در این مقالهی کوتاه، به دلایل ضعیف بودن فیلم اعلان قرمز – Red Notice پرداختهایم تا متوجه شوید چرا نباید وقتتان را با آن تلف کنید.
فیلم اعلان قرمز – Red Notice برخلاف زرق و برقهایی که دارد، از مشکلات زیادی بهره میبرد و سطحیتر از آن است که بتواند طرفداران جدی ژانر اکشن یا ماجراجویی را جذب کند.
فیلم اعلان قرمز، در تاریخ 5 نوامبر (14 آبان) از سرویس نتفلیکس منتشر شد و رایان رینولدز، دواین جانسون و گَل گدوت، نقشهای اصلی آن را ایفا میکنند. داستان پیرامون یک مامور پلیس، «جان هارتلی» (جانسون) است که قصد دستگیری یک سارق میراث هنری، «نولان بوث» (رینولدز) را دارد اما یک سارق دیگر، «بیشاپ» (گدوت) برای آنها پاپوش درست میکند و راهی زندان میشوند. جان هارتلی حالا برای اینکه ثابت کند یک پلیس است، باید با نولان بوث همکاری کرده و راهی برای به دام انداختن بیشاپ پیدا کند.
5- کلیشهای تر از همیشه
اعلان قرمز به کارگردانی «راوسون مارشال تربر»، از آن آثاری به حساب میآید که آگاهانه میخواهد کلیشهای باشد. کلیشه لزوما بد نیست و اگر زیاد فیلم میبینید، احتمالا عناصر کلیشهای بیشتر توجه شما را جلب میکنند. کلیشه اما زمانی بد میشود که بدون هیچ تغییری عرضه شود، در واقع فیلمساز با این ادعا که میخواهد به یک سری فیلمها یا یک سری ژانرها ادای دین کند، کلیشهها را همانطور که در آن آثار استفاده شده بود، به فیلم خود میآورد و حرف تازهای برای گفتن ندارد.
در فیلم اعلان قرمز نشانههای متعددی از آثار مشهور مختلف به چشم میخورد اما کارکرد درستی ندارند و هرگز به مرز جذابیت یا منحصربهفرد بودن نمیرسند. اینکه فیلم هدف خاصی ندارد، خودش را جدی نمیگیرد و به عنوان یک اثر سرگرم کننده ساخته شده است، دلیل نمیشود که از ایرادات آن چشمپوشی کرد اما اگر انتظاری از این فیلم ندارید، شاید آنقدرها هم ناامید کننده نباشد.
4- سکانسهای اکشن و جلوههای ویژه معمولی
اثری که بودجهی 200 میلیون دلاری دارد، قطعا باید سکانسهای اکشن بزرگ و جذابی داشته باشد اما فیلم در این بخش، عملکرد مناسبی ندارد و خبری از لحظات اکشن دیوانهوار و حماسی نیست. بخشهای اکشن فیلم کاملا معمولی طراحی شدهاند و هیچ خلاقیتی در این سکانسها دیده نمیشود و هیچ نمایی وجود ندارد که با خود بگویید چه لحظهی نفسگیر و خارقالعادهای.
مارشال تربر تا آنجا که توانسته، از پرده سبز استفاده کرده و این کار را به شکلی آماتور انجام داده است و مخاطب به راحتی متوجه میشود که کدام پسزمینهها واقعی نیستند. جلوههای ویژه به کار رفته در لحظات اکشن هم چندان باکیفیت نیستند و گاهی خندهدار به نظر میرسند.
3- فضاسازی نه چندان خوب و موسیقیهای ضعیف
فیلمهای جاسوسی یا ماجراجویی، معمولا برای اینکه نشان دهند داستان بزرگ و مهمی دارند، در چند بخش مختلف جهان رخ میدهند. این مسئله در فیلم اعلان قرمز وجود دارد اما طریقهی استفادهی مارشال تربر از این مناطق، چندان معنادار نیست. در بخش افتتاحیه، تا حد زیادی باورکردنی است که شخصیتها در شهر رُم هستند اما پس از آن، اکثر مناطق به شکلی ترسیم شدهاند که حس سفر یا تغییر مکان را نمیدهند. برای مثال، زمانی که به «بالی» قدم میگذاریم، در یک محیط بسته هستیم که اطرافش کمی جنگلی است، این منطقه میتوانست هرجایی باشد! یا در بخش روسیه، باز هم در محیط بسته هستیم و تنها چیزی که تفاوت دارد، باریدن برف است.
بخشهای دیگر هم شرایط مشابهای دارند، همانند والنسیا یا آرژانتین که این دومی، بخش جنگلاش این حس را میدهد شخصیتها داخل استودیو هستند و به جای دوری نرفتهاند.
در سوی دیگر، موسیقی متن «استیو جابلونسکی»، از هر نظر بد است. او که در ساخت موسیقی فیلمهای اکشن، مهارت ویژهای دارد (سری ترنسفورمرز، بلادشات، آسمان خراش)، اینجا خواسته ادای دینی به آهنگهای کلاسیک فیلمهای جاسوسی داشته باشد اما نه تنها موفق نشده تا آن حس و حال را تکرار کند، بلکه به کارتونیشدن فضای اعلان قرمز، کمک شایانی کرده است. موسیقیهای او باعث شدهاند تا حتی در جدیتری لحظات هم مخاطب احساس نکند که شرایط خطرناک شده یا اتفاق مهمی در راه است.
2- عدم وجود شخصیتپردازی و بازیگران بیتفاوت
حتی وقتی شخصیتهای اصلی یک فیلم، دزد یا کلاهبردار هستند و خود واقعیشان را نشان نمیدهند، ما باید آنها را باور کنیم و بازی کردنشان را بپذیریم. اما در این فیلم، چیزی به نام شخصیتپردازی وجود ندارد، پیشینه شخصیتها چندان مشخص نیست و سازندگان احتمالا به این نتیجه رسیدهاند که حضور سه بازیگر مشهور، کافی است تا مخاطب جذب آنها شود!
اما مشکل اصلی آنجا است که متوجه میشوید این بازیگران به اصطلاح بزرگ، هیچ علاقهای به نقش بازی کردن ندارند و در واقع خودشان هستند. به عبارت دیگر، هیچ تلاشی از سوی آنها دیده نمیشود و فقط دیالوگهایشان را میگویند و جلو میروند.
رایان رینولدز با فیلمهایی همچون «دفن شده» (Buried) نشان داده که توانایی بازیگری خوبی دارد اما احتمالا نیازی نمیبیند که مهارتهایش را به کار بگیرد. مدتها است که این بازیگر دوست داشتنی را در قالب کسی جز «رایان رینولدز» نمیبینیم. او نقش خودش را بازی میکند، در نتیجه کاراکتری به نام «نولان بوث» در اعلان قرمز، بیمعنی میشود. دواین جانسون هم شرایط مشابهای دارد، او در بسیاری از لحظات فیلم، بیاحساس است و گویی از روی اجبار، دیالوگها را میگوید.
نفر سوم این مثلث اما وضعیت به مراتب بدتری دارد، گَل گدوت که این روزها با «زن شگفت انگیز» به یکی از ستارگان محبوب سینمایی تبدیل شده، با اینکه مدت زمان کوتاهتری در فیلم حاضر است اما نتوانسته برداشتی قابل قبول از شخصیت «بیشاپ» ارائه دهد. ظاهرا این شخصیت آنقدر سطحی و توخالی بوده که گدوت نمیدانسته باید چگونه آن را اجرا کند و در بخشهای مختلف فیلم، گاهی این حس دارید که با یک شخصیت کاملا متفاوت روبرو هستید. همانطور که در نقد فیلم هم اشاره داشتیم، در نگاه هر سه بازیگر، یک بیتفاوتی خاص دیده میشود و از طرز بیان دیالوگهایشان میتوان گفت که به معنای واقعی کلمه، حوصله ندارند و دلیلی نمیبینند که شخصیت خود را به شکل باورپذیر ارائه دهند.
1- داستان بیمعنی و نه چندان جذاب
داستان اعلان قرمز فارغ از حفرهها و اِلمانهای غیرمنطقی، هرگز مهم یا جذاب نیست. این را مارشال تربر از ابتدا میدانسته و استفاده از واژهی «مکگافین» (یک نوع تکنیک در داستانگویی برای پیشبرد داستان) در فیلم نشان میدهد که او به خوبی آگاه است که داستان فیلمش تا چه اندازه بیاهمیت خواهد بود. اما موضوع این است که مکگافین نباید شامل کل داستان شود، زیرا در این صورت دیگر چیزی باقی نمیماند و فقط شخصیتها در کانون توجه قرار میگیرند. در واقع ما با داستانی روبرو هستیم که فقط ابزاری است برای پررنگتر کردن شخصیتها و متاسفانه این شخصیتها هم بد هستند تا در پایان، چیزی از فیلم باقی نماند.
اگر از آنهایی هستید که فقط برای سرگرمی خالص یا تماشای سلبریتیهای محبوب خود فیلم تماشا میکنند، اعلان قرمز شاید قابل قبول باشد اما اگر در حین تماشای یک اثر سینمایی، زیاد فکر میکنید یا به دنبال یک فیلم ماجراجویی سرقت جدی هستید که داستان پرکشش و شخصیتهای باورپذیر دارد، این فیلم میتواند آزاردهنده باشد و شاید پس از پایان آن، احساس پوچی کنید.
آیا فیلم اعلان قرمز را تماشا کردهاید؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.