریک و ماندن در کنار همسرش ویکتور یکی را انتخاب کند. و اما ایلسا در نهایت تصمیم به ماندن در کنار همسرش میگیرد. یکی از معروف ترین دیالوگهای کازابلانکا در همین سکانس توسط ریک نقل میشود: ما همیشه پاریس را خواهیم داشت. پاریس همان شهریست که ایلسا و ریک برای اولین بار در آن از یکدیگر خداحافظی کردند و این خداحافظی تنها با نامهای از طرف ایلسا شکل گرفت.
The Truman Show
نمایش ترومن با بازی درخشان جیم کری از دیگر فیلم هاییست که یکی از ماندگارترین خداحافظیهای سینما را به ارمغان میآورد. البته در مورد این فیلم خاص، خداحافظی ترومن از صحنه نمایش آنقدرها هم تلخ نیست. ترومن با بازی جیم کری شخصیتیست که از بدو تولد خود توسط شرکتی سینمایی بعنوان یک بازیگر دائمی استخدام شده. اما قسمت تلخ ماجرا آن است که خود ترومن از این ماجرا بیخبر است! زندگی روزمره ترومن بی وقفه از تلویزیون نمایش داده میشود و مردمی که این کانال را تماشا میکنند، وقتشان را با دیدن زندگی این مرد میگذرانند.
اما اوضاع زمانی متفاوت میشود که ترومن در حدود سی سالگیاش به مشکوک بودن برخی اتفاقات پی میبرد و درصدد این بر میآید که واقعیت را کشف کند. پس از تجسس های بسیار، ترومن راه خروج از این دنیای مجازی و غیرواقعی را پیدا میکند. کارگردان نمایش سعی میکند با او ارتباط برقرار کند و ترومن را از تصمیمش منصرف کند. اما ترومن در پاسخ، دیالوگ کلیشهای و تکراری هر روزهاش را نقل میکند و برای همیشه نمایش را ترک میکند. “در صورتی که هیچوقت دیدارمان تجدید نشود، صبح و ظهر و شب به خیر!”
Lost in Translation
گمشده در ترجمه روایتگر داستان آشنایی باب (بیل موری) و شارلوت (اسکارلت جوهانسن) در شهر توکیوست. هردوی آنها برای یک سفر کاری به توکیو آمده اند و بطور کاملا تصادفی یکدیگر را ملاقات میکنند. در تمام مدتی که شارلوت و باب در کنار هم هستند، در مورد موضوعات مختلفی با یکدیگر گفتگو میکنند: از معنای زندگی گرفته تا ازدواج و زندگی مشترک. داستان تا جایی پیش میرود که رابطهی دوستانهای بین این دو شخصیت شکل میگیرد. اما همانطور که گفتیم هر آغازی، پایانی را به همراه خود دارد.
سکانس خداحافظی شارلوت و باب، کمی متفاوتتر از بقیه سکانسهاست. لحظهای که این دو غزل خداحافظی را سر میدهند، باب چیزی را در گوش شارلوت زمزمه میکند که مخاطب تنها میتواند از طریق حدس و گمان، پایانی را برای این دو شخصیت در نظر بگیرد. زیرا که ما نمیدانیم این زمزمه و کلام پایانی نشان از تجدید دیدار در آینده دارد یا خداحافظیای همیشگی. سوفیا کاپولا، کارگردان فیلم، سالها بعد در مصاحبهای اظهار کرده که ایده سکانس پایانی در واقع از پیش تعیین شده نبوده و در هنگام تدوین با خود گفته: بهتر است محتوای این گفتگو را به تخیل بینندگان بسپاریم.
Schindler’s List
اگر فهرست شیندلر را دیده باشید، قطعا بارها و بارها در طول فیلم اشکتان درآمده! فیلم روایتگر داستان اسکار شیندلر، صنعتگر آلمانیست که در طول جنگ جهانی دوم، با به کارگیری بیش از هزار پناهنده عمدتا یهودی لهستانی در کارخانه اش، آنها را از هولوکاست نجات میدهد. در ابتدا شیندلر این هدف والا را ندارد و در واقع بعد از دیدن تلاشهای چشمگیر کارگران یهودی برای زنده ماندن، تصمیم میگیرد خودش را وقف تسهیل شرایط و زنده نگه داشتن آنان کند.
سکانس خداحافظی لیست شیندلر در واقع خداحافظی کارگران لهستانی از اسکار شیندلر است. در این لحظات پایانی شیندلر از این حقیقت که شاید میتوانست افراد بیشتری را از مرگ نجات دهد اظهار تاسف و پشیمانی میکند. یکی از به یادماندنیترین دیالوگهای فیلم در این صحنه آفریده میشود:
ایزاک: «اسکار نگاه کن، اینجا ۱۱۰۰ نفر هستن که بهخاطر تو زنده موندن»
اسکار شیندلر: «اگر پول بیشتری بهدست میآوردم میتونستم افراد بیشتری رو نجات بدم، اگر…»
ایزاک: «اسکار تو نسلهای زیادی از آدمها رو نجات دادی»
اسکار: «نه به اندازه کافی!»
در نهایت هنگامی که شیندلر از شدت گریه و زاری روی زمین میافتد، کارگران دور او حلقه میزنند و او را در آغوش میکشند.
E.T.
هنگام بازگشت موجودات فضایی که برای اکتشاف و تحقیق به زمین آمده بودند، یکی از این موجودات از سفینه فضایی جا میماند. سپس پسر یازده سالهای که در همان حوالی زندگی میکند (الیوت)، این موجود فضایی را از دست افرادی که به دنبالش هستند، نگهداری و حفظ میکند.
در سکانس خداحافظی این فیلم معروف، الیوت از دوست فضایی خود خداحافظی میکند. و ای تی (موجود فرازمینی) انگشتش را بالا میآورد و روی پیشانی الیوت قرار میدهد. گویی موجود فرازمینی قصد دارد بگوید: من همیشه در ذهنت خواهم بود حتی اگر در کنارت نباشم.
حال به نظر شما غم انگیز ترین صحنه های تاریخ فیلم و سینما کداماند؟