انسان موجود حیلهگری است و به همین دلیل هرجای تاریخ را که نگاه کنیم، حقه زیرکانه ای به چشم میخورد که سالها مرد را فریب داده است.
احتمالا آن عکس معروف را دیدهاید. تصویری بیکیفیت و خاکستری که گردن و سر نوعی هیولای دریایی بزرگ را نشان میدهد؛ هیولایی که از آب شیرین دریاچه نس اسکاتلند بیرون آمده است. هنگامی که این عکس برای اولین بار در سال 1934 منتشر شد، بسیاری از مردم معتقد بودند که این عکس واقعی است. به هر حال رابرت ویلسون، پزشکی محترم اهل لندن، آن را گرفته است و داستانهای هیولایی این دریاچه هم بیش از 1400 سال در سراسر اسکاتلند نقل میشده است.
اما در دهه 1990، این عکس به عنوان یک حقه زیرکانه لو رفت. ایان وترل و برادر ناتنیاش، کریستین اسپورلینگ، اعتراف کردند که آن را با چسباندن سر هیولا به یک زیردریایی اسباببازی ساختهاند [منبع: Naish].
حقه هایی زیرکانه مانند هیولای دریاچه، قرنهاست که توسط مردم به عنوان شوخی یا برای کسب سود یا حتی توجه ایجاد میشوند و اگرچه برخی از آنها در گذشته دیوانهوار به نظر میرسند، مردم همیشه تمایل دارند آنها را باور کنند. شاید اعتقاد به چیزهای به ظاهر غیرقابل باور بخشی از روان پیچیده انسان باشد. یا شاید ما فقط دوست داریم به هر چیزی که دانشمندان و کارشناسان باور ندارند، ایمان داشته باشیم. دلیلش هرچه باشد، فکر نکنید شما انسان برتر هستید و هرگز گول نخواهید خورد! زیرا چه دانا باشید و چه احمق، همهمان توسط 13 افسانه زیر فریب خوردهایم.
کفن تورین مسیح
همین ابتدای کار به سراغ یکی از حقه های زیرکانه مذهبی میرویم. ظاهراً پارچه دفن مسیح، کفن تورین، یک تکه پارچه کتان 14 فوتی (4.3 متری) است که تصویر مردی مصلوب شده را در خود جای داده است. این کفن برای اولین بار در حدود سال 1350 قبل از میلاد در فرانسه ظاهر شد. طبق قدیمیترین اسناد موجود، یک شوالیه فرانسوی، این کفن را به رئیس کلیسای لیری تقدیم کرده بود. در حالی که شکهای زیادی به اعتبار کفن تورین وجود داشت، با این حال زائران زیادی هم بودند که مشتاق دیدن و باور این قصه بودند. آنها شروع به هجوم به سمت کلیسا کردند. سرانجام پاپ کلمنت هفتم آن را جعلی اعلام کرد. اما این کار، بحث در مورد صحت آن را متوقف نکرد؛ موضوعی که در طول قرنها همچنان ادامه یافت.
اخیراً در قرن بیستم، دانشمندان شروع به مطالعه پارچه با تکنیکهای مدرن علمی کردند. با این حال، هنوز هم اتفاق نظر وجود نداشت. یک گروه اعلام کردند که لکههای خون واقعی هستند. در حالی که گروهی دیگر ادعا کردند که تجزیه و تحلیل آنها نشان میدهد که پارچه مربوط به 1260-1390 قبل از میلاد است؛ یعنی سالها پس از مرگ عیسی.
امروزه بسیاری از کاتولیکهای متعصب، کفن تورین را نمادی ارزشمند از مسیحیت میدانند. اگرچه این کفن به ندرت به نمایش گذاشته میشود، اما در آوریل 2020، زمانی که همهگیری کووید-19 در ایتالیا به اوج رسیده بود، اسقف اعظم تصمیم گرفت کفن تورین را در مراسمی آنلاین (Livestream) برای مسیحیان معتقد جهان به نمایش بگذارد.
تشریح جسد فضایی
حقه زیرکانه و عجیب بعدی، زمینهای فضایی دارد! در سال 1995 فیلمی کوتاه به بیرون درز کرد که آسیب شناسان دولتی را در حال تشریح یک موجود بیگانه مرده نشان میداد که احتمالاً مربوط به سقوط بشقاب پرنده در سال 1947 در رازول، نیومکزیکو میشد. با انتشار این فیلم، خیل عظیمی از مردم آمریکا شگفت زده و متحیر شدند. این کلیپ 17 دقیقهای بیکیفیت و سیاه و سفید بود؛ با این حال تصاویر به اندازه کافی واضح بودند که بتوان حضور موجود ناشناخته را تشخیص داد. بلافاصله جنجال بزرگی در جامعه به وجود آمد. آیا این کالبد شکافی موجود بیگانه واقعی بود یا ساختگی؟
برای 10 سال هیچ کس جواب را نمی دانست. این فیلم توسط ری سانتیلی و گری شوفیلد، دو تهیه کننده لندنی که ادعا می کردند آن را از یک فیلمبردار نظامی بازنشسته آمریکایی خریداری کرده اند، منتشر شد. اما آنها از شناسایی او خودداری کردند و هیچ کس نتوانست او را پیدا کند. در سال 1996، اکثر آنها به این نتیجه رسیده بودند که کالبد شکافی یک فریب است.
به مدت 10 سال، هیچ کس جواب درست را نمیدانست. این فیلم توسط ری سانتیلی و گری شوفیلد، دو تهیه کننده لندنی که ادعا میکردند آن را از یک فیلمبردار نظامی بازنشسته آمریکایی خریداری کردهاند، منتشر شده بود. اما آنها از معرفی رسمی او خودداری کردند و هیچکس نتوانست فیلمبردار اصلی را پیدا کند. در سال 1996 اکثر مردم به این نتیجه رسیده بودند که داستان کالبد شکافی بیگانه یک فریب بزرگ است.
در سال 2006، برنامه «ایمون بررسی میکند: کالبد شکافی بیگانه» در بریتانیا پخش شد. در این برنامه کلیپی از سانتیلی پخش شد که در مقابل مجری برنامه اعتراف کرده بود که فیلم کالبدشکافی جعلی است. با این حال، سانتیلی ادعا کرد که او و شوفیلد یک فیلم واقعی از کالبد شکافی بیگانگان را دیدهاند، اما از آنجایی که نتوانستند آن را بخرند، تصمیم گرفتند آن را بازسازی کنند [منبع: لاگرفلد].
حمله کوسه به هلیکوپتر
امروزه شوخیهای اینترنتی به وفور وجود دارند، اما در سال 2001 و در دوران طفولیت اینترنت، یکی از اولین حقههای زیرکانه، تصویر کوسه سفید و هلیکوپتر بود. در آن زمان عکسی از یک کوسه سفید بزرگ در حال پریدن به سمت هلیکوپتری نظامی در فضای مجازی منتشر شد که حسابی سرو صدا به پا کرد. کپشن عکس ادعا میکرد با عکسی واقعی طرف هستیم که در نزدیکی سواحل آفریقای جنوبی و در جریان مانور نظامی نیروی دریایی بریتانیا گرفته شده است. ضمنا در کپشن ادعا شده بود که این عکس لقب “عکس سال” نشنال جئوگرافیک را از آن خود کرده است.
اما واقعیت این بود که فردی ناشناس، عکسی از کوسه سفید بزرگ را که توسط عکاس آفریقایی، چارلز ماکسول گرفته شده بود با عکسی از هلیکوپتر نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا که در نزدیکی پل گلدن گیت پرواز میکرد، ادغام کرده بود. سرانجام در سال 2005 نشنال جئوگرافیک، دست به انتشار مقالهای زد که در آن، واقعیت این حقه زیرکانه افشا شد. ضمنا در طول مقاله اشاره شد که این عکس هرگز عکس سال این رسانه نبوده است.
نبرد جهانها
در دهه 1930، جهان روزبه روز به جنگ جهانی دوم نزدیک میشد. برنامههای رادیویی دائما قطع میشدند تا اخبار دور و نزدیک را به گوش مردم برسانند. فناوری نیز به سرعت در حال تکامل بود و سفرهای فضایی در افق واقعیت ظاهر شده بود. ضمن اینکه داستانهای علمی تخیلی به عنوان یک ژانر ادبی در حال پیشرفت و کسب محبوبیت بودند.
بنابراین تعجبی ندارد که در 30 اکتبر 1938، هزاران آمریکایی باور کرده بودند که مریخیها به ایالات متحده آمریکا حمله کردهاند. اما خب نمیتوان مردم را مقصر دانست. آنها در حال گوش دادن به رادیو بودند که ناگهان برنامه با یک خبر فوری قطع شد. خبر فوری این بود که مریخیها در نیوجرسی فرود آمدهاند و آماده حمله به آمریکاییها هستند [منبع: Lovgen].
واضح است که وحشت عظیمی در بین عموم مرد ایجاد شد. مردم سعی داشتند به نقطهای فرار کنند که خود را در برابر گاز سمی محافظت کنند؛ گازی که گفته میشد توسط مریخیها در نیوجرسی آزاد شده است. مردم جادهها را مسدود کردند، در خانههایشان پنهان شدند، خود را مسلح کردند، برخی دیگر هم از حال رفتند و به دلیل شوک وارد شده، تحت درمان قرار گرفتند [منبع: Lovgen].
اما واضح است که هیچ موجود مریخی روی زمین فرود نیامده بود. این برنامه رادیویی که توسط نویسنده و کارگردان، اورسن ولز روایت میشد، صرفا یک نمایش رادیویی بر اساس کتاب «جنگ دنیاها» اثر اچجی ولز، نوشته سال 1898 بود. قبل از شروع نمایش، رادیو CBS اعلام کرده بود که این برنامه، تنها نمایشنامهای بر اساس رمان ولز است. اما بسیاری از شنوندگان در میانه برنامه از راه رسیده بودند و به همین دلیل توضیحات مقدماتی را از دست داده بودند. برخی آمارها میگوید حدود 20 درصد از شنوندگان (حدود 1 میلیون نفر)، تهاجم مریخیها را باور کرده بودند[منبع: Lovgen].
فرار آناستازیا رومانوف
چه کسی میتواند در برابر این شایعه مقاومت کند که دوشس روسیه، آناستازیا نیکولاونا رومانوف، به نحوی از چنگال مرگ فرار کرده تا یک روز دیگر زندگی کند؟ آناستازیا کوچکترین دختر تزار نیکلاس دوم و همسرش الکساندرا بود. اوایل قرن بیستم هنگامی که بلشویکهای روسیه شورش کردند، تزار و خانوادهاش را در کنار هم جمع کردند و همه آنها را با ضرب گلوله اعدام کردند. در آن زمان آناستازیا تنها 17 سال سن داشت.
سالها پس از این قتلعام، مردم زمزمه میکردند که آناستازیا فرار کرده است. برخی میگفتند که برادرش الکسی نیز جان سالم به در برده است. سپس زنان در نقاط مختلف جهان شروع به مطرح کردن ادعاهایی بیاساس کردند که آناستازیا واقعی هستند. کار به جایی رسید که زنی با نام آنا اندرسون، به مدت 32 سال – از 1938 تا 1970 – خود را به آب و آتش زد تا از نظر قانونی به عنوان وارث تاج و تخت رومانوف شناخته شود.
در دهه 1970 قبری در یکاترینبورگ روسیه کشف شد که 9 جسد را در خود جای داده بود. باستانشناس آماتوری که این قبر را کشف کرده بود، تا زمان انحلال اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 سکوت کرد. پس از آن، تحقیقات پزشکی قانونی به این نتیجه رسید که استخوانها متعلق به اعضای خانواده رومانوف و خدمتکاران آنها است. اما استخوانهای الکسی و آناستازیا گم شده بود. آیا ممکن است اندرسون یا یکی دیگر از آن مدعیان، آناستازیا واقعی باشد؟ جواب منفی است. در سال 2007 گور دیگری در نزدیکی یکاترینبورگ کشف شد و حدس بزنید که آزمایش DNA چه چیزی را ثابت کرد؟ استخوانها متعلق به الکسی و آناستازیا بودند؛ در نتیجه این حقه زیرکانه برای همیشه به فراموشی سپرده شد.
دفترچه خاطرات هیتلر
زمانی فکر میکردیم که کشف دفترچه خاطرات آن فرانک خبر بزرگی است. اما در سال 1983 و در هفته نامه آلمانی Der Stern، خبرنگاری به نام گرد هایدمان اعلام کرد که به طور تصادفی به مجموعهای 62 جلدی از دفترچه خاطراتی مخفی که توسط آدولف هیتلر نوشته شده، دست یافته است. ظاهرا بیش از دوجین از این کتابچهها برای چندین دهه توسط مردی به نام کنراد فیشر پنهان شده بود که نهایتا در نزدیکی یک سانحه هوایی در منطقه درسدن در سال 1945 کشف شد؛ در حالی که بقیه جلدها توسط ژنرالی اهل آلمان شرقی به خارج از کشور منتقل شده بودند [منبع: UnMuseum].
قبل از اینکه Der Stern این بمب خبری را منتشر کند، دفترهای خاطرات را برای احراز هویت، مورد سه آزمایش دستخط جداگانه قرار داد که جواب همه آزمایشها مثبت شدند. اما مجله هیچ آزمایش دیگری انجام نداد؛ احتمالاً به این دلیل که مسئولان این نشریه به شدت مشتاق بودند تا چنین کتاب بزرگی را سریعا منتشر کنند و با فروش حقوق تجدید چاپ آن به سود کلانی دست پیدا کنند.
هنگامی که این خاطرات به چاپ رسیدند، کارشناسان آلمانی جنگ جهانی دوم (و شکاکان) در مورد یادداشتهای روزانه هیتلر تحقیق کردند. آرشیو فدرال آلمان غربی نیز آزمایشهای علمی متعددی روی این مطالب انجام داد. بالاخره مشخص شد که Der Stern فریب خورده است. محققان اشتباهات تاریخی متعددی را در این اسناد یافتند. در عین حال آزمایشات آرشیو فدرال ثابت کرد که این نوشتهها با کاغذ و جوهر امروزی ثبت شدهاند.
در انتها مشخص شد که نام واقعی کنراد فیشر، کنراد کوجائو است که به عنوان یکی از جاعلان بدنام اشتوتگارت شناخته میشود. هایدمن نیز به نحوی در این امر مشارکت داشت، اگرچه هیچکس از ماجرای دقیق بین این دو خبر ندارد. تخمین زده میشود که هر دو شخص حدود 4 تا 6 میلیون دلار از این حقه زیرکانه سود بردهاند. کوجاو، همسرش و هایدمن به دلیل جعل و اختلاس راهی زندان شدند.
حمله به گرجستان
در سال 2008 تانکهای روسی به گرجستانِ شوروی سابق حمله کردند تا از اتباع روسی ساکن در اوستیای جنوبی (یکی از استانهای گرجستان) محافظت کنند. در آن زمان اوستیای جنوبی محل زندگی یک جنبش جداییطلب بود و گرجستان برای حفظ کنترل منطقه، نیروهای خود را به آنجا اعزام کرده بود. جای تعجب نیست که دولت گرجستان از دخالت روسیه در تجارت خود خرسند نبود و اقدامات روسیه را تهاجمی و خصمانه میدانست. جنگی پنج روزه به راه افتاد و گرجستان در مقابل روسیه و اوستیای جنوبی قرار گرفت. نتیجه این بود که گرجستان کنترل اوستیای جنوبی و منطقهای به نام آبخازیا را از دست داد [منبع: هاردینگ].
کمتر از دو سال بعد، ایستگاه تلویزیونی “Imedi” که طرفدار دولت بود، شب یکشنبه برنامه عادی خود را قطع کرد تا گزارش دهد که روسها بازگشتهاند. خبری که گرجیها را به وحشت انداخت. این شبکه در ادامه اعلام کرد میخائیل ساکاشویلی، رهبر غرب گرجستان، ترور شده است.
بلافاصله گرجیها با فریاد به خیابانها ریختند. شبکه تلفن همراه کشور قطع شد و کار بسیاری از مردم به بیمارستان کشیده شد. گفته میشود که زنی بعد از شنیدن این خبر، دچار حمله قلبی شده و فوت کرده است. در روسیه، خبرگزاری دولتی اینترفاکس با انتشار گزارشی سریع درباره تهاجم و مرگ ساکاشویلی، از اعلامیه منتشر شده در خبرگزاری گرجستان استفاده کرد.
سی دقیقه بعد، خبرنگار سابق دیوید کراکنل حقیقت را فاش کرد: «هیچ تهاجمی در کار نیست و ساکاشویلی زنده است». ظاهرا این خبر جعلی برای شبیهسازی حمله مجدد روسیه به گرجستان ساخته شده بود تا به شهروندان هشدار داده شود. ایمدی ادعا کرد که گویندگان پیش از پخش به این موضوع اشاره کرده بودند که این خبر، فقط یک سناریوی فرضی است، اما بیشتر بینندگان متوجه این موضوع نشده بودند.
غول کاردیف
در سال 1868 فردی آتئیست به نام جورج هال، سنگبُری را استخدام کرد تا یک تخته گچ از مردی 10 فوتی (3 متری) با پاهایی 21 اینچی (53 سانتی متری) را کندهکاری کند. سپس آن را در مزرعه بستگان دور ویلیام نیول در کاردیف نیویورک دفن کرد. سال بعد کارگرانی که در حال حفر چاه در این ملک بودند، مرد عظیمالجثه سنگی را کشف کردند که حیرت همه مردم را به همراه آورد.
آیا با یک کنده کاری باستانی طرف بودیم؟ یا شاید یک غول فسیلشده؟ برخی مردم، مورد دوم را باور کرده بودند و میگفتند این اثر اثباتی بر کتاب مقدس است؛ زیرا آیه پیدایش 6:4 میگوید: «در آن زمانها، غولهایی در زمین وجود داشتند …».
کارشناسان بوی حقه زیرکانه جدیدی را حس کرده بودند و به همین دلیل سعی کردند به مردم هشدار دهند که خیلی هیجانزده نشوند، اما کار از کار گذشته بود. مردم به مزرعه دور افتاده هجوم آوردند. صدها و حتی هزاران نفر در روز با پرداخت 50 سنت از «جالوت» (Goliath) زیارت میکردند. جالبتر اینکه بارنوم به سرعت یک بدل از این مجسمه درست کرد و مردم برای دیدن آن هم پول پرداخت میکردند! زیرا عدهای فکر میکردند با نسخه اصلی طرف هستند. بنابراین مردم در آن زمان، دوبار پشت سر هم فریب خوردند!
هال، غول عظیمالجثه را به عنوان یک شوخی هوشمندانه خلق کرده بود تا کسانی را که به تفسیر تحتاللفظی کتاب مقدس اعتقاد داشتند، احمق جلوه دهد. پس از شکایت یکی از کشاورزان از بارنوم و مجسمهاش، هال به کرده خود اعتراف کرد. فسیل جعلی هنوز هم در موزه کشاورزان کوپرستون، نیویورک قابل مشاهده است.
مرد پیلتداون
بلافاصله بعد از اینکه چارلز داروین نظریه تکامل خود را در سال 1859 منتشر کرد، دانشمندان دیوانهوار شروع به جستجوی «حلقه گمشده» کردند؛ نوعی فسیل از موجودی واسط بین یک میمون کامل و انسان کامل؛ موجودی که در حال تکامل است. در سال 1912، چارلز داوسون انگلیسی ادعا کرد که حلقه گمشده را پیدا کرده است. در یک گودال شن و در مکانی به نام پیلتداون.
داوسون و یکی از همکارانش با الهام گیری از فسیلهایی که پیدا کرده بودند، جمجمهای با مغزی به اندازه انسان و آرواره میمون مانند را بازسازی کردند. این جمجمه مرد پیلتداون نامیده شد. انگلستان با شادی جایگاه جدید خود را به عنوان زادگاه انسان مدرن جشن گرفت، اما برخی از دانشمندان بوی حقه زیرکانه انگلیسی را حس کرده بودند.
این جمجمه با کشفیات دیگر در سراسر جهان، علل خصوص فسیل معروف Australopithecines که در آفریقای جنوبی کشف شده بود، مطابقت نداشت. سپس داوسون در سال 1915 اعلام کرد که فسیل دیگری شبیه به مرد پیلتداون پیدا کرده است. با شواهدی که از دو پیلتداون بدست آمده بود، بیشتر مردم این حقه را باور کردند.
مرگ افسانه «انسان پیلتداون» در سال 1953 اتفاق افتاد. زمانی که دانشمندان بریتانیایی با استفاده از فناوری جدید، قدمت بقایای او را 500 سال تعیین کردند؛ درحالی که حلقه گمشده باید 1 میلیون سال قدمت داشته باشد. ضمنا دانشمندان متوجه شدند که فک این فسیل متعلق به یک اورانگوتان است که دندانهایش مطابق با الگوهای انسانی سوهان داده شده بود. در انتها معلوم شد تمام فسیلها رنگآمیزی شده بودند تا با یکدیگر مطابقت داشته باشند. مرد پیلتداون فقط یک کشف اشتباه سهوی نبود، بلکه فریبی علمی محسوب میشد.
ما هرگز نخواهیم فهمید که چه کسی مسئول این کلاهبرداری است؛ زیرا اکثر مظنونین در زمان افشای حقیقت مرده بودند. اما یکی از مظنونین جذاب، سر آرتور کانن دویل، نویسنده کتابهای شرلوک هلمز است. دویل در نزدیکی پیلتداون زندگی میکرد و عضو همان گروه باستانشناسی داوسون بود. او به معنویت گرایی تعلق خاطر خاصی داشت که به شدت مورد تمسخر سایر دانشمندان قرار میگرفت. کسی چه میداند، شاید سر آرتور راه خصمانهای را برای انتقام از آنها در پیش گرفته باشد.
پریهای جادویی
در سال 1917، زمانی که السی رایت و دختر عمویش، فرانسیس گریفیث در نزدیکی کاتینگلی انگلستان زندگی میکردند، تصمیم گرفتند تا وجود پریان را ثابت کنند. بنابراین این دو نوجوان با پریهایی که دورشان میرقصند، چندین عکس گرفتند. السی طرحهای کاغذی پری را کشیده بود و این دو دختر ناقلا از رشتههایی نامرئی استفاده کرده بودند تا این پریان دستساز را در موقعیت مناسب قرار دهند. والدین دختران میدانستند که این عکسها جعلی هستند، اگرچه دختران از هرگونه اعتراف خودداری میکردند.
افسانه آنها چیزی جز یک شوخی خانگی بیضرر نبود. اما سر آرتور کانن دویل – یکی از مجرمان احتمالی در ماجرای مرد پیلتداون – در مورد این عکسها مطلع شد. دویل به وجود پریها اعتقاد زیادی داشت و میخواست در مورد آنها مقالهای بنویسد. او عکسها را مشاهده کرد و در مقاله خود هم به آنها اشاره کرد. زمانی نگذشت که مردم سراسر جهان عکس دختران را مشاهده کردند و بخاطر وجود پریان هیجانزده شدند.
دخترعموها تا سالها به داستان خود پایبند بودند و بالاخره زمانی که کاملا پیر و فرتوت شده بودند، اعتراف کردند که عکسهای معروف جعلی بودهاند. امروزه، مردم هنوز هم به کوتینگلی سفر میکنند تا از نقطهای که تصویر پریها در آن ثبت شده، دیدن کنند.
پری دریایی فیجی
هرجا صحبت از افسانه و حقه های زیرکانه میشود، نام پی تی بارنوم هم به چشم میخورد. بارنوم یک اپراتور سیرک و دلال بود که بخشی محبوب، مربوط به جاذبههای قرن نوزدهم را در موزه پایین منهتن اداره میکرد. این موزه نمایشی از «انسانهای اسرارآمیز» را به نمایش گذاشت که بسیاری از آنها افراد واقعی بودند؛ مانند تام تامب کوتوله و بانوی ریشدار. بعدها و در سال 1842، بارنوم از پری دریایی فیجی رونمایی کرد [منبع: Szalay].
بارنوم ادعا کرده بود که پری دریایی فیجی، بقایای مومیایی شده از یک پری دریایی واقعی است. اما بر خلاف تصور رایج که پری دریایی را دوشیزهای زیبا با نیمه پایینی از جنس دم ماهی میدانستند، فسیل بارنوم موجودی ترسناک به شمار میرفت که احتمالاً نیمه بالایی آن، یک میمون جوان بود که به نیمه پایین ماهی دوخته شده بود. این پری دریایی عجیب و غریب توانست مردم زیادی را مجذوب خود کند و جمعیت زیادی را به موزه کشاند [منبع: Kageyama].
اعتقاد بر این است که پری دریایی فیجی در اوایل قرن 21 در آسیا ساخته شده است. پری دریاییهای مشابهی هم در همان دوره زمانی به نمایش گذاشته شدند [منبع: Szalay].
پسر بالون سوار
در 15 اکتبر 2009 تصاویری در تلویزیون پخش شد که یک بالون خانگی و غولپیکر را به نمایش میگذاشت که در آسمان شناور بود و احتمالا یک پسر بچه 6 ساله در داخل آن قایم شده بود. والدین این بچه، ریچارد و میومی هین با گریه به مقامات گزارش دادند که بالون هلیومی را از خانهشان در فورت کالینز کلرادو به آسمان پرتاب کردهاند و سپس متوجه گم شدن پسرشان فالکون شدهاند. آنها کل خانه را جستجو کرده بودند و حدس میزدند که احتمالا فالکون به صورت مخفیانه وارد محفظه بالون شده است.
به مدت 50 دقیقه، این بالون که شبیه به یک بشقاب پرنده بود، در آسمان کلرادو شناور بود؛ در عین حال مقامات دولتی دیوانهوار در تلاش بودند تا فالکون را به سطح زمین برگردانند. حتی اداره هوانوردی فدرال (FAA) مجبور شد برخی از پروازها را در فرودگاه بینالمللی دنور به حالت تعلیق درآورد.
در نهایت بالون فرود آمد، اما فالکون داخل آن نبود! او بعداً در اتاق زیر شیروانی خانه پیدا شد. جنونی رسانهای، خانواده هینس را احاطه کرد، اما بالاخره به لطف صداقت فالکون کوچک، حقه زیرکانه برملا شد.
زمانی که فالکون و والدینش در برنامه «Larry King Live» شبکه سی ان ان حضور داشتند، فالکون برملا کرد که دلیل بیرون نیامدن از اتاق زیر شیروانی، این بود که والدینش به او گفته بودند که این کار را نکند. این خانواده که قبلاً در برنامه رئالیتی شو «تعویض همسر» هم حضور داشتند، حادثه بالون را طراحی کرده بودند تا تهیهکنندگان تلویزیونی را متقاعد به ساخت رئالیتی شو اختصاصی از خانواده خود کنند!
تولد بچه خرگوش از انسان
یکی از شگفتانگیزترین (و البته چندشآورترین) حقه های زیرکانه مربوط به انگلستان در سال 1726 میشود. گفته میشود در این زمان بود که مری تافت، خدمتکاری از گودالمینگ تعدادی حیوان عجیب را به دنیا آورد. در موعد زایمان، جان هوارد، متخصص زنان و زایمان محلی را فراخواندند و او در طول یک ماه به تافت کمک کرد تا سر یک خرگوش، پاهای یک گربه و 9 بچه خرگوش مرده را به دنیا بیاورد.
بلافاصله همه مردم، از یک جراح – آناتومیست سوئیسی گرفته تا منشی شاهزاده ولز به ملاقات تافت رفتند که به شهرتی محلی دست یافته بود. همه میخواستند شاهد تولدهای باورنکردنی تافت باشند!
پس از اینکه جراح آلمانی، یکی از خرگوشها را معاینه کرد، متوجه وجود ذرت، یونجه و کاه در مدفوع این حیوان شد که ثابت میکرد خرگوش در شکم تافت رشد نکرده است. دیگر پزشکان هم پس از انجام مطالعات مختلف روی ریه و سایر اندامهای خرگوشها به نتیجه مشابهی رسیدند. بعدها یک دلال در تلاش برای قاچاق خرگوش به اتاق تافت دستگیر شد. در نهایت تافت اعتراف کرد که خرگوشها و سایر اندامهای حیوانی را وارد واژن خود کرده و سپس به پزشکان مختلف اجازه داده بود که آنها را «زایمان» کنند [منبع: دانشگاه گلاسکو].
چرا او چنین حقه زیرکانه و پر دردسری را پیاده کرد؟ تافت همسر، مادر شوهر و دیگران را به خاطر ترغیب به انجام این شیرینکاری سرزنش میکرد. برخی ادعا میکنند که او به دنبال کسب پول و شاید توجه بود. اعتقاد بر این است که تافت بیشتر به زنی گول خورده شباهت دارد تا زنی حیلهگر و شیاد. در نهایت تافت بیچاره مجبور شد، چند هفتهای را در زندان سپری کند؛ جایی که مردم به نگهبانان پول میدادند تا شخصا او را ببینند.