گاهی میتوان با روشهای بسیار ساده و ارزان به پیروزیهای بزرگی در جنگ رسید. در ادامه به کم هزینه ترین تاکتیک های جنگی تاریخ میپردازیم که توانستند سرنوشت نبردها را تغییر دهند.
جنگها هزینههای بسیار بالایی را به کشورهای درگیر و مردم آنها وارد میکنند. این هزینهها به حدی بالا هستند که ثروت افرادی همچون ایلان ماسک یا بیل گیتس در برابر آنها اصلا به حساب نمیآید. هرچند که برای به دست آوردن پیروزی در نبردهای مختلف لزوما نباید هزینه بالایی کرد و گاهی میتوان با نوآوری و هزینه پایین به هدف رسید.
نگاهی به 10 مورد از کم هزینه ترین تاکتیک های جنگی تاریخ
ارتش اشباح در جنگ جهانی دوم
ظاهرا هر چیزی که به نام ارتش اشباح شناخته میشود باید جالب باشد؛ اما وقتی صحبت از ارتش اشباح در جنگ جهانی دوم میشود، ما با یکی از کم هزینه ترین و موثرترین تاکتیک های جنگی تاریخ طرف هستیم. ارتش اشباح از سربازان تشکیل نشده بود، بلکه مجموعهای ۱۱۰۰ نفری از هنرمندان، طراحان، نقاشان و تکنسینها در آنجا گرد هم آمده بودند.
آنها که به نام نیروهای ویژهی مرکز فرماندهی بیست و سوم شناخته میشدند، وظیفه داشتن با ساخت ماکت تانک و هواپیما و پخش صداهای مختلف از طریق بلندگوهای بلند ارتش آلمان را فریب دهند. آنها در طول جنگ جهانی دوم عملیاتهای مختلفی را انجام دادند و در نتیجه توانستند هزاران نفر را از مرگ نجات داده و مانع از نابودی بخش زیادی از تجهیزات متفقین شوند.
از مهمترین کارهای آنها میتوان به ایجاد توهم وجود یک نیروی مجهز ۳۰ هزار نفری در نبرد آردن اشاره کرد. کار ارتش اشباح به حدی بینقص بود که ارتش آلمان تجهیزات خود را به سمتی که گمان میکرد این نیروی بزرگ وجود دارد، منتقل کرد تا مانع از گذشتن آنها از رود راین شود. همین نیز سبب شد نیروهای اصلی متفقین به راحتی و با مقاومت اندک از رود راین بگذرند.
دسترسی به اسناد آلمان نازی پس از جنگ جهانی دوم ابعاد گسترده موفقیت این نیروها را نشان داد؛ اما تا سال ۱۹۹۶ عموم مردم از وجود آنها اطلاع نداشتند.
کوبیدن هواپیما
اریش هارتمان بهترین خلبان جنگی تاریخ است که در طول جنگ جهانی دوم در ارتش آلمان نازی خدمت میکرد. او در مجموع توانست ۳۵۲ هواپیمای دشمن را نابود کند که البته بیشتر آنها به شوروی تعلق داشتند. بیایید تصور کنیم که این هواپیماها از نوع 352P51 Mustang بودند (تصویر زیر) که در آن زمان ستون فقرات نیروی هوایی آمریکا را شکل میدادند.
ارزش هرکدام از این هواپیماها حود ۵۸ هزار دلار بود که یعنی میتوان گفت با احتساب تورم، هارتمن ۳۴۰ میلیون دلار به متفقین خسارت وارد کرده است. ظاهرا شلیک مستقیم به هواپیمای او کارساز نبوده است؛ اما متفقین میتوانستند به سراغ یکی از کم هزینه ترین تاکتیک های جنگی تاریخ یعنی کوبیدن هواپیما به هدف بروند.
در این تاکتیک خلبان باید با اعصابی پولادین هواپیمای خود را به هواپیمای دشمن بکوبد و در لحظات آخر جان خود را نیز نجات دهد. تاریخچه این تاکتیک به پیش از جنگ جهانی دوم بر میگردد و در مواقعی که مهمات شما تمام شده و احتمال سقوط هواپیما به خاطر شلیک دشمن بالا است، کاربرد دارد.
در سال ۱۹۵۶ دو جنگنده شوروی به سمت دو هواپیمای متعلق به مجارستان رفتند و شاهدان ماجرا گفتند که یکی از خلبانان شوروی خیلی واضح هواپیمای خود را به هواپیماهای دشمن کوبید و هر دو آنها را نابود کرد. البته خلبان نیز به موقع ایجکت کرد و سالم روی زمین نشست. او در ابتدا عمدی بودن این کار را رد میکرد؛ اما در نهایت پذیرفت که سلاحهای هواپیما از کار افتاه بودند و چاره دیگری نداشته است.
توپ کوئیکر
گاهی اوقات بهترین شانس شما برای پیروزی این است که دشمن را متقاعد کنید شما برنده جنگ خواهید شد (در صورتی که در واقعیت اینگونه نیست). همانند ارتش اشباح شما میتوانید تجهیزات و نیروهای خود را بیشتر از میزان واقعی نشان داده و به هدف خود برسید. بر همین اساس یکی از کم هزینه ترین و جالبترین تاکتیک های جنگی تاریخ در طول جنگ استقلال آمریکا شکل گرفت.
این تاکتیک توپ کوئیکر (Quaker به گروهی از افراد مسیحی صلحطلب گفته میشود) نام دارد. توپ کوئیکر از دور همانند هر توپ جنگی دیگری به نظر میرسد؛ اما اگر به آن نزدیک شوید متوجه میشوید که آنچنان قدرمند نیست و در واقع شما با یک تکه الوار رنگ شده طرف هستید.
برای اولین بار سرهنگ ویلیام واشنگتن از این تاکتیک در جنگ استقلال آمریکا و در برابر نیروهای طرفدار بریتانیا استفاده کرد. وی موظف شده بود این نیروها را که در یک انبار مستحکم پناه گرفته بودند، شکست دهد؛ اما تجهیزات کافی برای این کار در اختیار نداشت. به همین خاطر به نیروهایش دستور داد که یک درخت کاج را بریده و آن را به شکل یک توپ جنگی در آورند.
او سپس تهدید کرد که اگر افراد پناه گرفته از انبار خارج نشوند، با توپ به آنها شلیک خواهد کرد. در نهایت حدود ۱۲۵ نفر بدون هیچ مقاومتی تسلیم شدند. این تاکتیک در جنگ داخلی آمریکا و جنگهای جهانی اول و دوم نیز استفاده شد.
آواز خواندن از چهار طرف
در سال 202 پیش از میلاد، چین درگیر جنگهای داخلی بود و در یکی از آنها ارتش چو به مکانی به نام Gaixia رسیده و در یک دره به تله افتاده بود. آنها در حالی تحت محاصره ارتش هان قرار داشتند که بسیاری از نیروهایشان یا کشته یا دستگیر شده بودند.
وقتی شب فرا رسید، فرماندهان ارتش هان به یکی از کم هزینه ترین تاکتیک های جنگی تاریخ رو آوردند و از سربازان و اسیران خواستند به آوازهای سنتی ایالت چو را بلند بخوانند. وقتی سربازان باقی مانده ارتش چو این آوازها را شنیدند، گمان کردند که ایالت چو سقوط کرده و آنها تنها افرادی هستند که هنوز مقاومت میکنند.
همین نیز باعث شد که بسیاری از افراد جنگ را رها کرده و تسلیم شوند. فرمانده ارتش چو نیز در نهایت خودکشی کرد.
چکش در برابر زیر دریایی
زیر دریاییهای آلمانی به کابوسی برای نیروهای متفقین در جنگ جهانی اول تبدیل شده بودند و در مجموع توانستند بیش از ۵۰۰۰ کشتی را نابود کنند. به همین خاطر نیروهای متفقین تمام تلاش خود را میکردند تا آنها را نابود کنند؛ اما مشکل اینجا بود که در آن زمان هنوز سونار وجود نداشت و شناسایی آنها به یکی از سختترین کارها تبدیل شده بود.
در واقع هر چیزی که به زیر آب میرفت، دیگر نامرئی قلمداد میشد. تا اینکه یکی از کم هزینه ترین تاکتیک های جنگی تاریخ به داد متفقین رسید. آنها متوجه شند که بهترین راه برای شناسایی زیر دریایی پیدا کردن و از کار انداختن پریسکوپ آنها است. در شب دستههای چند نفری از سربازان سوار قایقهای کوچک میشدند و به گشتزنی میپراختند تا اینکه نشانی از پریسکوپ ببینند.
وقتی پریسکوپ را پیدا میکردند، یک کیف را رویش قرار میدادند و آن را با چکش خرد میکردند. اگر زیردریایی میخواست چیزی ببیند، باید به سطح آب میآمد و همین نیز سبب میشد که شکار شود.
عملیات کریسمس
جنگ همچون یک جهنم است و اگر بتوانید فکر دشمن خود را به چیزهای بهتر بکشانید، شاید آنها دست از جنگ بردارند و تسلیم شوند. عملیات کریسمس که یکی از کم هزینه ترین تاکتیک های جنگی تاریخ است نشان میدهد که این روش عملی است.
ارتش کلمبیا میخواست نیروهای چریکی پنهان شده در جنگلهای این کشور را شکست دهد. به همین خاطر به سربازان خود دستور داد به اعماق جنگل رفته و درختهای بزرگی که در مسیر رفت و آمد احتمالی نیروهای شورشی قرار داشتند را با هزاران لامپ کریسمس تزئین کنند. آنها حتی از این اتفاق فیلمبرداری کردند تا از آن در پیامهای تبلیغاتی خود استفاده کنند.
لامپها که به حسگر حرکت مجهز شده بودند، در صورت نزدیک شدن فرد روشن میشدند و یک بنر با محتوای زیر ظاهر میشد:
اگر کریسمس میتواند به جنگل بیاید، شما هم میتوانید به خانه برگردید. سلاحهای خود را زمین بگذارید. در کریسمس همهچیز ممکن است.
این تاکتیک سبب شد که ۳۰۰ نیروی چریکی (۵ درصد از کل شورشیان) تسلیم شوند و به خانه برگردند. سال بعد نیز تاکتیک مشابهی به تسلیم شدن ۱۸۰ نفر دیگر منجر شد.
مرگ جعلی پادشاه هرالد
داستان زندگی پادشاه هرالد سیگوردسون مملو از دلاوری و شجاعت است و البته احتمال دارد در برخی از این داستانها واقعیت و افسانه با هم ترکیب شده باشند. در کل گفته میشود که او در نبردهای زیادی شرکت کرد و در آنها علاوه بر قدرت خود از هوش بالایش نیز بهره گرفت.
در یکی از این جنگها به به جزایر سیسیل حمله کرده بود و چهار شهر مختلف را تحت محاصره داشت. البته تعداد سربازان او کمتر از دشمن بود و از طرفی هم نمیتوانست از طریق محاصره و گرسنگی آنها را به زانو در آورد. بنابراین تصمیم گرفت که با یکی از کم هزینه ترین تاکتیک های جنگی تاریخ به هدف خود برسد.
او برای چند روز از چادر خود بیرون نیامد تا اینکه کمکم شایعه شد پادشاه به شدت مریض شده است. در نهایت نیز سربازان او به دشمن اطلاع دادند که پادشاهشان مرده است و در وصیت خود عنوان کرده که به عنوان یک فرد مسیحی در زمین کلیسا دفن شود.
در نتیجه مردم دروازههای شهر را باز کردند تا تابوت هرالد برای تدفین به کلیسا وارد شود. در همین هنگام سربازان او از تابوت برای باز نگه داشتن در استفاده کردند و به همراه هرالد به غارت شهر پرداختند. البته اگر از طرفداران سریال وایکینگها هستید، حتما به خاطر دارید که در آن سریال، این کار توسط رگنار و برای غارت پاریس انجام شد.
پیروزی با شرمنده کردن دشمن
شاید به رخ کشیدن داشتهها کار پسندیدهای نباشد؛ اما اگر بتوانید منجر به نجات جان هزاران انسان شود، خیلی هم بد نیست. در تاریخ چین از Zhunge Liang به عنوان یک استراتژیست نظامی و صدر اعظم دولت شو بین سالهای ۲۲۱ تا ۲۶۳ میلادی یاد میشود. به او گفته شده بود که باید Meng Huo (یکی از فرماندهان دشمن) را شکست دهد و اونیز برای این کار به یکی از کم هزینه ترین تاکتیک های جنگی تاریخ رو آورد.
البته این داستان نیز قطعا تا حدودی با افسانه ترکیب شده است. گفته میشود که Liang توانست Huo را در میدان نبرد شکست دهد؛ اما به جای کشتن یا شکنجه دادنش، او را به میان نیروهای ارتش خود برد تا عظمت نیروهای خود را به رخش بکشد. جالب اینجاست که Huo تحت تاثیر قرار نگرفت و Liang نیز او را رها کرد.
این کار ۷ بار تکرار شد تا اینکه در دفعه هفتم بالاخره Huo پذیرفت که نیروهای Liang برتر هستند و به صورت داوطلبانه به آنها پیوست.
نبرد پلوزیوم بین ایران و مصر
کمبوجیه دوم، پادشاه هخامنشی با ارسال نامهای از آمازیس، فرعون مصر خواست که یکی از دخترانش را به عنوان همسر به او بدهد. از آنجایی که در آداب مصر باستان فرستادن زنان به دربار پادشاهان خارجی کاری پسندیده نبود، فرعون به جای دختر خود، دختر فرعون پیشین را به ایران فرستاد.
وقتی زن جوان به دربار کمبوجیه رسید، ماهیت خود را فاش کرد. کمبوجیه این کار را یک بیاحترامی بزرگ تلفی کرد و با لشکریان خود عازم حمله به مصر شد. در این فاصله، آمازیس مرد و پسر جوانش پسامتیخ سوم به پادشاهی رسید. وی لشگری را برای جنگ در برابر ایرانیان آماده کرد و در ابتدا نیز توانست به خوبی مقاومت کند.
اما کمبوجیه دوم ناگهان به یکی از کم هزینه ترین تاکتیک های جنگی تاریخ روی آورد. وی به خوبی از فرهنگ مصر آگاهی داشت و میدانست که آنها به انواع فرمهای حیات احترام میگذارند. همچنین گربه که نماد ایزدبانو بستت بود، برای آنها ارزش خاصی دارد. به همین خاطر دستور داد که ایرانیان تصویر گربه را روی سپرهای خود بکشند و حیواناتی که برای مصریان محترم بودند را در جلوی ارتش به خط کنند.
همین نیز باعث شد که مصریان از تیراندازی خودداری کنند و در هنگام حمله نیز از ترس اینکه موجب خشم خدایان شوند، به خوبی نجنگند. در نهایت نیز آنها شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند. پس از جنگ کمبوجیه دوم برای تحقیر افرادی که حاضر شده بودند کشور و آزادی خود را فدای حیوانات کنند، گربهها را به سمت مصریان پرتاب کرد.
در نتیجه این جنگ مصر به ایران ملحق شد و دودمان بیست و هفتم مصر شکل گرفت. از این نبرد به عنوان اولین استفاده گستره از جنگ روانی در یک نبرد نیز یاد میشود.
صدای سوت بمبها در جنگ جهانی دوم
بحث روانی همیشه تاثیر مهمی در جنگها داشته است. برای مثال بمبافکنهای شیرجهای آلمان نازی به نوعی ترومپت در بخش جلویی هواپیما مجهز شده بودند که سبب میشد در هنگام شیرجه زدن صدایی خاصی از خود تولید کنند و سبب ترس افراد شوند. همچنین حتما در فیلمها یا کارتونها دیدهاید که در هنگام افتادن بمب، صدایی سوت مانند شنیده میشود.
این در حالی است که در بمبهای جدید چنین صدایی وجود ندارد. در واقع صدای بمبها نتیجه یکی از کم هزینه ترین و موثرترین تاکتیک های جنگی تاریخ بود. با توجه به اثر دوپلر، صدای مربوطه با افزایش سرعت و نزدیک شدن بمب به زمین تغییر میکرد و همین نیز باعث میشد که ترس شدیدی افراد را فرا گیرد.
به بیانی دیگر نگرانی از خرابی و مرگ سبب میشد که سربازان و مردم عادی روحیه خود را از دست بدهند و منطقه دچار آشفتگی شود. در کمال ناباوری، همه اینها با وصل کردن یک سوت به بمب میسر شده بود.
به نظر شما کم هزینه ترین و موثرترین تاکتیک جنگی تاریخ کدام مورد است؟