در این مطلب به معرفی ناامید کننده ترین بازی های تاریخ پرداختهایم؛ آثاری که بسیار پایینتر از حد انتظار ظاهر شدند و رضایت بخش نبودند.
از رزیدنت اویل 6 و مس افکت 3 تا فال آوت 76 و پرفکت دارک زیرو، در ادامه میتوانید با ناامید کننده ترین بازی های تاریخ آشنایی پیدا کنید.
یک بازی ناامید کننده لزوما یک بازی بد نیست، بلکه گاهی بدتر است! شاید به این دلیل که وعدههای فراوانی در رابطه با آن داده شده یا قرار بوده که فوق العاده باشد اما نسخه نهایی آن چیزی نیست که طرفداران میخواستند.
ناامید کننده ترین بازی های تاریخ
از دنبالههای مورد انتظاری که حرفی برای گفتن نداشتند تا ایدههای تازهای که قرار بود انقلابی باشند یا آثاری که از نظر گرافیکی، کم نظیر به نظر میرسیدند اما بد از کار درآمدند، در ادامه میتوانید تعدادی از ناامید کننده ترین بازی های تاریخ را بشناسید.
– بازی Fallout 76
وضعیت «فال آوت 76» با گذشت نزدیک به سه سال، شاید بهتر شده باشد اما از ناامید کنندگی آن کم نمیکند. بزرگترین مشکل این بازی، باگهای دیوانهوار، کمبود محتوا، گرافیک تاریخ مصرف گذشته یا حتی فاصلهاش از ذاتِ فال آوتهای اصلی نیست، بزرگترین مشکل این است که توسط استودیوی بتسدا (Bethesda) ساخته شده.
حتی با تمامی منابعِ در دسترس و استعدادهای بتسدا، این بازی تریپل آ (AAA)، یک اثر نصفه نیمه و معمولی به نظر میرسید که گاهی به عناوین مستقلِ کوچک طعنه میزد و از آنها نیز ضعیفتر است. در ضمن، علاوه بر خرید نسخه اصلی (که 40 دلار است)، باید اشتراک ماهیانه آن را هم تهیه کنید که مسئله آزار دهندهای است و حداقل پس از حواشی پیش آمده، میتوانستند بازی را فری تو پلی کنند. از بازی Fallout 76 همیشه به عنوان یک شکست بزرگ یاد خواهد شد.
– بازی Resident Evil 6
«رزیدنت اویل 6» باعث خشم طرفداران شد و معمولا از آن به عنوان بدترین قسمت مجموعه نام برده میشود. قسمت ششم، یک بازی اکشن سینمایی است که به دلایل نامعلوم، با نام رزیدنت اویل عرضه شده، در حالی که هیچ سنخیتی با این سری ندارد و همانند یک توهین بزرگ به مخاطبان آن جلوه میکند.
دلیل شکست بازی این است که کپکام در معادلات خود مرتکب اشباه شد. آنها میخواستند اثری عرضه کنند که با الهام (یا بهتر است بگوییم تقلید) از عناوین محبوب آن دوره ساخته شده. نتیجه نهایی اما عنوانی بود که در هیچ بخشی کامل نیست و به نظر میرسد که خود سازندگان هم به اثر خود ایمان نداشتند.
موفقیت چشمگیر نسخه چهارم و تا حدی پنجم، طرفداران را برای قسمت دنباله هیجان زده کرد اما کپکام نشان داد که به خواستههای مخاطباناش اهمیتی نمیدهد. خوشبختانه آنها با نسخه هفتم، این مجموعه را به ریشههایش بازگرداندند و از آن زمان، رزیدنت اویل در مسیر خوبی قرار گرفته (شاید به جز نسخه بازسازی قسمت سوم که آن هم بیش از اندازه اکشن و کوتاه بود).
– بازی Sonic The Hedgehog
این بازی در سال 2006 عرضه شد؛ در دورهای که طرفداران آگاه بودند شرکت سگا تقریبا مجموعه «سونیک» را رها کرده و دغدغه چندانی برای عرضه یک اثر شاخص ندارد (این مسئله با نسخه سونیک منیا تغییر پیدا کرد). اما حتی بدبینترین طرفدار سونیک هم نمیتوانست تصور کند که نسخه 2006 تا این اندازه فاجعه باشد.
کمتر پیش میآید که اثری از یک مجموعه مشهور و ریشهدار، به شکلی عرضه شود که اصلا قابل بازی نباشد و مخاطب را به مرز جنون برساند. البته این بازی برای زاویه دوربینی که دارد، شاید ارزش بازی کردن داشته باشد؛ دوربینی که ظاهرا کار خودش را کرده و به صورت تصادفی، زاویه عوض میکند. سونیک 2006 در بهترین حالت، در حد و اندازه یک بازی ساخته شده توسط طرفداران است و چه بسا، حتی پایینتر از آن.
اگر از مشکلات فنی و آزار دهنده بازی عبور کنید، با یک خط داستانی عجیب و غریب رو به رو میشوید که بی دلیل، سیاه است و هیچ منطقی هم ندارد.
– بازی Aliens: Colonial Marines
طرفداران فکر میکردند که «کلنیال مرینز» میتواند به بهترین بازی مجموعه بیگانه و شاید یکی از بهترین بازیهای دهه تبدیل شود. چرا این گونه فکر میکردند؟ چون دموی بازی، دست کمی از شاهکار نداشت اما خیلی زود مشخص شد که آن دمو کاملا «فیک و تقلبی» بوده است!
کلنیال مرینز اصلی که از راه رسید، یک افتضاح تمام عیار بود. باگهای فراوان، طراحی مراحل بد، تکسچرهای بیکیفیت که گویی از نسل قبلی آمدهاند و داستانی که هیچ جذابیتی ندارد، این بازی به شکلی ساخته شده که مخاطبان را فراری دهد. اگر مشکلات ذکر شده کافی نیست، باید به هوش مصنوعی فاجعه بار دشمنان بازی هم اشاره کنیم که جالب است بدانید در نهایت مشخص شد، دلیل این فاجعه بار بودن، اشتباه تایپی در کدنویسی بوده است! از چنین اثری چه انتظاری دارید؟
تنها نکته مثبت بازی Colonial Marines، موسیقی متن آن است اما این مسئله نمیتواند به تنهایی آن را نجات دهد. خوشبختانه یک سال بعد، بازی آیزولیشن (Alien: Isolation) منتشر شد و نشان داد که یک بازی بیگانه واقعی باید چگونه باشد.
– بازی Spore
هنگامی که ویل رایت (Will Wright)، سازنده سیمز و سیم سیتی، از «اسپور» صحبت کرد، همهی بازی دوستان هیجان زده شدند. طبق گفتههای او، بازیکنان کار را با یک ارگانیسم میکروسکوپی آغاز میکردند که در نهایت به یک موجود هوشمند تبدیل میشود و میتوانید یک دنیای سندباکس بزرگ را به کنترل خود درآورید. با توجه به پیشینه ویل رایت، حتی کسانی که نسبت به پیاده سازی این ایده نوآورانه تردید داشتند هم امیدوار به نظر میرسیدند.
اما نسخه نهایی آن چیزی نشد که طرفداران فکر میکردند. بازی Spore ایدههای جاه طلبانهاش را کنار نگذاشته بود اما آنها را کاملا سادهسازی کرده و به شکل معمولی عرضه میکرد. خیلی زود مشخص شد که ساختن دنیایی از موجودات شگفت انگیز، کار خسته کننده، ساده و آهستهای است که هیجانی هم ندارد. علاوه بر اینها، سیستم مدیریت حقوق دیجیتال (DRM) استفاده شده برای بازی، آن قدر بد بود که به فروش آن ضربه زد.
اگر از اسپور انتظاری نداشته باشید، احتمالا شما را راضی میکند اما این بازی یک بار دیگر ثابت کرد که نباید به وعدههای بازی سازان اهمیتی داد و آنها را جدی گرفت.
– بازی Too Human
«توو هیومن» مسیری را طی کرد که محکوم به شکست بود. یکی از پرخرجترین بازیهای تاریخ که که توسعه آن 10 سال به طول انجامید و در دورههای مختلف، برای سه نسل از کنسولها در حال ساخت بود و در نهایت هم قربانی دعاوی حقوقی بین استودیوی سازنده و شرکت اپیک گیمز شد. اپیک گیمز این استودیو را متهم کرد که از یک نسخه دزدیده شده از موتور بازی سازی آنریل انجین 3 استفاده کرده و در دادگاه هم پیروز شد! نتیجه این بود که استودیوی سیلیکون نایتز (Silicon Knights) باید تمامی عناوینی که با این موتور توسعه داده را حذف کند، از جمله توو هیومن. این بازی در واقع پایانِ استودیوی سیلیکون نایتز را رقم زد و باعث فروپاشی آن شد.
توو هیومن شاید از نظر داستانی و دنیاسازی نسبتا قابل قبول باشد اما از نظر گیم پلی، قابل دفاع نیست؛ یک بازی اکشن معمولی با مبارزات معمولی و سکانسهای مرگی که اسکیپ (Skip) نمیشوند!
– بازی Mass Effect 3
تصور کنید به دوران کودکی بازگشتهاید و به بهترین فروشگاه اسباب بازی دنیا رفتهاید. هنگامی که وارد فروشگاه میشوید، فروشنده به شما میگوید که میتوانید با همه اسباب بازیها بازی کرده و هر کدام را که دوست دارید به خانه ببرید. اما در پایان روز، متوجه میشوید که تنها سه انتخاب دارید: سه اسباب بازی شکسته و خراب.
تجربه پایانِ مس افکت 3، چنین حسی را به مخاطب القا میکند. استودیوی بایوور (BioWare) وعده اثر حماسی و بزرگی را داده بود که انتخابهای شما اهمیت دارند اما نتیجه نهایی خلاف این مسئله را ثابت میکرد. بله، بازی آندرومدا (Andromeda) بدتر است اما کمتر اثری از نظر ناامید کننده بودن میتواند با بخشهای پایانی مس افکت 3 رقابت کند.
– بازی Star Wars Galaxies
دورهای وجود داشت که همه فکر میکردند بازی «گلکسیز»، بهترین تجربه ام ام او (MMO) مجموعه جنگ ستارگان را ارائه خواهد داد. این تفکر زمانی از بین رفت که آپدیتی به نام نیو گیم اینهَنسمِنتز (New Game Enhancements) برای بازی منتشر شد. این بهروزرسانی، بازی را به کلی ساده سازی کرد و تقریبا هر ویژگی خوبی که داشت را کنار گذاشت. حتی میتوانستید در نقش یک «جدای» بازی کنید (کلاسی که در حالت عادی، باید برای هفتهها و ماهها بازی میکردید تا بتوانید آن را بدست بیاورید).
این تغییرات باعث شد تا بازیکنان، درونِ بازی، دست به شورش و اعتراض بزنند! و سازندگان برای بهتر کردن اوضاع چه کاری انجام دادند؟ آنها افراد معترض را به سیارات مختلف تله پورت کردند تا نتوانند در کنار یکدیگر جمع شوند! بازی Star Wars Galaxies اگر چه در اوایل عرضه، مورد تحسین قرار گرفت اما حالا از آن به عنوان یک اثر ناامید کننده نام برده میشود. کمتر پیش آمده که سازندگان، با انتشار آپدیتهای مختلف، بازی خود را بدتر کنند. سرورهای این عنوان در نهایت در سال 2011 تعطیل شد تا پرونده استار وارز گلکسیز برای همیشه بسته شود.
– بازی Perfect Dark Zero
استودیوی ریر (Rare) در دو دهه اخیر، بازیهای ناامید کننده زیادی تولید کرده (خوشبختانه آنها سی آف تیوز را هم در کارنامه دارند) اما «پرفکت دارک زیرو» با فاصله، بدترین است و تقریبا همه بازی دوستان به توافق رسیدهاند که نباید در رابطه با آن صحبت کرد.
قسمت دوم بازی پرفکت دارک که دنباله معنوی بازی گلدن آی (GoldenEye) هم به حساب میآمد. متاسفانه این اثر نه تنها بهتر از آن دو نسخه نبود بلکه ایدههای ناقص و احمقانهاش، هر طرفداری را غافل گیر میکرد. خط داستانی آبکی و جلوههای بصری ضعیف را هم اضافه کنید. دشمنان از همیشه احمقتر بودند و بخش آنلاین، تنها سایهای از چیزهایی بود که تا پیش از این بازی آمده بودند.
بازی Perfect Dark Zero فراتر از یک بازی ناامید کننده بود و نشان داد که استودیوی ریر، دیگر ریر نیست (همان طور که آندرومدا و انتم نشان دادند بایوور دیگر بایوور نیست).
– بازی Daikatana
«دایکاتانا» یک کمدیِ خالص است و شاید حالا اگر آن را تجربه کنید، لحظات خوشایندی داشته باشید. اگر بازیهای ناامید کننده را یک فیلم سینمایی در نظر بگیریم، دایکاتانا پوستر آن است! این بازی در اواخر عصر طلایی شوترهای اول شخص کامپیوتری عرضه شد و در واقع قرار بود نشان دهد که آینده این ژانر چگونه است. این بازی توسط جان رومرو (John Romero) ساخته شد که بازی دوستان او را با دوم (Doom) میشناسند و قرار بود «بازی بزرگ بعدی بازار» باشد.
پس از تاخیرات فراوان، دایکاتانا عرضه شد و نشان داد که کلکسیونی از مشکلات فنی و ایدههای بد است. تکنولوژی هنوز به درجهای نرسیده بود که بتواند از جاه طلبیهای این عنوان پشتیبانی کند. اما دایکاتانا نه تنها به خوبیِ بازیهای شوتر اول شخص قبلی نبود بلکه در مقایسه با هف لایف یا دئوس اکس هم کودکانه جلوه میکرد.
– بازی Duke Nukem Forever
زمانی که تریلر این بازی در سال 2001 به نمایش گذاشته شد، همه حیرت زده شدند. پس از گذشت بیش از 20 سال، این تریلر هنوز هم هیجان انگیز است! «دوک ناکم» در ابتدا قرار بود در سال 1998 عرضه شود اما سازندگان، آن را به تعویق انداختند زیرا میخواستند یک اثر انقلابی و ساختارشکن عرضه کنند.
نتیجه این بلندپروازیها این بود که پس از چند سال، تصمیم بر این شد که موتور بازی در سال 2002 دچار تغییراتی شود و در همین راستا، 95 درصد مراحلی که طراحی شده بودند، کنار رفتند. سازندگان اما همچنان وعدههای بزرگی میدادند و گفتند که تا دو سال دیگر شاهد عرضه این عنوان خواهید بود. دو سال بعد، نه تنها خبری از انتشار بازی نبود، بلکه سازندگان باز هم موتور آن را تغییر دادند و به سراغ موتور دوم 3 رفتند. تاخیرها ادامه پیدا کرد تا جایی که شرکت تیک-تو از استودیوی تریدی ریلمز (3D Realms) برای عدم توانایی در تولید بازی، شکایت کرد. وضعیت خرابتر شد و در نهایت دوک به دستِ استودیوی گیرباکس رسید و پس از 15 سال، وارد بازار شد.
اثر نهایی، یک بازی معمولی با گیم پلی تاریخ مصرف گذشته است که هیچ نکته برجستهای ندارد. 15 سال انتظار برای هیچ.
همچنین مطالعه کنید:
– بازی Cyberpunk 2077
و در نهایت به «سایبرپانک 2077» میرسیم که شاید نیازی نباشد در رابطه با ناامید کننده بودن آن توضیح زیادی دهیم.
گویی 84 سال قبل (شاید بیشتر) بود که استودیوی سیدی پروجکت، این بازی را با یک تریلر مهیج معرفی کرد. با این که شاهد یک ویدیوی معرفیِ نامربوط با خود اثر بودیم اما همه هیجان زده شدند. یک بازی علمی تخیلی جهان بازِ مدرن از سازنده ویچر 3؟ قطعا باید شاهکار باشد.
سیدی پروجکت با هر بازی، بهتر میشد و هر خبری هم که از سایبرپانک بیرون میآمد، جذاب بود و حضور کیانو ریوز در این پروژه، رویایی به نظر میرسید. اما پس از آن بود که تاخیرها آغاز شد و هر تاخیر، عطش طرفداران را هم بیشتر میکرد. سایبرپانک به اندازهای بزرگ شد که میتوانستیم حدس بزنیم همه طرفداران را راضی نمیکند اما چه کسی انتظار داشت که اثر نهایی با صورت به زمین بخورد؟ بازی کلکسیونی از باگهای مختلف بود، از باگهای جزئی مضحک تا باگهای کشنده همانند خراب شدن فایل ذخیره. از نسخههای کنسولی بازی هم بهتر است حرفی به میان نیاوریم.
بازی به هیچ وجه بهینه سازی نشده بود و با قاطعیت میتوان گفت که آماده انتشار هم نبوده است. اما مشکلات فنی، تمام ماجرا نیست؛ دنیای بازی، خسته کننده و تقلبی بود و هوش مصنوعی هم دست کمی از فاجعه نداشت. جی تی ای 5 نشان داد که یک دنیای زنده باید چگونه باشد و آن بازی برای بیش از هفت سال قبل است! با تلاشهای شبانه روزی سازندگان، سایبرپانک 2077 شاید تا ماهها یا حتی سالهای آینده به وضعیت ایده آلی برسد اما اعتبار از دست رفتهاش را به راحتی به دست نمیآورد و تا اطلاع ثانوی، میتوانیم آن را در رأس ناامید کننده ترین بازی های تاریخ قرار دهیم.
ناامید کننده ترین بازی های تاریخ از نظر شما کدامها هستند؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.