از حرامزادههای لعنتی و فیوری تا سی دقیقه پس از نیمهشب و کتاب سیاه، در ادامه میتوانید با بهترین فیلم های جنگی قرن 21 آشنایی پیدا کنید.
در این مقاله به معرفی بهترین فیلم های جنگی قرن 21 پرداختهایم؛ آثاری که توانستهاند مخاطبان را تحت تاثیر قرار دهند و فضاهای مرتبط با جنگ را به خوبی بازسازی کنند.
کارگردان مشهور فرانسوی، فرانسوا تروفو (François Truffaut) بر این باور بود که نمیتوان یک «فیلم ضدجنگ» ساخت، زیرا زمانی که جنگ را به تصویر میکشید، ناخواسته دراماتیک جلوه میکند. اما فیلمسازان در دهههای اخیر، برای عرضهی آثار ضدجنگ تلاشهای فراوانی کردهاند و بسیاری از آنها در این زمینه موفق شدهاند. اگرچه نقطهی مقابل این مسئله را هم داریم، یعنی آثاری که جنبهی تبلیغاتی داشتهاند و در دفاع از ارتش یک کشور ساخته شدهاند.
بهترین فیلم های جنگی قرن 21
ژانر جنگ، پیچیدگیهای زیادی دارد و حتی بعضی از بهترین آثاری که تاکنون ساخته شده، نگاههای مثبتی به یک جنگ دارند و البته آثاری هم داریم که همان جنگ را محکوم میکنند. بعضی از فیلمها اکشن هستند و باقی خشونت آمیز جلوه میکنند یا باعث افسرده شدن مخاطب میشوند. حتی عناوینی ساخته شدهاند که در ژانر کمدی قرار میگیرند و البته آثار تراژیک هم در این ژانر پیدا میشود. در طول تاریخ، فیلمهای جنگی درخشانی ساخته شدهاند اما در این مقاله، منحصرا به بهترین فیلم های جنگی قرن بیست و یکم پرداختهایم.
بعضی از این فیلمها براساس داستانهای واقعی ساخته نشدهاند اما به جنگهای واقعی میپردازند و آثار جنگی تخیلی همانند ارباب حلقهها یا جنگ ستارگان را کنار گذاشتهایم.
– فیلم Black Hawk Down
- سال اکران: 2001
«سقوط شاهین سیاه» به کارگردانی ریدلی اسکات، مخاطبان را مستقیما در قلب جنگ و مبارزات بیپایان قرار میدهد. اثری که در آن، سیاستهای جهانی معنایی ندارد و همه چیز به «بقا» خلاصه میشود. این فیلم که از یک داستان واقعی اقتباس شده، به «نبرد موگادیشو» میپردازد که در سال 1993 میان نیروهای آمریکایی و شبه نظامیان سومالیایی رخ داد.
در فیلم، دو بالگرد شاهین سیاه در قلمروی موگادیشو سقوط میکند و سربازان بازمانده، باید یک ماموریت نجات خطرناک و غیرممکن را به پایان برسانند. این ساختهی اسکات، به هر کدام از شخصیتهایش اهمیت ویژهای میدهد و در آن بازیگران مشهوری همچون جاش هارتنت، اریک بانا، ایوان مک گرگور، جیسون ایزاک، تام هاردی، اورلاندو بلوم و سام شپرد به ایفای نقش میپردازند.
با تشکر از تدوین بینظیر پیترو اسکالیا (Pietro Scalia) که برندهی اسکار هم شد، هرگز دچار سردرگمی نمیشوید و همواره میدانید که شخصیتها کجا هستند، چه ماموریتی دارند و تیرها از کجا شلیک میشود. تعلیق آمیز و نفسگیر، سقوط شاهین سیاه، یکی از معدود آثاری به حساب میآید که جنگ مدرن را به بهترین شکل ممکن در سینما عرضه کرده است.
– فیلم Hotel Rwanda
- سال اکران: 2004
فیلمی برپایهی واقعیت، «هتل رواندا» به ماجرای نسلکشیِ کشور رواندا در سال 1994 میپردازد که معمولا از آن به عنوان یکی از دلخراشترین فجایع انسانی قرن بیستم یاد میشود. داستان در رابطه با یک هتلدار (با بازی دان چیدل) است که درهای هتل خود را به روی صدها پناهنده باز میکند و آنها را نجات میدهد.
داستانی که روایت میشود، ترسناک است و استرس زیادی به بینندگان وارد میکند. هتل رواندا به کارگردانی تری جرج، شاید یکی از تعلیق آمیزترین فیلمهای جنگی تاریخ باشد و شما را با یک انسان معمولی همراه میکند که شانس زیادی برای موفقیت ندارد اما برای مبارزه برمیخیزد تا نشان دهد که انسانیت هنوز وجود دارد. این فیلم به ما میگوید که همیشه باید کار درست را انجام دهید و تصمیمات خود را برپایهی اخلاقیات بگیرد، حتی اگر نتیجهاش کشته شدن شما باشد.
– فیلم Joyeux Noël
- سال اکران: 2005
در دسامبر 1914 و در سالهای نخست جنگ جهانی اول، فرماندهان ارتشهای آلمان، بریتانیا و فرانسه، دستور آتش بس میدهند تا سربازانشان برای چند ساعت، کریسمس را جشن بگیرند. این شاید یکی از عجیبترین داستانهای جنگی باشد که در طول تاریخ رخ داده است و حتی غیرواقعی به نظر میرسد که سربازان سه کشور با یکدیگر شام خوردند، فوتبال بازی کردند و آواز خواندند. اما این ساختهی کریستین کاریون (Christian Carion) آن اتفاقات را به طبیعیترین شکل ممکن به تصویر کشیده است و اینکه تا چه اندازه غم انگیز بوده که فردای آن روز، همین سربازان مجبور شدهاند تا به کشتار یکدیگر ادامه دهند.
تمرکز کارگردان بر روی اتفاقاتی که پس از روز کریسمس رخ میدهد، احتمالا برای مدتها در ذهن بیننده باقی خواهد ماند. برای اینکه درک بهتری از این ماجرای تاریخی داشته باشید، توصیه میکنیم که «کریسمس مبارک» را حتما تماشا کنید.
– فیلم Black Book
- سال اکران: 2006
«کتاب سیاه » به کارگردانی پل ورهوفن (Paul Verhoeven)، داستان یک خوانندهی زن یهودی را روایت میکند که برای کمک به گروههای آزادیبخش، به عنوان جاسوس با یکی از فرماندهان ارتش نازی، وارد رابطه میشود. او اما اتفاقات تازهای را تجربه میکند تا اخلاقیاتاش مورد چالش قرار بگیرد و در مخمصهای میان دوستان و دشمنان گرفتار شود.
با تشکر از پل ورهوفن، در کتاب سیاه با شخصیتهای پیچیدهای رو به رو میشوید و حتی گاهی ممکن است با کاراکترهایی همدردی کنید که شبیه هیولاها هستند. و در مرکز تمامی اتفاقات، دخترکی وجود دارد که بارها تا جهنم میرود و بازمیگردد.
– فیلم Letters from Iwo Jima
- سال اکران: 2006
کلینت ایستوود در رابطه با نبرد ایووجیما در جنگ جهانی دوم، دو فیلم ساخت تا هر دو جبههی جنگ را به تصویر بکشد. نسخهی پرچمهای پدران ما (Flags of our fathers) که در رابطه با عملیات جزیره ایووجیما از دید آمریکاییها است، مورد توجه قرار گرفت اما نسخهی «نامههایی از ایووجیما» که جنگ را از دید ژاپنیها نشان میدهد و کاملا به زبان ژاپنی ساخته شده، فوق العادهتر از آب در آمد.
نامههایی از ایووجیما یکی از متفاوتترین و میخکوب کنندهترین آثار کلینت ایستوود است و دیدگاههای متفاوتی را نسبت به جنگ ارائه میدهد.
– فیلم The Hurt Locker
- سال اکران: 2008
«مهلکه» به کارگردانی کاترین بیگلو به صورت محدود در سینماها اکران شد و کمتری کسی انتظار داشت که بتواند به موفقیتی دست یابد اما این اثر آنقدر خوش ساخت بود که سر و صدای زیادی برپا کرد و حتی در نهایت توانست جایزه اسکار بهترین فیلم سال را بدست بیاورد. داستان در دوران جنگ عراق و آمریکا رخ میدهد و در مورد سربازی است که وظیفهی خنثی کردن بمبها را برعهده دارد اما او شبیه دیگران نیست و ظاهرا از مرگ نمیترسد.
برداشت رئال و پرجزئیات کاترین بیگلو از مقولهی جنگ، موقعیتهای چالش برانگیز و وضعیت روانی سربازان، آنقدر تاثیرگذار از کار درآمده که مخاطب به راحتی با فضای غبارآلود و ریتم نه چندان سریع اثر ارتباط برقرار میکند و خود را در میدان جنگ متصور میشود. اما شاید معنای اصلی فیلم را در بخشهای انتهایی فیلم پیدا کنید، جایی که یک سرباز، پس از تمام اتفاقات شوک برانگیزی که تجربه کرده، مجبور است به گونهای رفتار کند که گویی اتفاقی رخ نداده و همه چیز عادی است.
– فیلم Inglourious Basterds
- سال اکران: 2009
میشد حدس زد که اگر تارنتینو به سراغ ژانر جنگ برود، آن را دستخوش تغییر کند و فرمولهای تارنتینویی را در ساختار متفاوتی پیادهسازی نماید. «حرامزادههای لعنتی» داستان سربازان یهودی را روایت میکند که در پشت خطوط دشمن، نازیها را سلاخی میکنند. این ایده شاید به تنهایی کافی باشد اما تارنتینو آن را به یک ماجرای فرعی تبدیل کرده و تمرکز اصلی بر روی یک زن یهودی قرار دارد که میخواهد انتقام سختی از رایش سوم بگیرد.
حرامزادههای لعنتی به اتفاقات واقعی میپردازد اما در نهایت، تاریخ را بازنویسی میکند و با یک پایانبندی تازه که البته مشابه دیگر پایانهای هالیوودی است، در کنار غافلگیر کردن مخاطبان، آنها را راضی میکند. ساخت چنین فیلمی فقط از تارنیتنو بر میآمد و با یک تیم بازیگری شگفت انگیز شامل ملانی لوران، برد پیت، مایکل فاسبندر، دایان کروگر، دانیل برول و کریستف والتس توانسته یکی از بهترین فیلم های جنگی قرن 21 را عرضه کند.
– فیلم Zero Dark Thirty
- سال اکران: 2012
اثر برجستهی دیگری از کاترین بیگلو، «سی دقیقه پس از نیمهشب» به یک تحلیلگر سازمان سیا میپردازد که تمامی زندگیاش را وقف پیدا کردن اسامه بن لادن کرده است. این نوع آثار، معمولا جنبهی تبلیغاتی یا شعاری دارند و بیشتر با این هدف ساخته میشوند که قدرت یک کشور را به رخ بکشند اما بیگلو اهمیتی به این مسائل نداده است و رویکردی بیطرفانه نسبت به مسائل دارد (برای مثال، میتوان به سکانسهای شکنجه اشاره کرد).
اوج جذابیت فیلم اما در بخشهای پایانی است که نیروهای آمریکایی، عملیات یافتن و قتل اسامه بن لادن را آغاز میکنند. سی دقیقه پس از نیمهشب، سیاه و جدی است و در رابطه با دیدگاههایش نسبت به جنگ میتوان برای ساعتها به گفتگو پرداخت.
– فیلم Lone Survivor
- سال اکران: 2013
با خواندن نام این فیلم، احتمالا میتوانید حدس بزنید که در داستان آن چه اتفاقاتی قرار است رخ دهد. «تنها بازمانده» به کارگردانی پیتر برگ، داستان تعدادی از سربازان نیروی دریایی ایالات متحده را روایت میکند که در حال انجام عملیات شناسایی در خاک افغانستان هستند تا یکی رهبران رده بالای طالبان را دستگیر کنند اما لو میروند و حالا باید برای نجات جان خود مبارزه کنند. احتمالا میتوانید حدس بزنید که در نهایت، چند نفر زنده میمانند.
مارک والبرگ، تیلور کیچ، امیل هرش، بن فاستر و اریک بانا نقشهای اصلی را برعهده دارند و اگرچه تمامی آن عملکرد خوبی داشتهاند اما برگ برندهی فیلم، تدوین و طراحی صدای آن است. تنها بازمانده، مخاطب را در جایگاهی قرار میدهد که تاثیر هر کدام از گلولههایی که شلیک میشود را حس کند.
– فیلم Fury
- سال اکران: 2014
«فیوری» یکی از بهترین ساختههای دیوید آیر است و به ما ناجوانمردیهای جنگ را یادآوری میکند. این فیلم راجع به «قهرمان بودن» یا «پایانهای خوش» نیست بلکه فشار عصبی زیادی را به بیننده منتقل میکند؛ و شاید به همین دلیل باشد که اکثر شخصیتهای اثر از درون مُردهاند.
داستان پیرامون فرماندهای (با بازی برد پیت) اتفاق میافتد که باید سرباز جوان و تازه واردش را برای جنگ آماده کند و به او آموزش دهد که جنگ تا چه اندازه بیرحم است و البته همه چیز به «زنده ماندن» خلاصه میشود. فیوری بیشتر از اینکه یک اثر جنگی باشد، یک فیلم ترسناک است.
– فیلم Son of Saul
- سال اکران: 2015
اولین ساختهی کارگردان مجارستانی، لاسلو نمش (László Nemes) که شما را به جنگ جهانی دوم میبرد؛ جایی که یک زندانی یهودی به آلمانیها کمک میکند تا زندانیهای دیگر را برای کشتار در اتاق گاز آماده کنند. زمانی که یک پسرک جوان کشته میشود، سائول تصمیم میگیرد تا به هر قیمتی که شده، برای او یک خاکسپاری یهودی برگزار کند.
«پسر شائول» از نظر فیلمبرداری، نوآورانه است و با تشکر از بازی تکرارنشدنی گزا روریگ (Géza Röhrig)، میتوانید لحظاتی از دوران جنگ جهانی دوم را به معنای واقعی کلمه لمس کنید.
– فیلم A War
- سال اکران: 2015
«یک جنگ» در رابطه با یک سرباز دانمارکی است که همراه با تیماش به جنگ علیه طالبان در افغانستان کمک میکند. زمانی که او و نیروهایش در مخمصه گرفتار میشوند و مورد هجوم دشمنان قرار میگیرند، کلاس (Claus) درخواست حمله هوایی میکند و همراهاناش را نجات میدهد.
چند ماه بعد، کلاس به کشتار 11 غیرنظامی محکوم میشود. او اگر نتواند بیگناهیاش را ثابت کند، به زندان خواهد رفت. «یک جنگ» سوالات اخلاقی پیچیدهای را مطرح میکند که پاسخ دادن به آنها آسان نیست.
– فیلم Beasts of No Nation
- سال اکران: 2015
جنگ باعث سرنگونی یک کشور آفریقایی شده و آگو (Agu)، پسرک جوانی است که پدر و برادرش را در میان این هرج و مرجها از دست داده است. حالا تنها راه نجات و زنده ماندن، این است که آگو عضو یک گروه شبه نظامی بیرحم شود.
«دد خویان بی مرز و بوم» به کارگردانی کری فوکوناگا، زندگی یک کودک سرباز را با جزئیات کاملی به تصویر میکشد و از کنار بازی قابل قبول ادریس البا نیز نمیتوان عبور کرد. این فیلم خشن و آزار دهنده است و در دنیای سیاه آن، امید چندانی به آینده وجود ندارد.
– فیلم Hacksaw Ridge
- سال اکران: 2016
«ستیغ ارهای» داستان واقعی پزشک ارتش، دزموند داس (Desmond Doss) را در دوران جنگ جهانی دوم روایت میکند؛ کسی که حاضر نیست اسلحه در دست بگیرد و به همین دلیل با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم میکند اما در نهایت به یک قهرمان تبدیل میشود و برای نجات سربازان مجروح، خودش را به خطر میاندازد.
مل گیبسون هرگز فیلمسازی نبوده که به لطافت اهمیت دهد؛ او استاد ارائهی تعلیق است و شاید هیچکس بهتر از او نمیتوانست ستیغ ارهای را کارگردانی کند. این فیلم شاید در این باره باشد که برای پیروزی در جنگ، لزومی ندارد که حتما جان انسانهای دیگر را بگیرید.
– فیلم Dunkirk
- سال اکران: 2017
نیروهای متفقین در سواحل دانکرک از سوی سربازان آلمانی محاصره شدهاند و یک قتل عام بزرگ در راه است. این ساختهی کریستوفر نولان، داستان نجات یافتن این سربازان را از دیدگاه شخصیتهای مختلف روایت میکند و تمامی این روایتها در یک نقطه به یکدیگر ختم میشوند.
تکنیکهای خلاقانهای که در تدوین اثر به کار رفته (مشابه چیزی که در اینسپشن مشاهده کردیم) در کنار فیلمبرداری باکیفیت آن، باعث شده تا مخاطب از تک تک لحظات فیلم لذت ببرد. البته طرفداران همیشگی نولان که به اِلمانهای فانتزی و علمی تخیلی او عادت کردهاند، شاید از محتوای جدی و واقع گرایانهی این فیلم چندان راضی نباشند و ریتم آن را کمی آهسته بدانند.
اما نولان موفق شده تا فضای جنگ جهانی دوم را با جزئیات دقیق، بازسازی کند و شاید کمتر اثری تا این اندازه به واقعیت نزدیک باشد.
در پایان باید به چند فیلم دیگر هم اشاره کنیم که بدون شک سزاوار حضور در این فهرست بودند، از جمله 1917 به کارگردانی سم مندز، تاوان (Atonement) به کارگردانی جو رایت، اسب جنگی به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، پیامآور (The Messenger) به کارگردانی اورن موورمن و پیانیست به کارگردانی رومن پولانسکی.
بهترین فیلم های جنگی قرن 21 از نظر شما کدامها هستند؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.