فیلم مرد عنکبوتی: دور از خانه – Spider-Man: Far from Home با پافشاری افراطی روی نوستالژی، سعی در هیجانزده کردن طرفداران دارد و به موفقیت هم میرسد.
مرد عنکبوتی: دور از خانه نمیخواهد نوآورانه باشد یا فرمولهای ژانر ابرقهرمانی را تغییر دهد، هدف آن ادای دین به طرفداران است و این کار را به درستی انجام میدهد اما آیا کافی است؟
مرد عنکبوتی 3 در فاز چهارم «دنیای سینمایی مارول» قدمی رو به جلو محسوب نمیشود (این اتفاق شاید با «دکتر استرنج در مولتیورس جنون» رخ دهد) اما به قهقرا هم نمیرود. آن را میتوانیم یک «فیلم ابرقهرمانی مارولی استاندارد» بدانیم که مشابه «بیوه سیاه»، برپایهی همان فرمولهای همیشگی استوار است، با این تفاوت که کلیشههای ژانر ابرقهرمانی را بهدرستی پیادهسازی میکند. از نظر سرگرمکنندگی، فیلم به راحتی در کنار «شانگ-چی و افسانه ده حلقه» قرار میگیرد اما در مقایسه با آن، یک برگ برنده دارد: عنصر نوستالژی.
نقد فیلم مرد عنکبوتی: دور از خانه
عنصر نوستالژی شاید چند سال قبل، یک اتفاق هیجانانگیز به حساب میآمد اما حالا دیگر عادی شده است؛ تقریبا همهی مجموعههای سینمایی مشهور به شکلهای مختلف آن را به کار میگیرند؛ بازیگران قدیمی را میآورند، دیالوگهای مشهور قدیمی را میگویند، به هر نحوی در تلاش هستند تا حسی را در مخاطبان زنده کنند تا آنها وادار به تماشای فیلم شوند. اِلمانهای نوستالژیک این روزها به تنهایی کافی نیست و نمیتواند موفقیت یک فیلم را تضمین کند.
پس چرا این فیلم سینمای جهان را تحتتاثیر قرار داد؟ به دو دلیل: یک، برخلاف اکثر عناوین مشابه، نوستالژی در حاشیه نیست، شاکلهی فیلم حول محور نوستالژی بنا شده است. شاید در سریالها برخورد کرده باشید که گاهی یک اپیزود، به جای روایت داستانی تازه، خلاصهای از قسمتهای پیشین ارائه میدهد یا به شکل فلشبک آنها را به کار میگیرد تا به یک نقطهی تازهای در داستان برسد.
دور از خانه دقیقا چنین چیزی است، در یک نقطه ایستاده و گذشته را به شما یادآور میشود تا هم مخاطب جذب کند، هم آغازگر فصل تازهای برای قهرمان داستان باشد. دو، نوستالژی را به شکلی درست به کار میگیرد. شخصیتهای خوب و بد سابق، نقش پررنگی در داستان دارند و هدف از حضور آنها، فریب دادن طرفداران نیست.
ایستا بودن فیلم همانطور که بالاتر اشاره کردیم، دلیل مشخص دیگری هم دارد: اینکه یک جمعبندی انجام دهد و سرانجام قصه را آغاز کند! واقعیت این است که برخلاف سهگانهی «سم ریمی» و دوگانهی «اندرو گارفیلد»، هر سه قسمت مرد عنکبوتی با بازی «تام هالند» بیشتر شبیه به یک مقدمه هستند. دو قسمت اول تا حد زیادی فضای کارتونی داشتند و میخواستند «نوجوانانه» باشند؛ قسمت سوم هم همان مسیر را طی میکند اما اینبار قصد عبور از این دوران را دارد.
اینجا «پیتر پارکر» مهمترین تلنگر زندگیاش را میخورد و مزهی تلخ بزرگسالی را میچشد. او حالا اهمیت قهرمان بودن را درک میکند، انزوا را میفهمد و از فراز و فرودهای زندگی آگاه میشود. در پایان قسمت سوم است که میتوانیم با قاطعیت بگوییم «مرد عنکبوتی واقعی متولد شده است». جوانی که دیگر برای عشق، هیجانزده نیست، منطقیتر فکر میکند و میداند که مسیر فعلیاش آنقدر خطرناک هست که عزیزانش هم آسیب ببینند.
نقطهی پایانی خوب است اما سیر روایتی که فیلم طی میکند تا به این نقطه برسد، میتوانست بهتر باشد. دور از خانه در بخش فیلمنامه مشکلات فراوانی دارد که بعضی از آنها عجیب جلوه میکند. این ایرادات لزوما به تجربهی شما از تماشای اثر لطمه وارد نمیکنند اما نباید از کنار این مسئله عبور کرد که قصهی فیلم حفرههای زیادی دارد.
بهتر است به افتتاحیهی فیلم بازگردیم، جایی که یک اتفاق بزرگ در زندگی پیتر رخ داد، رویدادی که اگر صادق باشیم، به هیچ وجه شوخی نیست: هویت مرد عنکبوتی فاش شده است. وقتی قسمت دوم در این نقطه به پایان رسید، اکثر مخاطبان شوکه بودند و انتظار میرفت که قسمت سوم حداقل در بخش آغازین، تعلیق بالایی داشته باشد اما اینگونه نیست.
«جان واتس» فیلم را ملایم و کمدی آغاز میکند و عمق فاجعه را به تصویر نمیکشد؛ او حتی به راحتی از کنار دستگیری پیتر و نزدیکانش عبور میکند. نگاه طنز واتس به دو دلیل منطقی است: پیتر هنوز بچهتر از آن است که بفهمد در چه دردسری افتاده و چه آیندهای برایش رقم خواهد خورد (دکتر استرنج هم به بچه بودن او اشاره میکند) و اگر فیلم آغازی جدی داشت، تاثیرگذاری مرگ «عمه مِی» و جدایی پیتر از «امجی» کمتر میشد.
واتس تلاش کرده فیلم را با همان لحن نوجوانانه پیش ببرد تا لحظهی دراماتیک کشته شدن عمه مِی از راه برسد و آن چرخش فضا و کاراکتر، بهدرستی انجام شود. با این حال، نمیتوان سبکسرانه بودن بخشهای اولیه را نادیده گرفت. سازندگان برای پوشاندن ضعفها، ترفند دیگری را هم به کار میگیرند و آن حضور «متیو مورداک» است. ملاقات با «دردویل» شاید کوتاه باشد اما به حد کافی هیجانانگیز هست که دیگر برایتان مهم نباشد پیتر مراحل قضایی را چگونه طی میکند.
مسلماً فاش شدن هویت این ابرقهرمان باید عواقبی هم داشته باشد؛ از جمله اینکه هیچ دانشگاهی او و دوستانش را نمیپذیرد. چه کسی میتواند این مشکل را حل کند؟ احتمالا یک جادوگر. شاید بهتر بود که سازندگان ایدهی دیگری را برای درهمتنیدن مولتیورس به کار میگرفتند، مثلا دکتر استرنج با دلایل قابلقبولتری باعث بهوجود آمدن این اتفاقات میشد، زیرا فیلم در این بخشها به پارودی نزدیک میشود. دکتر استرنج عواقب کمک کردن به پیتر را میداند اما چندان قضایا را جدی نمیگیرد و هیچ چیز را هم بهدرستی توضیح نمیدهد!
در واقع استرنج اگر از همان اول و به شکلی واضح به پیتر میفهماند که «همه او را فراموش خواهند کرد»، مشکلی پیش نمیآمد (و اصلا چرا به جای اینکه مردم پیتر پارکر را فراموش کنند، «میستریو» را از یاد نبرند که باعثوبانی این اتفاقات است؟!). استرنج در ادامه سطح تازهای از حماقت را به نمایش میگذارد و 6 بار طلسم را تغییر میدهد، در حالی که میدانست این کار تا چه اندازه خطرناک است (که با شناختی که از استرنج داریم، این رفتارها چندان قانعکننده نیست).
از اینجا به بعد، خرده پیرنگها تنها یک بهانه هستند و فیلم تمرکز اصلی خود را روی نوستالژی میگذارد؛ در اولین قدم، با «دکتر اختاپوس» ملاقات میکنیم و سپس شخصیتهای محبوب دیگر هم از راه میرسند.
یکی از انتقاداتی که به فیلم مرد عنکبوتی 3 (2007) وارد شد، تعدد شخصیتمنفیها بود؛ آنجا «مرد شنی»، «ونوم» و «گابلین» بهطور همزمان حضور داشتند و فیلم فرصت کافی برای پرداختن به همهی آنها را نداشت.
وضعیت در فیلم مرد عنکبوتی فعلی به مراتب بدتر است. با حضور همزمان دکتر اختاپوس، «گرین گابلین»، مرد شنی، «مارمولک» و «الکترو»، بدیهی است که هیچکدام فرصت خودنمایی یا درخشش نداشته باشند (آنها آن شکوهِ ترسناک گذشته را هم ندارند و تلطیف شدهاند). در این میان، گرین گابلین با تشکر از قدرت بازیگری «ویلم دفو»، راضیکننده است و شخصیتمنفی اصلی فیلم به حساب میآید.
در سوی مقابل، سه مرد عنکبوتی مختلف داریم که شاید حتی خوشبینترین طرفدار اسپایدرمن هم تصور نمیکرد روزی از راه برسد که این سه نسخهی متفاوت از پیتر پارکر را در کنار یکدیگر ببیند. اندرو گارفیلد و «توبی مگوایر» مهمان افتخاری فیلم نیستند که برای چند ثانیه بیایند و بروند، آنها در یک سوم پایانی حضور موثری دارند و شاید زیباترین بخش فیلم، لحظهای باشد که پیتر پارکرِ اندرو گارفیلد، «اِمجی» را نجات میدهد.
اگر به یاد داشته باشید، یکی از تراژیکترین سکانسها در میان تمامی نسخهها، مرگ «گوئن استیسی» در «مرد عنکبوتی شگفتانگیز 2» بود که آنجا، پیتر نمیتواند او را نجات دهد اما در نسخهی جدید و در وضعیتی مشابه، اشتباه خود را جبران میکند. اندرو گارفیلد هرگز به محبوبیت توبی مگوایر یا تام هالند نرسید اما سزاوار بیشتر از اینها بود و شاید این فیلم باعث شود تا روزی شاهد ساخته شدن مرد عنکبوتی شگفتانگیز 3 باشیم.
اما فارغ از اینها، سه مرد عنکبوتی قصه و حتی شخصیت منفیها، بیش از حد مزهپرانی میکنند و دیالوگهایی که میگویند، گاهی مصنوعی به نظر میرسد یا در حد انتظار، هوشمندانه نیست (یک دیالوگ فیلم: «انتقامجویان چیه؟ گروه موسیقیه؟»). ما همچنین نمیفهمیم چرا شخصیتمنفیها به وفور، اطلاعات مهم و کاربردی به پیتر ارائه میدهند!
ضمن اینکه آنها گاهی با آنچه در گذشته دیده بودیم، تفاوت دارند؛ همانند شخصیت الکترو که «جیمی فاکس» تلاش چندانی برای عرضهی او نمیکند. تقلای پیتر برای نجات همهی آنها نیز قابل تحسین است اما دقیقا نمیدانیم چه فایدهای دارد، زیرا اگر الکترو یا دکتر اختاپوس به دنیای خود و دقیقا به همان نقطهای بازگردند که بودند، به احتمال زیاد همچنان کشته میشوند (البته سازوکار این سفر در دنیاها مشخص نیست، شاید بازگشت آنها به نقطهی تازهای باشد).
اینجا باید یکبار دیگر به مرگ عمه مِی هم اشاره کنیم که قرار دادن آن در اواسط فیلم، تصمیمی درست بود. این اتفاق از دو جهت ناراحتکننده است: حذف یکی از شخصیتهای خوب مجموعه و اینکه هرگز از پتانسیلهای عمه مِی به طور کامل استفاده نشد. این شخصیت دوستداشتنی با بازی «مریسا تومی»، در هر سه قسمت حضور نسبتا کوتاهی داشت اما یک نقطهی عطف به حساب میآمد. مرگ او اما ضروری بود تا پیتر برای اولین بار در زندگی شخصیاش، بحران واقعی را تجربه کند.
انتقاد دیگری که میتوان به فیلم داشت، طراحی ستپیسهای اکشن است که در اکثرشان، نوآوری خاصی به چشم نمیخورد و گاهی در عرضهی تعلیق یا هیجان ناتوان هستند. اولین بخش اکشن فیلم که روی پُل رقم میخورد را بارها در فیلمهای مشابه دیدهایم، البته اینجا نسبتا خوب کار شده است اما دومین ستپیس اکشن که رویارویی مرد عنکبوتی با مرد شنی و الکترو در تاریکی مطلق است، میتوانست متفاوتتر ساخته شود. سومین ستپیس، احتمالا بهترین بخش فیلم باشد، یعنی جایی که پیتر در مقابل استرنج قرار میگیرد.
این سکانسها که به دیوانهبازیهای دکتر استرنج مزین شدهاند، هیجان مضاعفی دارند و از نظر جلوههای بصری و فیلمبرداری، یک سروگردن از دیگر بخشهای فیلم بالاتر هستند. البته اینکه مرد عنکبوتی چون ریاضی و هندسه بلد است، دکتر استرنج را شکست میدهد، کمی شوخی است!
به هر حال برای اینکه داستان به جلو برود، استرنج باید شکست میخورد تا پیتر پارکر به اشتباه کردنهایش ادامه دهد. یک فیلمنامهی خوب باید رویدادها را به شکلی پچیند و طراحی کند که دست بردن نویسندگان در قصه، حس نشود. مرد عنکبوتی: دور از خانه عمدتا به شکلی رقم میخورد که این مسئله به چشم میآید (یک مثال سادهی دیگر، پورتالبازکردنِ ناگهانی «نِد» است تا مردعنکبوتیها گرد هم بیایند).
به ستپیسها بازگردیم، نبرد نهایی فیلم نیز بیش از حد شلوغ و پرهرجومرج است که شاید برای هر نوع بینندهای راضیکننده نباشد. سازندگان برای مدیریت بهتر تعدد شخصیتها، این بخش را به یک لوکیشن محدود کردهاند و شخصیتمنفیها هم بهصورت نوبتی وارد نبرد میشوند! حضور 3 مرد عنکبوتی میتوانست کار را سختتر کند اما جان واتس در اکثر لحظات، به شما اجازه میدهد تا آنها را از یکدیگر تشخیص دهید. در مجموع فیلم از نظر اکشن، حداقلِ نمرهی قبولی را میگیرد اما در مقایسه با آثار ابرقهرمانی مشابه، جایگاه ویژهای نخواهد داشت.
در مقدمه گفتیم که مرد عنکبوتی: دور از خانه قدمی رو به جلو نیست، بویژه اگر آن را با «جاودانگان» مقایسه کنیم. آن فیلم با همهی مشکلاتی که داشت، جسورانه سعی میکرد از فرمولهای رایج تا حدی دوری کند، به مفاهیم تازهای بپردازد و از زوایای تازهای به سکانسهای اکشن نزدیک شود. حق امتیاز مرد عنکبوتی شاید اگر در دستان مارول و دیزنی بود، با فیلم بهتری روبرو میشدیم؛ سونی با «ونوم 2» هم نشان داد که به تغییر ساختارها و ایجاد تحول در آثارش علاقهای ندارد.
با وجود این، دور از خانه همان چیزی است که میخواهد باشد؛ سفری خاطرهانگیز به گذشته و روایتی از روزهای پایانی دوران نوجوانی یک ابرقهرمان که حالا دیگر وارد وادی بزرگسالی شده است. فیلم ادعایی ندارد، نمیخواهد جاهطلبانه یا منحصربهفرد باشد که این لزوما به معنای بد بودن آن نیست. فرمولهای جوابپسداده و کلیشهها هرگاه که درست استفاده شوند، کارآمد خواهند بود و اینجا هم جواب دادهاند.
مرد عنکبوتی: دور از خانه اثر سرگرمکنندهای است که طرفداران آثار بلاکباستری و پاپکورنی را ناامید نمیکند، خصوصا آنهایی که از نسخههای پیشین خاطره دارند یا از ژانر ابرقهرمانی، چیزی بیشتر از یک فیلم پرزرقوبرق استاندارد نمیخواهند.