در این مطلب قصد داریم ترسناک ترین آزمایش های نوین تاریخ بشر که توسط دانشمندانی دیوانه و در راه اعتلای علم انجام شده است را نام ببریم.
حفاظت از جان آدم ها یک وظیفه بزرگ و انسانی برای تمامی مردم این کره خاکی محسوب میشود. با این حال اگر چه این موضوع در زندگی واقعی یک امر عادی تلقی میشود اما گاهی اوقات دانشمندان یا دولت ها برای دستیابی به نتایج مورد نظر مرتکب جنایاتی وحشتناک در ابعاد پزشکی میشوند. در طول قرن گذشته بسیاری از قدرت های بزرگ جهان با کمک دانشمندان و محققان درد وحشتناکی را بر روی شهروندان خود تحمیل کردند.
برخی از آنها اشتباهات اخلاقی و قضاوتی هستند، که دولتها و دانشمندان را متقاعد کرده که کار درست را انجام میدهند. بنابراین قصد داریم تا در این مطلب ۷ مورد از ترسناک ترین آزمایش های انجام شده نوین بشر در طول تمام دوران را معرفی کنیم.
6 مورد از ترسناک ترین آزمایش های نوین بشر
زندانیان، معلولان، بیماران جسمی و روانی، فقرا و گاهی کودکان، قربانیانی هستند که زمانی به عنوان سوژه در آزمایش های تحقیقاتی این دانشمندان دیوانه مورد استفاده قرار میگرفتند، همچنین بسیاری از پزشکان و محققان آزمایشهای خود را روی افرادی انجام دادند که تمایلی به شرکت نداشتند یا ناآگاهانه شرکت میکردند.
چهل سال پیش کنگره ایالات متحده قوانین را تغییر داد و پس از آن اعلام شد که برای هر مطالعه پزشکی با بودجه دولتی که انسان در آن دخیل است، رضایت آگاهانه لازم است. اما قبل از سال 1974، اخلاقیات مربوط به استفاده از انسان در آزمایشات تحقیقاتی، سست و استثمار و سوء استفاده از سوژه های انسانی اغلب نگران کننده بود. در ذیل به 6 مورد از خطرناک ترین و ترسناک ترین آزمایش های بشر در طول تاریخ، به نقل از نشریه معتبر و بینالمللی دیلی میل نگاهی میاندازیم.
1. آزمایش زندان استنفورد
در سال 1971، فیلیپ زیمباردو، استاد روانشناسی در دانشگاه استنفورد، تصمیم گرفت تا «طبیعت انسان» را آزمایش کند تا به سوالاتی مانند «وقتی افراد خوب را در موقعیت های بد قرار می دهید چه اتفاقی می افتد؟» و نحوه پاسخگویی او به پرسشهای مربوط به ماهیت انسانیاش چگونه خواهد بود، پاسخ دهد. به همین منظور وی یک زندان راه اندازی کرد و به برخی دانشجویان کالج گفت تا نقش نگهبان و زندانی را بازی کنند که به نظر میرسید ناگزیر به زندانبانی بدسرپرست و زندانی هیستریک تبدیل میشوند.
این آزمایش دو هفتهای تنها پس از شش روز تعطیل شد زیرا اوضاع به سرعت آشفته شد. زیمباردو گفت: «تنها در چند روز، نگهبانان ما سادیست شدند و زندانیان ما افسرده شدند و نشانه هایی از استرس شدید نشان دادند.» طبق سایت آزمایشی زندان استنفورد، نگهبانان، تقریباً از همان ابتدا، با زندانیان رفتار وحشتناکی داشتند، آنها را با برهنه کردن آنها و پاشیدن مواد شیمیایی به بدن آنها و به طور کلی آزار و اذیت و ارعاب آنها تحقیر کردند.
بر اساس گزارشی در ژوئن 2018، مشخص شد که نگهبانان به خودی خود پرخاشگر نشدند و این زیمباردو بود که آنها را برای انجام رفتار توهین آمیز تشویق میکرد. به گفته انجمن روانشناسی آمریکا ، با این وجود، آزمایش زندان استنفورد مبنای درک روانشناسان و حتی مورخان از این موضوع بوده است که چگونه حتی افراد سالم نیز می توانند در موقعیت های خاصی اینقدر شیطانی شوند.
2. آزمایش سیفلیس تاسکیگی
سیفلیس یک مشکل عمده بهداشت عمومی در دهه 1920 بود و در سال 1928 صندوق جولیوس روزنوالد، یک سازمان خیریه، یک پروژه مراقبت های بهداشتی عمومی را برای سیاه پوستان در مناطق روستایی جنوب آمریکا راه اندازی کرد. پس از مدتی اما تغییراتی در برنامه این سازمان خیریه ایجاد شد. به جای درمان مشکلات بهداشتی در مناطق محروم، در سال 1932، مردان سیاهپوست فقیر ساکن در شهرستان ماکون، آلاباما، در برنامه ای ثبت نام شدند تا آنچه را که به آنها گفته میشد «خون بد» درمان کنند. برای شرکت در مطالعه به آنها مراقبت های پزشکی رایگان و همچنین غذا و سایر امکانات رفاهی مانند بیمه دفن داده شد؛ مشروط بر این که دولت اجازه داشت در صورت مرگ آنان را کالبد شکافی کند.
بنابراین در فاصله سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۷۲ میلادی خدمات بهداشت عمومی ایالات متحده (PHS) و مراکز کنترل و پیشگیری از بیماریها (CDC) مطالعهای را بر روی گروهی نزدیک به ۴۰۰ مرد آفریقایی آمریکایی مبتلا به سیفلیس انجام دادند. سرویس بهداشت عمومی ایالات متحده آن را «مطالعه تاسکیگی در مورد سفلیس درمان نشده در سیاهپوستان مرد» نامید، اما جامعه جهانی از آن یکی از بزرگترین رسواییهای پزشکی در تاریخ آمریکا یاد میکند.
هدف اعلام شده از آن مطالعه مشاهده اثرات عفونت مقاربتی در صورت عدم درمان بود علیرغم آن که آن بیماری مدتها پیش از پایان آزمایش کاملاً قابل درمان بود. دولت ایالات متحده به مدت چهار دهه درمان صدها مرد سیاهپوست فقیر مبتلا به سیفلیس را رد کرده بود تا محققان بتوانند اثرات آن را بر بدن بررسی کنند. تا زمانی که آن مطالعه در نهایت متوقف شد بیش از صد نفر جان شان را از دست دادند. در نهایت بیش از ۶۰۰ مرد ثبت نام کردند که ۳۹۹ نفر از آنان مبتلا به سیفلیس نهفته بودند. یک گروه کنترل ۲۰۱ نفری آلوده نشدند.
چیزی که به آنان گفته نشد این بود که حدود یک سوم آنان اصلا قرار نبود درمان شود علیرغم آن که پنی سیلین در دهه ۱۹۴۰ در دسترس قرار گرفته بود. در عوض، دارونماهای پنهان، روشهای درمان و روشهای تشخیصی ناکارآمد به عنوان درمان به اصطلاح «خون بد» به آنان ارائه شد. علاوه بر این، در ابتدا به افراد تحت ازمایش گفته شد که آن آزمایش تنها شش ماه به طول خواهد انجامید. با این وجود، آزمایش به مدت ۴۰ سال تمدید شد و تا سال ۱۹۷۲ ادامه یافت.
تا آن زمان ۲۸ بیمار به طور مستقیم بر اثر عفونت جان خود را از دست داده بودند در حالی که ۱۰۰ نفر به دلیل عوارض مربوط به سیفلیس جان خود را از دست دادند. علاوه بر این، ۴۰ نفر از همسران بیماران مبتلا بودند و ۱۹ کودک با سیفلیس مادرزادی متولد شدند. این مطالعه از ان زمان به این سو به عنوان بدنامترین مطالعه تحقیقاتی زیست پزشکی در تاریخ امریکا لقب گرفته و امروزه هم چنان جوامع را تحت تأثیر قرار میدهد.
3. پروژه اِم کِی اولترا
در طول جنگ سرد، سازمان سیا شروع به تحقیق در مورد راه های تبدیل آمریکایی ها به «ابرجاسوسان» تحت کنترل سیا کرد، افرادی که میتوانستند ترور انجام دهند و بازجویی های دشمن بر آنها تأثیر نمیگذاشت. این پروژه که تحت عنوان MK-ULTRA شناخته میشد، پس از آن برنامه ریزی شد که سیا متقاعد شده بود کمونیستها دارویی را کشف کردهاند که به آنان اجازه میدهد ذهن انسانها را کنترل کنند.
پروژه ام کی اولترا در سال ۱۹۵۳ شروع شد و تا سال ۱۹۷۳ برای دو دهه به شکلی حیرت آور اجرا شد، اما در سال ۱۹۷۵ و توسط کنگره امریکا و کمیسیون جرالد فورد در مورد فعالیتهای سیا فاش و برای افکار عمومی آشکار شد.. با این وجود، تا آن زمان مردم از آزمایشهای تکان دهندهای که به نام امنیت ملی انجام میشد که در آن از شهروندان آمریکایی و کانادایی بهطور غیر قانونی به عنوان آزمایش کنندگان ناخواسته سیا استفاده میشد بی اطلاع بودند.
آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا موسوم به CIA در جریان آن پروژه به توسعه و ساخت «داروهای حقیقت» پرداخت. این دارو صداقتی مهار نشدنی را در فرد تحت آزمایش ایجاد میکرد. استدلال شده که این اقدام سیا ادامه آزمایشهای نازیها بر روی قربانیان هولوکاست بود که در آن پزشکان آلمانی قصد داشتند سرم حقیقتی بسازند که «اراده مظنون» را از بین ببرد.
اولین بار نیروی دریایی ایالات متحده در سال ۱۹۴۷ میلادی پروژه CHATTER را آغاز کرد که آزمایش ماده مخدر ال اس دی را بر روی افراد انسانی انجام میداد و سازمان سیا نیز پس از آن در سال ۱۹۵۰ میلادی مجموعه پروژههای بازجویی را با افراد انسانی آغاز کرد. این کار با راه اندازی پروژه بلوبرد در سال ۱۹۵۰ شروع شد که در سال ۱۹۵۱ به پروژه آرتیشوک تغییر نام داد. هدف آن آزمایش این بود که آیا میتوان یک شخص را مجبور به انجام یک سوء قصد غیر عمد کرد یا خیر.
این برنامه سلف برنامه ام کی اولترا بود که در سال ۱۹۵۳ میلادی آغاز شد. «سیدنی گوتلیب»، شیمیدان سیا در ۱۳ آوریل ۱۹۵۳ میلادی تزار کنترل ذهن آمریکا شد. به او اجازه داده شد تا آزمایشها را به میل خود راهاندازی کرده و انجام دهد. افراد تحت آزمایش شکنجههای روانشناختی از درمانی با شوک الکتریکی گرفته تا دوزهای بالای ال اس دی را تحمل میکردند. گوتلیب میخواست راهی برای به دست گرفتن کنترل ذهن افراد ایجاد کند و متوجه شد که این یک فرآیند دو بخشی است. نخست شما باید ذهن موجود را از بین میبردید سپس شما باید راهی برای وارد کردن یک ذهن جدید در خلاء حاصله پیدا میکردید.
در بخش نخست هدف گذاری کارهای زیادی انجام شد. تیم گوتلیب متشکل از شیمیدانان وسواس، جاسوسان خونسرد، شکنجه گران وحشتناک، هیپنوتیزورها، شوکرهای الکتریکی و پزشکان نازی بود. یک «خانه امن» در روستای گرینویچ شهر نیویورک ایجاد شد که در آن قربانیان ناآگاه فریب خورده در پروژه ام کی اولترا با ال اس دی مورد آزمایش قرار میگرفتند. در مجموع 9 سال عمر آن پروژه، گوتلیب از پروژههایی در زندانهای سراسر کشور حمایت مالی کرد که در آن زندانیان با وعده سلولهای بهتر حتی هروئین برای انجام آزمایشهای وحشتناک رشوه میگرفتند.
در زندان فدرال ندامتگاه آتلانتا به زندانیان گفته شد که آنان بخشی از یک مطالعه به منظور یافتن درمانی برای اسکیزوفرنی بودند و به مدت ۱۵ ماه هر روز به آنان ال اس دی داده میشد. در پروژه دیگری به کودکان بین شش تا یازده ساله که مبتلا به اسکیزوفرنی بودند به مدت شش هفته هر روز ال اس دی داده شد.
تا اواسط ۱۹۵۰ میلادی پروژههای فرعی تحت حمایت سیا در موسساتی از جمله بیمارستان عمومی ماساچوست، بیمارستان کوه سینا، دانشگاههای پنسیلوانیا، مینه سوتا، دنور، ایلینوی، اوکلاهما، روچستر، تگزاس و ایندیانا و هم چنین برکلی و هاروارد انجام میشد. پروژه ام کی اولترا به قدری محرمانه بود که تنها دو نفر واقعا میدانستند چه خبر است گوتلیب و معاون اش ریچارد لشبروک. این پروژه بیش از 20 سال دوام آورد و طی آن آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا حدود 20 میلیون دلار هزینه کرد. در سال 1973، سیا اسنادی را که نگهداری می شد، نابود کرد.
در گجت نیوز بخوانید
نگاهی به عجیب ترین مشکلات پزشکی جهان: از قلب سیمانی تا آلرژی به آب و خون آبی
4. مانور هستهای توتسکویه به عنوان یکی از ترسناک ترین آزمایش های بشر
همزمان با پایان جنگ جهانی دوم ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی به دو بازیگر اصلی تسلیحات هستهای تبدیل شدند. ایالات متحده پیشتر با پرتاب دو بمب اتمی بر روی ژاپن در سال ۱۹۴۵ یکی در هیروشیما و دیگری در ناکازاکی توانایی وحشتناک تسلیحات هستهای خود را نشان داده بود و با انجام این کار نشان داد که قدرت جدیدی در صحنه جهانی ظهور کرده است. همزمان شکاف در روابط امریکا و شوروی به دلیل اختلافات ایدئولوژیک ترس از جنگ جهانی سوم افزایش یافت.
اولین آزمایش تسلیحات هستهای اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۴۹ انجام شد و آن کشور ۱۷ آزمایش دیگر را طی پنج سال آینده از جمله ده مورد آزمایش را در سال ۱۹۵۴ انجام داد. با این وجود ارتش شوروی در سپتامبر ۱۹۵۴ میلادی یک بمب هستهای ۴۰ کیلوتنی RDS-۴ را در منطقه اورنبورگ جنوبی روسیه منفجر کرد. این بمب دو برابر قویتر از بمبی بود که 9 سال پیش از آن توسط ایالات متحده برای پایان دادن به جنگ جهانی دوم روی ناکازاکی انداخته شد و آن انفجار نزدیک به ۴۵۰۰۰ سرباز ارتش سرخ و همچنین ۱۰۰۰۰ غیرنظامی رخ داد.
این مانور که بعدها به عنوان مانور هستهای توتسکویه شناخته شد، برای استفاده از تسلیحات هستهای به منظور آمادگی برای جنگ هستهای و قرار دادن نیروها در حوزه میدانی بر روی زمین در مجاورت یک انفجار هستهای بود و بهعنوان یکی از ترسناک ترین آزمایش های بشر از آن یاد میشود. رهبران شوروی سعی داشتند تا با این انفجار بدانند موجودات زنده تا چه اندازه میتوانند به یک انفجار هستهای نزدیک شوند و آیا نیروهای آنان میتوانند از شکافی که از طریق ویرانی ناشی از انفجار بمب هستهای پرتاب شده در میدان جنگ ایجاد شده عبور کنند یا خیر.
آنان هم چنین میخواستند بدانند که آیا سربازان میتوانند بلافاصله پس از اصابت بمب اتمی در میدان نبرد بجنگند یا خیر. علاوه بر این، اگرچه به ساکنان محلی دستور داده شد که منطقه اطراف را تخلیه کنند بسیاری از آنان ماندن در خانه شان را انتخاب کردند. خانهها سوختند و افراد زیادی در نتیجه آن مانور کشته، معلول و یا بیمار شدند.
این مانور مخوف و غیر انسانی در پی سقوط اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۹۰ آشکار شد. در سال ۱۹۹۵ میلادی فیلمی از آن آزمایش از آرشیو نظامی شوروی نشان میدهد که شوروی نیروهای خود را در معرض تشعشعاتی ۱۰ برابر بالاتر از حداکثر تشعشات مجاز در یک سال کامل برای سربازان آمریکایی قرار داده بود. آن فیلم هم چنین نشان میدهد که سربازان برای مدت زمانی طولانی در معرض سطوح بالایی از تشعشعات بدون محافظت کافی در برابر اثرات آن قرار داشتند.
برای آزمایش تاثیرات فوری بر موجودات زنده دامهایی را نیز در اطراف محل انفجار قرار دادند که بسیاری از آنها از بین رفتند. به افراد شرکت کننده در مانور وعده سه ماه حقوق داده شده بود. به آنان گفته شده بود از نوع جدیدی از سلاح در مانور استفاده خواهد شد و از آنان تعهد گرفته شده بود که آن آزمایش محرمانه باقی بماند. بر اساس گزارشها بسیاری از افرادی که در آن روز در آن منطقه بودند به سرطان مبتلا شدند و پس از آن نقایص مادرزادی، بیماریهای هماتولوژیک و ناهنجاریهای کروموزومی مشاهده شد.
5. واحد ۷۳۱
استفاده از جنگ بیولوژیکی توسط پروتکل ژنو در سال 1925 ممنوع شد، اما ژاپن این ممنوعیت را رد کرد. رهبران نظامی معتقد بودند که اگر جنگ میکروبی به اندازه کافی مؤثر بود که ممنوع شود، باید کارساز باشد. واحد 731 ، یک واحد مخفی در یک مرکز مخفی، که عموماً به عنوان واحد تامین آب و پیشگیری از شیوع بیماری شناخته میشود، در منچوری تحت کنترل ژاپن تأسیس شد؛ جایی که ژاپن در اواسط دهه 1930 شروع به آزمایش جنگهای بیماریزا و شیمیایی و آزمایش بر روی افراد انسانی کرد.
در آنجا پزشکان و افسران نظامی عمداً قربانیان را در معرض بیماریهای عفونی از جمله سیاه زخم، طاعون بوبونیک، وبا، سیفلیس، تیفوس و سایر عوامل بیماریزا قرار میدادند تا بفهمند چگونه بر بدن تأثیر میگذارند و چگونه میتوان از آنها در بمبها و حملات در جنگ جهانی دوم استفاده کرد. مردان، زنان و کودکان بیگناه به وحشیانهترین شیوههای که میتوان تصور کرد کشته شده، زنده تشریح شدند، آلوده به ویروسهای مرگبار شدند، مورد تجاوز قرار گرفتند.
«شیرو ایشی»، جراح کاریزماتیک و افراطی این آزمایشات مخوف انسانی بود که مسئول انجام یکی از ترسناک ترین آزمایش های بشر تا به امروز بوده است. ایشی جراح ارتش واحد تحقیقات جنگ بیولوژیکی را در سال ۱۹۳۶ برای مطالعه جنگ میکروبی، قابلیتهای تسلیحات و محدودیتهای بدن انسان تاسیس کرد. او این کار را با بودجه قابل توجه دولتی و دریافت چراغ سبز از سوی امپراتور هیروهیتو انجام داد. نظامیان ژاپنی اجازه ساخت ساختمانهای بلند را نمیدادند تا خشونت درون دیوارهای محوطه مشاهده نشود.
زندانیان آنجا عمدا سالم نگه داشته میشدند و در مواقعی با رژیم غذایی حاوی برنج، گوشت و ماهی تغذیه میشدند. بنابراین، بدن آنان برای آزمایش در شرایط خوبی قرار میگرفت. ایشی و کارکنان اش از تاکتیکهای وحشتناکی برای حفظ نمونههایی از اندامهای خاص برای آزمایشهای خود استفاده کردند. اگر ایشی یا یکی از همکاران وی میخواستند روی مغز انسان تحقیق کنند به نگهبانان دستور میدادند که نمونه مفیدی برای آنان بیابند.
یک زندانی را از سلول انتخاب میکردند نگهبانان او را نگه میداشتند در حالی که نگهبان دیگری با تبر سر قربانی را باز میکرد. مغز او استخراج میشد و بلافاصله به آزمایشگاه انتقال مییافت. سپس جسد را نزد پاتولوژیست و سپس برای از بین بردن به کوره انتقال میدادند. آزمایشهای مرتبط با جنگ میکروبی نیز بخش مهمی از فعالیتهای واحد ۷۳۱ بودند. ایشی و همکارانش گونههای کشندهای از ویروسها را برای از بین بردن جمعیت چین پرورش میدادند.
بر اساس گزارشها میکروبهای کافی برای کشتن همه افراد روی زمین به میزانی چندین برابر ایجاد شد با تولید ۳۰۰ کیلو باکتری طاعون در هر ماه، ۵۰۰ کیلو سیاه زخم و نزدیک به یک تن اسهال خونی و وبا. کودکان تحت آزمایش قرار گرفته با شکلاتهای حاوی سیاه زخم و بیسکوئیتهای آلوده به طاعون تغذیه میشدند و به زندانیان بزرگتر غذا و نوشیدنیهای آلوده به تیفوس داده شد.
در یکی دیگر از آن جنایات ارتکابی مردانی به سیفلیس مبتلا شده و سپس مجبور شدند به سایر زندانیان تجاوز کنند چرا که هدف از آن کار تشخیص نحوه انتقال آن بیماری بود. علاوه بر آن، زنان به زور باردار میشدند تا نوزادان شان در آزمایشها مورد استفاده قرار گیرند اگرچه نوزادان در واحد ۷۳۱ به دنیا آمدند، اما هیچ کدام زنده نماندند. صدها زندانی که در زمان تسلیم ژاپن در پایان جنگ زنده بودند در حالی که ارتش امپراتوری تلاش میکرد جنایات خود را بپوشاند به قتل رسیدند و دفن شدند.
امروزه تخمین زده میشود که حدود 100000 نفر در این مرکز قربانی شدهاند، اما وقتی آزمایشهای میدانی جنگ میکروبها (مانند گزارشهایی از پرتاب ککهای آلوده به طاعون توسط هواپیماهای ژاپنی بر فراز روستاهای چین و مسموم کردن چاهها با وبا) را در نظر میگیریم، تعداد تلفات به 250000 نفر و شاید بیشتر میرسد
نکته قابل تامل این است که پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده به عنوان بخشی از یک قرارداد تبادل اطلاعات، به کسانی که در این جنایات جنگی مرتکب شده در واحد 731 دست داشتند مصونیت اعطا کرد و تا دهه 1980، دولت ژاپن حتی از پذیرش هر یک از این اتفاقات خودداری میکرد.
6. آزمایشهای پزشکی نازیها به عنوان یکی از ترسناک ترین آزمایش های بشر
در طول جنگ جهانی دوم، نازیها آزمایشهای پزشکی را روی بزرگسالان و کودکان زندانی در اردوگاههای کار اجباری داخائو، آشویتس، بوخنوالد و زاکسنهاوزن انجام و یکی از ترسناک ترین آزمایش های بشر در طول تاریخ را رقم زدند. آدولف هیتلر و دیگر رهبران قدرتمند نازی مانند «هاینریش هیملر» از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ کارزاری را برای پاکسازی جامعه آلمان از کسانی که به عنوان تهدیدهای بیولوژیکی برای نژاد آریایی ایده آل تلقی میشدند هدایت کردند. سیاستهای نژادی ایجاد شده توسط آلمان نازی مشخص میکرد که یهودیان، کولیها و اسلاوها از جمله لهستانیها، چک تبار ها، روسها و صربها از نظر نژادی انسانهای فرودست هستند و بنابراین باید از جامعه حذف شوند.
مقامهای نازی از پزشکان و متخصصان ژنتیک، روانپزشکان و انسان شناسان آموزش دیده دعوت کردند تا سیاستهای خود را در مورد نژاد توسعه دهند و سعی کنند چیزی را ایجاد نمایند که در واقع «اَبَر سربازان نازی» قلمداد میشدند. آن کارزار با سیاست عقیم سازی دسته جمعی در بیمارستانها آغاز شد. در جریان آن کارزار عقیم سازی حدود ۴۰۰ هزار آلمانی در دهه ۱۹۳۰ میلادی انجام شد. در حالی که میلیونها یهودی و افرادی از نژادهای دیگر در سراسر رایش سوم جمع آوری شده و به اردوگاههای مرگ نازیها فرستاده شدند پزشکان موظف شدند آزمایشهایی را بر روی تعدادی از این زندانیان انجام دهند.
دانشمندان هم چنین آزمایشهای انجماد را بر روی زندانیان انجام دادند تا بهتر بفهمند که سربازان چگونه میتوانند در سرما زنده بماند. آنان قربانیان را در مخازن آب سرد غوطه ور میکردند تا مشخص شود چه مدت زمانی به طول میانجامند تا بمیرند. برخی از آنان تا سه ساعت در زیر آب فرو میرفتند. برخی دیگر مجبور میشدند در هوای آزاد با دمای منفی شش درجه سانتیگراد بایستند بسیاری از آنان با یخ زدن بدن شان از درد فریاد میزدند.
پزشکان نازی هم چنین روشهایی را برای گرم کردن افراد آزمایش کردند و برخی از قربانیان برای در آب جوش انداخته شدهاند. همچنین، آزمایشهایی برای مطالعه روشهایی در مورد چگونگی نوشیدن آب دریا انجام شد. افراد تحت آزمایش از غذا محروم میشدند و فقط آب دریا تصفیه شده به آنان داده میشد. در اردوگاههای کار اجباری از جمله در داخائو در شمال مونیخ دانشمندان از زندانیان برای آزمایش ترکیبات ایمن سازی و آنتی بادیها به منظور پیشگیری از بیماریهای مسری از جمله مالاریا، تیفوس، سل، تب حصبه و هپاتیت عفونی استفاده کردند.
به افراد تحت آزمایش قرص پلی گال (مادهای که برای کمک به لخته شدن خون طراحی شده است)، داده شد و سپس از طریق گردن و قفسه سینه به آنان شلیک شد و یا بدون بیهوشی دست و پاهای شان قطع شدند. پزشکان در اردوگاه کار اجباری راونسبروک بازسازی استخوان، ماهیچه و اعصاب و هم چنین پیوند استخوان از فردی به فرد دیگر را آزمایش کردند. در آن آزمایشهای وحشتناک، استخوان ها، ماهیچهها و اعصاب قربانیان بدون بیهوشی برداشته شد و آنان از درد و ناتوانی رنج میبردند.
برخی از قربانیان بر اثر مواجهه با انواع سم جان باختند در حالی که برخی دیگر بلافاصله کشته شدند تا پزشکان یک بیمار مسموم را کالبدشکافی کنند. آزمایشهای مربوط به سم یکی از پرکاربردترین و متداول ترین اعمالی بود که در ابعاد گسترده توسط نازیها ثبت و عکسبرداری شد. افراد مورد آزمایش هم چنین عمدا در معرض گاز خردل قرار گرفتند تا پزشکان موثرترین درمان را برای سوختگی با گاز خردل بیابند. آزمایشهای مشابهی روی سوختگی فسفر انجام شد.
یکی از پزشکان نازی به نام «یوزف منگله» در آشویتس با نام مستعار «فرشته مرگ» شاید شناخته شدهترین پزشک نازی به دلیل آزمایش هایش بر روی دوقلوها بود. از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۴ میلادی آزمایشهای او مورد توجه فرماندهان عالی نازیها بود، زیرا یکی از دوقلوها میتوانست به عنوان یک نمونه تحت آزمایش و دیگری به عنوان نمونه تحت کنترل عمل کند و منگله هم چنین امیدوار بود که تحقیقات اش بتواند کشف کند که نازیها چگونه میتوانند دوقلوهای بیش تری داشته باشند.
آزمایشهای بیرحمانه او شامل قطع اندامهای سالم، آلوده کردن عمدی دوقلوها به بیماریهایی مانند تیفوس، انتقال خون از یک دوقلو به دیگری و دوختن دوقلوها برای ایجاد دوقلوهای به هم چسبیده بود. یکی از بازماندگان آن کارزار مدعی است که منگله خون دوقلوهای جنس مخالف را برای تغییر جنسیت متقابل تزریق کرده، روی دستگاه تناسلی دوقلوها آزمایش کرده و سعی کرده بود دستگاه ادراری یک دختر هفت ساله را به روده بزرگ خودش بچسباند. اکثر دوقلوها در طی مراحل منگله جان خود را از دست دادند، اما اگر یکی از آنها زنده نمیماند کشته شده و برای کالبدشکافی مورد بررسی قرار میگرفت.
از ۱۵۰۰ دوقلوی مورد آزمایش تنها حدود ۲۰۰ نفر زنده ماندند. نازیها هم چنین آزمایشهای عقیم سازی و باروری را انجام دادند و به دنبال راهی برای عقیم سازی میلیونها نفر با حداقل زمان و تلاش بودند. جراحی، انواع داروها و استفاده از اشعه ایکس همگی مورد آزمایش قرار گرفتند و هزاران قربانی عقیم شدند. در مجموع، صدها پزشک در کشتارها و آزمایشهای نازیها بر روی زندانیان شرکت داشتند.
علیرغم آن که تقریبا ده درصد از جمعیت آلمان تا سال ۱۹۴۵ به عضویت حزب نازی درآمدند این رقم بیش از نیمی از کل پزشکان آلمانی بود. پزشکانی که برای دولت نازی کار میکردند نابودی بیماران را راه حل درستی برای بیماریهای روانی و افرادی میدانستند که از نظر ژنتیکی ناقص بودند. سالها به طول انجامید تا برخی از مجرمان به دست عدالت سپرده شوند. پس از جنگ جنایات پزشکان نازی در دادگاهی که به عنوان محاکمه پزشک انجام شد. با این وجود، برخی از پزشکان نام خود را تغییر دادند یا از آلمان فرار کردند.