افراد زیادی ادعا میکنند که موجودات فضایی آنها را برای اجرای آزمایش ربودهاند. برخی هم شاهد و مدرک کافی برای تایید داستان خود دارند!
بسیاری از مردم داستانهای وجود و رویت بشقاب پرنده بیگانه را باور دارند؛ اما همچنان بخشی از افراد میگویند این روایتها ساخته ذهن انسان هستند. داستانهای بسیار زیادی درباره مواجهه با موجودات فضایی و اشیا مرموز دیده شده در آسمان وجود دارند. با این حال، تعداد کمی از مردم توانستهاند سند ملموس از این پدیده عجیب در اثبات ادعای خود ارائه کنند. حتی اخیرا دانشمندان توانستند نشانههایی از فضاپیماهای عظیم بیگانه کشف کنند. ترکیب داستانهای قبلی با این شواهد میتواند بینش ما را نسبت به حیات در کهکشانهای دیگر توسعه دهد.
باور کردن این داستانها درباره موجودات فضایی به خود اشخاص بستگی دارد و قصد نداریم هیچ نظریهای را در این زمینه تایید یا رد کنیم. این روایتها هر از گاهی دوباره در اخبار علمی دیده میشوند؛ اما بحث درباره آن مانند هر حوزه تحقیقاتی ناشناخته دیگری همچنان زیاد است.
وقتی پای موضوع ربایش انسان توسط موجودات فضایی به میان میآید، بحثها هم شدت میگیرند. شاید بتوانیم داستان شخصی که از نور مرموز در آسمان صحبت میکند را نادیده بگیریم و آن را توهم فرض کنیم. از طرفی وقتی صحبت از سفینه و موجودات فرازمینی میشود، دیگر بهتر است روایت به دقت بررسی و ابعاد آن در نظر گرفته شود.
ناباوران در اغلب موارد این روایتها را به دلیل نبود مدرک کافی از اعتبار ساقط میدانند. ربوده شدگان نمیتوانند به طور قطعی دزدیده شدن خودشان را برای سایرین به تایید برسانند یا در برخی موارد مخاطبان به شخصیت آنها به عنوان فرد نامعتبر و غیر قابل اطمینان برچسب میزنند.
در این میان داستانهایی درباره ربایش انسان توسط موجودات فضایی وجود دارد که باعث میشود شنوندگان به فکر فرو بروند. این افراد معمولا سابقه بیماری روان یا اختلال شخصیتی ندارند و حتی توانستهاند مدرک معتبر یا شاهد برای ادعای خود ارائه دهند. آیا وجود این افراد برای متقاعد کردن منتقدین شکاک کافی است؟ احتمالا خیر؛ اما این روایتهای ربایش انسان توسط موجودات فضایی شاید باعث تلنگر زدن به برخی ناباوران شود تا در اعتقادات خود بازنگری کنند. در ادامه با گجت نیوز همراه شوید تا برخی روایتهای عجیب در این باره را بررسی کنیم.
فهرست مطالب:
- داستان ربایش بتی و بارنی هیل توسط موجودات فضایی
- آنتونیو ویلاس بوآس و مواجهه نزدیک با بیگانگان
- ویتلی استریبر و کتابی درباره ربایش انسان توسط موجودات فضایی
- وال جانسون و تجربه زمان گمشده
- ربایش انسان توسط موجودات فضایی در پسکگولا آمریکا
- برکشایریها و روبرویی با بشقاب پرنده
- ترل کوپلند و ادعاهای جالب درباره ربایش توسط موجودات فضایی
- تراویس والتون و داستان تجربه ربایش توسط موجودات فضایی
- تری لاولیس و علاقه وسواس گونه به بشقاب پرندهها
- فردریک والنتیچ گمشده
داستان ربایش بتی و بارنی هیل توسط موجودات فضایی
به گزارش خبرگزاری History، بارنی هیل به همراه همسرش بتی در شب 19 سپتامبر 1961 در حال عبور از معبر روستایی نیوهمشایر با خودرو شخصی خود بودند. آنها در مسیر متوجه نور عجیبی در آسمان شدند که گویی خودرو را دنبال میکرد. وقتی بتی و بارنی به منزل بازگشتند متوجه شدند که ساعتهایشان متوقف شده و لباسهایی که به تن داشتند هم به طرز عجیبی آسیب دیده و پاره شده بودند.
آنها دچار توهم و خوابهای ترسناک شده بودند و پس از مراجعه به روانپزشک توانستند بخشی از اتفاقات شب حادثه را به یاد آورند. موجودات فرازمینی آن شب با سفینه خود به خودروی بتی و بارنی نزدیک شده و آنها را ربوده بودند. فضاییهای ناشناخته ظاهرا آزمایشهایی روی این زوج اجرا کرده و سپس با هیپنوتیزم وادارشان کرده بودند تا خاطرات واقعه را فراموش کنند.
در این باره مسائلی از سوی QZ مطرح شد. این زوج در شب حادثه ساعتها مشغول رانندگی در مسیر بودند و خواب کافی نداشتند. آنها همچنین زندگی شغلی پراسترسی داشتند که باعث بروز زخم معده در بارنی هم شده بود. بارنی رنگین پوست و بتی سفید پوست بود. ازدواج آنها در آن زمان و برخی ایالتهای آمریکا هنوز غیرقانونی شناخته میشد. این موضوع هم فشار زیادی به هر دو وارد کرده بود و عامل نژادپرستی را به عنوان محرک اختلال روان در بارنی پررنگتر ساخت.
بارنی و بتی بعدها یک کتاب هم درباره تجربه خود نوشتند. در این کتاب مشخصا به تجربه ناخوشایند خود در طول مسیر اشاره کرده بودند که رفتار نامناسب پیشخدمت رستوران جادهای باعثش شده بود. بتی خودش از علاقهمندان به داستان موجودات فرازمینی و روایتهای مشاهده بشق UFO توسط دیگران بود. برخی منتقدان در این باره گفتند شاید بتی آن شب تحت تاثیر انتشار اولین قسمت از The Outer Limits قرار گرفته بوده است.
در کنار این فرضیههای منتقدان، نمیتوان از برخی مدارک فیزیکی و شهادت این زوج به راحتی گذشت. این دو مشخصا باور داشتند موجودات بیگانه آنها را ربوده بودند و به همین خاطر متحمل آسیب روحی جدی هم شدند.
آنتونیو ویلاس بوآس و مواجهه نزدیک با بیگانگان
آنتونیو ویلاس بوآس یک محلی مزرعهدار بود که سال 1957 وقتی روی زمین کشاورزی کار میکرد مورد ربایش توسط موجودات فضایی قرار گرفت. او در روایتش اینگونه گفت که با تراکتور مشغول کار بر زمین کشاورزی بود تا اینکه سفینه فضایی را بالای سر خود دید. گروهی از بیگانگان کوتوله او را دستگیر کردند و با خود به سفینه بردند. آنها آنتونیو را در اتاقی مجزا نگه داشتند و گاز مشکوکی منتشر کردند. سپس یک زن بیگانه وارد اتاق او شد و آزمایشهای خود را انجام داد.
اگر فقط روایت را در نظر بگیریم، کمی شبیه به داستانهای علمی تخیلی به نظر میرسد. واقعیت این است که آنتونیو برای اثبات ادعای خود، جراحتهای عجیبش در اثر آزمایشهای بیگانه را به همه نشان داد. او پس از بازگشت به منزل متوجه جراحتهای نامتعارف و کبودیهای کاملا بنفش روی بدن خود شد. او به بیمارستان مراجعه کرد و پزشکان بدنش را برای تهیه مدرک، معاینه و بررسی کردند. ویلاس بعدتر گزارش داد که الگوی خواب و بیداریاش تغییر کرده و گاهی وسط روز هم یکباره خوابش میبرد. مرد بیچاره میگفت گاهی کابوسهای وحشتناک و واضحی میبیند که قبلا دچارشان نبوده است.
خبرگزاریها علاقه زیادی برای مصاحبه با او داشتند؛ اما آنتونیو در این باره تمایلی نشان نمیداد. سرانجام آنتونیو در سال 1987 راضی شد در یک برنامه تلویزیونی برزیلی حاضر شود و درباره تجربه شخصی ربایش انسان توسط موجودات فضایی صحبت کند. ظاهرا او دیگر از انتشار شایعهها و داستانهای خیالی خسته شده بود و میخواست یک بار برای همیشه اصل ماجرا را تعریف کند. در زمان حضورش در برنامه، دیگر به یک وکیل معتبر و مرد خانواده تبدیل شده بود و شخصیتی قابل اطمینان داشت. این موارد در کنار مدارک مستند آسیبهای فیزیکی که قبلا متحمل شده بود، از داستانش یک روایت معتبر ساخت.
ویتلی استریبر و کتابی درباره ربایش انسان توسط موجودات فضایی
بسیاری از منتقدان به راحتی روایت ویتلی استریبر را فاقد اعتبار میخوانند. یک دانشمند در سال 1988 ویتلی را نویسنده سبک علمی تخیلی خواند و گفت او فقط داستانهای غیرواقعی و ترسناک برایمان تعریف میکند. ویتلی استریبر رمانی به نام «ارتباط؛ یک داستان واقعی» به چاپ رساند و مدعی شد که بر اساس تجربه واقعی خودش از ربوده شدن توسط فضاییها آن را به تحریر درآورده است. او موجودات فرازمینی را «بازدید کننده» میخواند و میگفت او را پس از ربودن برای انجام آزمایش به کلبه شخصی خودش در شمال نیویورک بردند.
استریبر به لطف مصاحبههایی که درباره تجربه شخصی خودش انجام داد، توانست در فروش اثرش هم موفق شود. به همین خاطر بود که منتقدان ادعا کردند داستانش دروغین بوده و در جهت تشویق مخاطبان به خرید رمان روایت شده است. اگر در این باره از استریبر بپرسیم، قطعا تاکید میکند که داستان ربایش او توسط موجودات فضایی کاملا واقعی بوده.
به گزارش Texas Monthly اغلب منتقدان به ویتلی استریبر انگ دروغگویی نزدند؛ بلکه معتقد بودند که او احتمالا از نوعی اختلال روحی یا مغزی ناآگاهانه رنج میبرد. همچنین مدارک فیزیکی او برای اثبات ادعایش کم و مشکوک بودند و نتوانستند کسی را مجاب کنند که روایتش واقعی باشد. با وجود این موارد، همچنان برخی مخاطبان به استریبر و ادعایش ایمان دارند و میگویند هنوز درباره روایت اولیهاش مصمم صحبت میکند.
حالا به نظر شما استریبر یک شاهد معتمد است یا نویسندهای خوش ذوق که تصوراتش تلاش میکنند به دنیای واقعی راه یابند؟ پاسخ به این سوال میتواند چالش برانگیز باشد و البته هیچکس هنوز نمیتواند صحت هر کدام از پاسخها را به طور قطعی تایید کند.
وال جانسون و تجربه زمان گمشده
در حالی که اغلب داستانهای ربایش انسان توسط موجودات فضایی برای مردم عادی رخ میدهد؛ اگر یک مامور دولتی چنین روایتی تعریف کند چه میشود؟ این اتفاق برای یک معاون کلانتر در مینسوتا آمریکا رخ داد و باعث بروز تردید میان مردم شد. وال جانسون پیش از این، هیچ سابقهای در بیان روایتهای عجیب و غریب نداشت.
به گزارش MPR News، وال جانسون معاون کلانتر در شهرستان مارشال بود که در تاریخ 26 آگوست سال 1979 با پاترول در منطقه گشت زنی میکرد. او در حال عبور از جاده روستایی با دسته نور معلق در هوا مواجه شد که آن را به شکل توپی با قطر تقریبی 30 سانتی متر توصیف کرد. او سعی کرد با خودرو به این نور عجیب نزدیک شود؛ اما وقتی به خودش آمد دید شیشه جلو اتومبیل ترک خورده و با آن در خندق سقوط کرده است.
بررسیهای بیشتر نشان داد که جانسون نه تنها نیم ساعت زمان را بدون آگاهی گذرانده بود؛ بلکه نشانههایی از سوختگی هم اطراف چشمانش دیده میشد. بعدها مشخص شد که ساعت مچی و همچنین نشانگر زمان روی داشبورد اتومبیل هر دو 14 دقیقه عقب افتاده بودند.
توجه به زمان گمشده و سوختگیها باعث شد برخی تردید داشته باشند که معاون کلانتر صرفا موجودات فرازمینی را دیده باشد. آنها میگفتند وال در این نیم ساعت دقیقا کجا رفته و چه بلایی بر سرش آمده است؟ جانسون در این باره پاسخ مشخصی نداشت و حتی خودش هم نمیدانست که در آن نیم ساعت کجا بوده و چه بر سرش آمده. او به MPR گفته بود تجربهاش کاملا غیر قابل توضیح به نظر میرسد و حداقل از پایداری اوضاع روانی خود خوشحال است.
ربایش انسان توسط موجودات فضایی در پسکگولا آمریکا
کالوین پارکر و چارلز هیکسون قصد داشتند برای ماهیگیری به رودخانه پسکگولا در شهر پسکگولا میسی سیپی بروند. آنها بعدا ادعا کردند در تاریخ 11 اکتبر 1973 تفریح سادهشان به خاطر حضور موجودات فرازمینی به تجربهای هولناک تبدیل شده بود. این دو بعد از کار روزانه به لنگرگاهی نزدیک کارخانه کشتی سازی رفته بودند تا ماهیگیری کنند. وقتی خورشید غروب کرد، پارکر متوجه نور آبی رنگ ناآشنایی شد که ابتدا بازتابش را روی سطح آب دید. او سرش را بالا آورد و با کشتی عجیبی مواجه شد که در فضا معلق مانده بود.
پارکر تعریف کرد که سه موجود ناشناخته از این سفینه فضایی پیاده شدند و او را به همراه هیکسون به داخل بردند تا آزمایش روی آنها انجام دهند. فضاییها بعد از اتمام کارشان این دو را به محل اولیه بازگرداندند و زمین را ترک کردند. هیکسون و پارکر بعدا شهادت خود را به مراجع رسمی ارائه دادند و توانستند آزمونهای سنجش راستگویی و هشیاری را با موفقیت بگذرانند.
نکته جالب توجه از نظر منتقدان این روایت، رویکرد متفاوت دو دوست بود. هیکسون از مصاحبه و توضیح درباره اتفاقات آن شب خوشحال به نظر میرسید؛ اما پارکر از این نظر تمایلی نشان نمیداد. در واقع به نظر میرسد که پارکر با آن رخداد غیرطبیعی تسخیر شده و تجربه روبرویی با فرازمینیها آزردهاش کرده است. او به قدری تحت تاثیر قرار گرفته بود که ترجیح داد سالها درباره آن تجربه حرفی نزند و حتی محل زندگی و شغلش را هم عوض کرد.
او بعدها در جوامع و دورهمیهای غیررسمی با محوریت بشقاب پرندههای فرازمینی شرکت کرد و در تلاش بود تا یک کمپانی تولید UFO هم راه اندازی کند. تجربه جمعی در مواجهه با بیگانگان چیز تازهای نیست؛ در سال 1994 هم 62 دانش آموز اهل زیمبابوه ادعا کردند با بیگانگان ملاقات داشتهاند.
برکشایریها و مواجهه با بشقاب پرنده
بسیاری افراد از تجربه مواجهه با فرازمینیها تحت عنوان ربوده شدن یاد میکردند. برخی دیگر هم تحت تاثیر منفی این حادثه تمایل ندارند از «ربایش» استفاده کنند. جان ای ماک از روانپزشکان هاروارد که با مراجعین زیادی در این زمینه مواجهه داشت، آنها را تحت عنوان «تجربه کننده» معرفی کرد.
این عبارت مخصوصا برای فردی به نام توماس رید مناسب به نظر میرسد که بنا بر گزارش Masslive در سال 1969 مواجهه هولناکی با بشقاب پرنده بیگانه داشته. او در بخش روستایی برکشایر از ماساچوست آمریکا ربوده شده بود؛ اما ترجیح میداد اینطور تعریفش نکند! وقتی این اتفاق افتاد، توماس تنها یک کودک بود که به همراه برادر، مادر و مادربزرگش از روی پل عبور میکردند. آنها متوجه تابش نور عجیبی از بالا شدند؛ اما پیش از آنکه کاری از دستشان برآید دستگیر شدند.
موجودات فضایی همه افراد خانواده را از خودرو پیاده کرده و به جایی بردند که توماس بعدها ابراز کرد هیچ چیز از آن مکان به یاد نمیآورد. رید به خبرگزاری Boston Globe گفت دو موجود مورچه مانند او را بردند و درون قفس قرار دادند؛ اما دیگر چیزی از روند آزمایشها به خاطر ندارد. بعدها رید ادعا کرد که اولین بار در سن 6 سالگی با موجودات فرازمینی روبرو شده بود؛ اما در بزرگسالی تمایل کمتری به صحبت درباره تجربههایش نشان داد. همین موضوع باعث شد دیگران تردیدهایی درباره صحت ادعای اولیهاش پیدا کنند.
ترل کوپلند و ادعاهای جالب درباره ربایش توسط موجودات فضایی
اغلب افرادی که ادعای میکنند از سوی فضاییها ربوده شدهاند، همچنین عقیده دارند که دیگران احتمالا حرفهایشان را باور نمیکنند. ادعای این افراد عجیب و باورنکردنی است و علاوه بر وجود موجودات بیگانه یک موضوع مهم دیگر درباره ربایش انسان را هم مطرح میکند. داستانهای این ربوده شدگان مبتنی بر این ایده شکل گرفته که فرازمینیها علاقه دارند روی برخی انسانهای منتخب، آزمایش انجام دهند. همین موضوع در ادعای ترل کوپلند به وضوح دیده میشود.
کوپلند افسر سابق نیروی دریایی آمریکا با آن شخصیت موجه چطور میتواند داستان سرایی کرده باشد. علاوه بر این، طبق گزارش ABC ترل از صحنه مشاهده بشقاب پرنده در آسمان ویدیو ضبط کرده و آن را در یوتیوب هم قرار داده بود. او ادعا کرده که بارها موجودات عجیب به سراغش آمدهاند و به دفعات پدیده «زمان گمشده» را تجربه کرده. او به قدری به روایتش پایبند ماند که به تهیه گزارش کتبی از تجربههای مشابهش اقدام کرد.
سرانجام کوپلند داستان مفصلی در این باره تعریف کرد که از اولین مواجههاش با بشقاب پرنده در دوران نوجوانی آغاز میشد. حالا او میگوید بیگانهها هر بار فلجش میکنند و سپس جسم ناتوان او را تحت بررسی قرار میدهند. ادعای ترل درباره ماهیت دورگه انسان – بیگانه تا حدودی روایتهای قبلیاش را از صحت ساقط کرده و تردیدها را هم افزایش داده است. هرچند روایت اصلی او درباره کنجکاوی بیگانهها در امور زمین همچنان به مذاق نظریه پردازان اصلی وجود بیگانگان خوش میآید.
تراویس والتون و داستان تجربه ربایش توسط موجودات فضایی
هنوز هم داستان ربوده شدن اشخاص بدون حضور شاهد میتواند توجه زیادی به خود جلب کنید. حالا تصور کنید شخصی ادعا کند بیگانگان او را ربودهاند و برای اثبات ادعایش هفت شاهد هم داشته باشد! این اتفاق زمانی رخ داد که سال 1975 میلادی 7 نفر در حال عبور از جنگل نزدیک Snowflake در آریزونا بودند. وقتی همه آنها متوجه حضور یک بشقاب پرنده در جنگل شدند، تراویس تنها کسی بود که به سوی آن حرکت کرد. وقتی نور آبی رنگ تراویس را بیهوش کرد، شش نفر دیگر از ترس به سمت خودرو فرار کردند.
والتون به مدت یک هفته مفقود شده بود تا اینکه سر و کلهاش در نزدیکی پمپ بنزینی در همان حوالی پیدا شد. او در حالی پیدا شد که در شوک فرو رفته بود و هشیاری کمی داشت. همچنین از ظاهرش پیدا بود که چند کیلو وزن کم کرده است.
وقتی حال تراویس بهتر شد، توانست چیزهایی به یاد آورد و بازگو کند. او گفت موجودات فرازمینی که شمایل انسان گونه داشتند و شبیه کارگران لباس پوشیده بودند، او را به داخل سفینه خود بردند. والتون همچنین گفت که میتوانست ستارهها را ببیند؛ اما هیچ سیاره دیگری از درون سفینه دیده نمیشد.
آنچه داستان تراویس را باورپذیر میسازد، شهادت 6 نفر همراه اوست که مواجهه اولیه با سفینه فضایی را تایید میکنند. داستان تراویس هم در خلال این سالها بدون تغییر باقی مانده و انسجام آن باورپذیری را افزایش میدهد.
تری لاولیس و علاقه وسواس گونه به بشقاب پرندهها
برخی دستاوردها در زندگی شخصی هستند که میزان قابل اعتماد بودن افراد را افزایش میدهند. برای مثال تری لاولیس را در نظر بگیرید که به گفته Northwest Arkansas Democrat Gazette نه تنها در نیروی هوایی ارتش آمریکا خدمت میکرد؛ بلکه مدرک تحصیلی حقوق داشت و با دادستان کل ایالتی همکار بود. او از هر جهت بدون مشکل و یک مرد خانواده تمام عیار بود. تری هم ادعای نمونههای قبلی را مطرح کرد و گفت موجودات فضایی او را ربودند.
لاولیس دچار کابوس شبانه و برخی ترسهای غیر عادی شده بود؛ اما دلیلش را نمیدانست. وقتی او برای بررسی دلیل درد شدید در زانو به پزشک مراجعه کرد، متوجه یک قطعه فلزی کوچک شد که درون پایش قرار داشت. وجود این قطعه ناشناخته مخصوصا به این خاطر عجیب بود که تری سابقه عمل جراحی نداشت، در میدان نبرد زخمی نشده بود و هیچ جراحت جدی دیگری هم به خاطر نمیآورد.
این قطعه پیدا شده در پای تری و همچنین چند اتفاق دنباله دار دیگر باعث شدند او نتیجه گیری کند که قبلا توسط موجودات بیگانه ربوده شده است! لاولیس سرانجام اعلام کرد که اولین تجربههایش از ربایش توسط موجودات فضایی را به یاد آورده و سابقه این اتفاق هم به کودکیاش باز میگردد. برجستهترین خاطره او البته به بزرگسالیاش مربوط میشد که در پارک دن استیت آرکانساس به همراه دوستش برای وقت گذراندن در طبیعت روی یک تخته سنگ کمپ کرده بودند. در همین موقعیت بود که فضاییها آمدند و هر دو را برای انجام آزمایش همراه خود بردند. دوست تری هم این وقایع را تایید کرد و با افزودن یک شاهد به ماجرا احتمال رد شدن روایت را کاهش داد.
فردریک والنتیچ گمشده
بخش عمده داستانهای ربایش انسان توسط موجودات فضایی به حضور و روایت همان شخص بستگی دارد. بدون در نظر گرفتن چنین عنصر کلیدی، نمیتوانیم به درستی متوجه شویم که فرد توسط بیگانگان ربوده شده یا اتفاق دیگری روی زمین برایش رخ داده است. اگر بیگانگان یک انسان را بدزدند و دیگر بازنگردانند، دیگر راوی دست اول برای ادعا نداریم تا اعتبار لازم را ایجاد کند.
فردریک والنتیچ یک خلبان جوان بود که 23 اکتبر 1978 در آسمان استرالیا و میان مرز هوایی مینلند و تاسمانی پرواز میکرد. پرواز با هواپیمای ناوگان سسنا مانند همیشه به نظر میرسید؛ تا اینکه فردریک تصمیم گرفت با برج مراقبت Cape Otway ارتباط برقرار کند. او پیام داد که یک پرنده ناشناس در حال تعقیب هواپیماست و در توصیف آن به چهار نور روشن، ساختار فلزی و سرعت بسیار زیاد اشاره کرد.
او تکرار کرد که پرنده ناشناس دائما پنهان و ظاهر میشود و همچنین به سرعت در تعقیب هواپیما حرکت میکند. والنتیچ پیام آخر را در حالی ارسال کرد که گویی پرنده ناشناس به او بسیار نزدیک شده بود. او تایید کرد که پرنده ناشناس اصلا شبیه هواپیما نبود. سپس ارتباط با برج مراقبت قطع شد و والنتیچ و هواپیما هم هرگز پیدا نشدند.
جزئیات مجهولی درباره داستان والنتیچ وجود دارد. یادداشتهای هواپیما و خلبان نشان میداد که فردریک به شکل وسواس گونهای به داستان بشقاب پرنده یا همان UFO علاقه داشت. شاید همین باعث شد او پدیده جوی یا پرنده ناشناس را نوعی سفینه فضایی بیگانه تلقی و اعلام کند. او قبلا بارها در آزمون خلبانی مردود شده و نتوانسته بود وارد نیروی هوایی سلطنتی استرالیا شود. ممکن بود والنتیچ به دلیل سانحه هوایی و خطای خلبان ناپدید شده باشد؛ اما هنوز مردم زیادی معتقدند او با سفینه فضایی مواجه و ربوده شده است.