بازی معروف اساسینز کرید با الهام از داستان جذاب و واقعی یک فرقه جنگجو به نام فرقه حشاشین (یا نزاریه) در ایران و سوریه ساخته شده است.
مجموعه بازیهای اساسینز کرید کاملا بر اساس واقعیت نیست؛ اما کلیت داستان آن و خود کلمه اساسینز بر اساس یک فرقه واقعی از جنگجویان است. این فرقه به نام حشاشین (یا نزاریه) در ایران و سوریه پدید آمد و داستان بسیار جذابی دارد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
داستان واقعی اساسینز کرید؛ تولد تا مرگ فرقه حشاشین
در سال ۱۱۶۷ میلادی، بنیامین از اهالی تودلا که یک خاخام اسپانیایی بود به سوریه سفر کرد. گزارش او از حشاشین، وحشت و شیفتگی را در غرب برانگیخت. او در داستانی که برای غربیها تعریف کرد به یک فرقه جنگجو اشاره کرد که در کوهستان پنهان میشدند و از یک رهبر مرموز به نام پیرمرد کوه پیروی میکردند.
در طی دو قرن بعد صلیبیها و مسافران دیگر نیز از خاورمیانه بازگشتند و به داستانها جزئیات جدید اضافه کردند.
در قرن دهم میلادی خلافت عباسی تضعیف شد و فرصتی برای سلسههای مختلف فراهم شد تا از آن جدا شوند. در این زمان مسلمانان شیعه به گروههای کوچکتری تقسیم شدند. سه گروه اصلی شامل اسماعیلیه، جعفری و زیدیه بودند.
خلافت فاطمی، خلافت شیعه اسماعیلی بود. از قرن ۱۰ تا ۱۲ خلافت فاطمی بخش غربی عربستان سعودی امروزی، شام، مصر، سودان، شمال آفریقا و سیسل را تحت کنترل داشت. پس از درگیری بر سر جانشینی، گروه کوچکتری به نام نزاری اسماعیلی پدید آمد. فرقه حشاشین هم از همین گروه پدید آمد.
در سال ۱۰۹۰ حسن صباح (بنیانگذار دولت اسماعیلی نزاری) راهی ایران شد و گروهی از مسلمانان شیعه به رهبری او به منظور سرگونی دشمنان به وجود آمد. حسن صباح در جستجوی مکانی برای مقر فرماندهی خود بود و در نهایت قلعه الموت را انتخاب کرد.
این قلعه، مکانی بسیار محکم بود. مقر فرماندهی حشاشین در کوهستان بود. اعضا حشاشین در این مکان از مهاجمان در امان بودند و میتوانستند استراتژیهای خود را طراحی کنند. سلجوقیان سنی از تشکیل دولت جدید در داخل مرزهای ایران رضایت نداشتند و در نتیجه درگیریها بین دولت نزاری و سلجوقی آغاز شد.
حسن صباح به دلیل موقعیت بالای خود برای جذب طرفدار با مشکل مواجه نبود. مدت کمی پس از استقرار در قلعه الموت، حشاشین شروع به استفاده از عوامل جاسوسی و ترور برای به بدست آوردن جایگاه سیاسی کردند.
در سال ۱۰۹۲ صباح دستور قتل نظام الملک سلجوقی را صادر کرد. این ترور باعث شد که در امپراتوری سلجوقی برای پیدا کردن جانشین درگیری ایجاد شود. در زمان حکومت صباح، ۵۰ ترور موفق در این منطقه صورت گرفت.
سپس حشاشین موفق شدند، چندین قلعه مشابه در امتداد رشته کوههای سوریه را تصرف کنند؛ در نتیجه نفوذ آنها افزایش یافت. آنها جنگجویان بسیار آموزش دیدهای بودند که در هنر جاسوسی، نظارت و دزدی مهارت داشتند.
در واقع فقط بهترین افراد تبدیل به حشاشیون حرفهای میشدند. آنها اعضایی بودند که مسئولیت انجام ترورها را بر عهده داشتند. بسیاری از ترورها برای از بین بردن امنیت دشمن و نزدیک شدن به اهداف، نیاز به برنامه ریزی بسیار دقیق داشتند.
قاتلها باید هم جوان و هم از نظر بدنی در اوج میبودند تا اقدامات فیزیکی را در ماموریتها انجام دهند. در مواردی که ترور ضروری نبود، سایر تاکتیکهای غیر کشنده برای ایجاد نظم، مانند انواع جنگ روانی استفاده میشد.
در ادامه هم اوضاع سیاسی منطقه به نفع فرقه نزاریه شد؛ زیرا درحالی که سلجوقیان مشغول نبرد با صلیبیون بودند، آنها قدرت خود را گسترش دادند. هنگامی که صباح در سال ۱۱۲۴ بیمار شد و در سن ۹۰ سالگی درگذشت، رهبر جدیدی به قدرت رسید؛ در نتیجه فعالیت حشاشین ادامه یافت.
در سال ۱۱۷۶ صلاحالدین، مصیاف را محاصره کرد؛ اما پس از هشدار سنان (پیشوای حشاشین) محاصره را لغو کرد. یک شب صلاح الدین در چادر خود از خواب بیدار شد و متوجه شد که با یک یادداشت و خنجر مسموم او را تهدید کردهاند که اگر تسلیم نشود کشته خواهد شد.
پس از این واقعه صلاح الدین بیم از دست دادن جان خود را داشت و به هیچ فرد ناشناسی اجازه ملاقات نمیداد. در سال ۱۱۹۱ سنان آخرین دستور ترور مبنی بر قتل کنراد (پادشاه جدید اورشلیم) را صادر کرد.
پیروان سنان بسیار به او وفادار بودند. ظاهراً یک بار سنان به طرفداران خود دستور داد تا از لبه مصیاف بپرند و بمیرند و آنها بدون سوال از دستور او پیروی کردند! او با روشی شیطانی افراد خود را کنترل می کرد.
سرانجام فرقه حشاشین (نزاریه)
در حالی که حشاشین برای مدتی طولانی پس از مرگ بنیانگذار خود به موفقیت ادامه دادند؛ اما این موفقیت برای همیشه دوام نیاورد. امپراتوری مغولها در دهه ۱۲۴۰ به سوریه حمله کردند و سرانجام در سال ۱۲۳۵ موفق شدند که قلعههای حشاشین را محاصره کنند.
تمام دژهای نزاریه از جمله قلعه الموت تا سال ۱۲۵۶ غارت شدند. زمانی که مغولها توسط نیروهای اسلامی دیگر از منطقه به بیرون رانده شدند، حشاشین موفق شدند برای مدت کوتاهی الموت را در سال ۱۲۷۵ پس بگیرند؛ اما در آن زمان آنقدر قدرت نداشتند که به افتخارات گذشته بازگردند. هیچ گزارش رسمی از این قسمت تاریخ به بعد درباره حشاشین وجود ندارد.
ریشه کلمه حشاشین یا اساسینز
داستانهایی که در اروپا از فرقه حشاشین منتشر میشد، کاملاً دقیق و قابل اعتماد نبودند. بیشترین اطلاعاتی که در مورد حشاشین به اروپا رسیدند از دو منبع صلیبیون و مسلمانان سنی نشأت گرفتند که دشمن آنها بودند.
حتی واژه حشاشین در عربی به افراد تحت تاثیر مواد مخدر اطلاق میشود؛ بنابراین این اصطلاح به صورت تحقیرآمیز برای اشاره به این گروه استفاده میشد و هرگز توسط خود نزاریهایها استفاده نمیشد.
همچنین باید اشاره کرد که قتل سیاسی مختص نزاریهایها نبود. سنیها و صلیبیها در خاومیانه نیز از ترور برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکردند. حتی اروپاییها هم مدتها قبل از ظهور نزاریهایها در کشتن رقبای سیاسی خود مهارت داشتند.
مقایسه فرقه حشاشین در بازی اساسنیز کرید و واقعیت
بین حشاشین در بازی اساسینز کرید و فرقه حشاشین در دنیای واقعی تفاوتهای بزرگی وجود دارد. اولاً فرقه حشاشین لباس نمادین کلاه دار نمیپوشیدند، بلکه لباسی را انتخاب میکردند که تا حد ممکن معمولی به نظر برسند.
در واقع متناسب با مکانی که ترور در آن انجام میشد لباس خود را انتخاب میکردند. یک بار ممکن بود در خیابان لباس یک دهقان را بپوشند و بار دیگر در یک مهمانی، لباس فاخر بپوشند.
دوم این که آرمانهای حشاشین در بازی و واقعیت متفاوت است؛ زیرا فرقه حشاشین برای عقاید شیعی و مذهبی خود با دشمنان سیاسی صباح میجنگیدند؛ اما حشاشین در بازی برای آزادی و فردگرایی مبارزه میکردند.
در نهایت این که حشاشین از هیچ نوع تیغه پنهانی استفاده نمیکردند و بر اساس تاریخ از خنجرهای کوچک استفاده میکردند.