این روزها صحبت درباره اوپنهایمر، فیلم جدید کریستوفر نولان به شدت داغ است و بسیاری از کاربران میخواهند بیشتر درباره شخصیت واقعی جی رابرت اوپنهایمر، شخصیت اصلی این فیلم بدانند. همراه ما بمانید تا با ۸ واقعیت عجیب درباره رابرت جی اوپنهایمر آشنا شویم.
اوپنهایمر در نگاه اول یک فیلم معمولی درباره یک دانشمند است که بمب اتم را میسازد اما زمانی که به زندگی پدر بمب اتم، جی رابرت اوپنهایمر نگاه میکنیم، میبینیم او زندگی کسلکننده یک دانشمند را نداشته و اتفاقات عجیبی مانند توهین شنیدن از اینشتین محاکمه شدن توسط FBI را از سر گذرانده است.
جی رابرت اوپنهایمر کیست؟
جی رابرت اوپنهایمر یکی از بدنامترین دانشمندان تاریخ است که در توسعه اولین بمب اتم نقشی انکارناشدنی داشت. اووپنهایمر در سال ۱۹۰۴ در وین، اتریش متولد شد و در دانشگاه میونخ و دانشگاه لایپزیگ تحصل کرد.
در دهه ۱۹۳۰، اوپنهایمر به بریتانیا مهاجرت کرده و به دانشگاه کمبریج پیوست و در آنجا به تحقیق در حوزه فیزیک اتمی پرداخت. در دهه ۱۹۴۰، او به طور مشترک با محققانی دیگر از جمله نیلز بور، جیمز چادویک و ادوارد تلر در تحقیقات بر روی بمب اتم شرکت کرد. اوپنهایمر به عنوان یکی از اعضای کلیدی تیم تحقیقاتی منهتن شناخته میشود که به خلق ترسناکترین سلاح تاریخ منجر شد. با این حال، او در اداور بعدی زندگی خود به تحقیقات مربوط به خورشید، انرژی هستهای، فیزیک فراترکیب و فیزیک فلسفی پرداخت.
جی رابرت اوپنهایمر زندگی باورنکردنی داشت و از خلق بزرگترین سلاح کشتار جمعی گرفته تا دریافت جایزه نوبل فیزیک را تجربه کرد. پیش از پرداختن به هشت داستان باورنکردنی از زندگی این دانشمند، بهتر است بدانید این مطلب هیچ ارتباطی به فیلم مورد انتظار اوپنهایمر ندارد اما میتواند بخشهایی از داستان کلی فیلم را افشا کند.
این دانشمند اولین کسی بود که به وجود سیاهچالهها اشاره کرد
جی رابرت اوپنهایمر فردی پرسشگر و کنجکاور بود و همیشه به موضوعاتی در آن دوران در جهان علم مورد توجه نبودند دقت میکرد. پس از اینکه اوپنهایمر توسط دوستش ریچارد تولمن با اخترفیزیک آشنا شد، شروع به انتشار مقالاتی در مورد اجرام کیهانی کشف نشده کرد. این مقالات شامل محاسبات مربوط خواص کوتولههای سفید (خردههای درخشان متراکم که از ستارگان مرده به وجود میآیند) و حد نظری جرم ستارههای نوترونی (پوستههای بسیار متراکم ستارههای منفجر شده) بودند.
خیرهکنندهترین پیشبینی اخترفیزیکی او در سال ۱۹۳۹ میلادی اتفاق افتاد؛ زمانی که جی رابرت اوپنهایمر به همراه دانشجویش، هارتلند اسنایدر، مقاله انقلابی «درباره انقباض گرانشی مداوم» را نوشت. این مقاله پیشبینی کرد که در اعماق فضا، باید «ستارههایی در حال مرگ وجود داشته باشند که کشش گرانشی آنها از تولید انرژیشان فراتر رفته است».
در آن دوران کمتر دانشمندی به مقاله مهم اوپنهایمر توجه کرد اما با گذشت زمان، دانشمندانی که در حوزه سیاهچالهها مطالعه میکردند توانستند با استفاده از این مقاله، تحقیقات خود را پیش ببرند. اوپنهایمر در دهه 1960 ایده سیاهچالههای پرتوافکن را مطرح کرد که در آن مادههای اطراف سیاهچاله به دام میافتند و پرتوهای الکترومغناطیسی تابش میکنند.
روزی که اینشتین به اوپنهایمر لقب احمق را داد
پیش از هر چیز بهتر است بدانید اینشتین و اوپنهایمر احترام زیادی برای یکدیگر قائل بودند و بسیاری از منابع اعلام کردهاند مطالبی که درباره احمق خطاب کردن اوپنهایمر توسط اینشتین منتشر شده از واقعیت فاصله دارند. این دو دانشمند در مواردی با هم اختلاف نظر داشتند اما معمولا رفتار آنها کاملا حرفهای بود. حتی گفته میشود اینشتین در مورد اوپنهایمر گفته بود: «او در میان تمام فیزیکدانان نظری، باهوشترین و بااستعدادترین است.»
با وجود تمام این توصیفها، اوپنهایمر از نظر رفتاری نقصهای مهمی داشت و این رفتارها به همراه اختلاف نظر آنها در زمینه تصمیمات سناتور مک کارتی برای سرکوب چپها، باعث شکرآب شدن رابطه این دو دانشمند شد.
اختلاف نظر این دو نفر، در دفتر اینشتین بیشتر شد؛ جی رابرت میخواست با دولت همکاری کند اما اینشتین باور داشت این راه حل برای او مناسب نیست -در ادامه بیشتر درباره دوران مک کارتی و فشار روی چپهای آمریکایی و اوپنهایمر میخوانید-. در نهایت وقتی اوپنهایمر از اتاق خارج میشود، اینشتین به منشیاش میگوید:«این احمق هم رفت!». در هر حال منابع معتبری به این مورد اشاره نکردهاند اما این نکته که دیدگاههای این دو دانشمند در زمینههای مختلف با هم تفاوت داشته بر هیچ کس پوشیده نیست.
احتمالا اوپنهایمر میخواسته استاد دانشگاه خود را با یک سیب مسموم کند!
سیستم آموزشی دانشگاهها معمولا به صورتی است که دانشجویان تا تنفر کامل از اساتید پیش میروند. هر چند بسیاری از ما مشکلات خود با اساتید را با نمره پایین در ارزشیابی پایان ترم حل میکنیم اما جی رابرت اوپنهایمر تصمیم گرفت مشکل خود با استادش را با روشی بهتر و کاربردیتر حل کند!
اوپنهایمر میخواست مدرک دکترای فیزیک خود را از آزمایشگاه کاوندیش در کمبریج دریافت کند. روزهایی که در حال تحصیل در مقطع دکترا بود، یکی از تاریکترین روزهای زندگی اوپنهایمر محسوب میشد. او در آن سالها دچار مشکلات احساسی شدیدی شده بود و ظاهرا از افسردگی رنج میبرد. در همین مقطع، یکی از اساتید اوپنهایمر تصمیم گرفت اوپنهایمر را در فضایی قرار دهد که هیچ علاقهای به آن ندارد.
استاد مشاور اوپنهایمر در کمبریج پاتریک مینارد استوارت بلکت، فیزیکدان تجربی باهوش و با استعدادی بود که اوپنهایمر به او حسادت میکرد. این استاد دانشگاه میدانست که دانشجویش علاقهای به کارهای عملی ندارد اما با این وجود فردی که قرار بود در آینده پدر بمب اتم شود را به کار در آزمایشگاه فیزیک کالج ترینیتی مجبور کرد.
شکست های مداوم اوپنهایمر در آزمایشگاه و ناتوانی او در جلب رضایت استادش، او را به شدت مضطرب کرد و روی دیگر مشکلاتش مانند استرس و افسردگی تاثیر میگذاشت. اوپنهایمر که در حسادت و نفرت از استادش غرق شده بود، تصمیم گرفت کار را برای همیشه تمام کند و نسخه استادش را بپچید! یکی از دوستان قدیمی رابرت، فرانسیس فرگوسن ادعا کرد که اوپنهایمر یک بار به او گفته که سیبی را به مواد شیمیایی آغشته کرده و آن را روی میز بلکت قرار داده است. البته این مورد توسط خانواده و نزدیکان اوپنهایمر تکذیب شده است.
ترومن فکر میکرد جی رابرت اوپنهایمر یک «بچهننه» است!
پدر بمب اتم حقیقتا شخصیت عجیبی داشت. او وقتی شرایط آرام بود، به شدت کاریزماتیک عمل میکرد و میتوانست هر کسی را متقاعد کند. با این حال وقتی فشار روی او زیاد میشد، دیگر خبری از آن فرد کاریزماتیک و آرام نبود و جی شخصیت ناپایداری پیدا میکرد.
یادتان میآید پیشتر در این مطلب به پیشبینیها و کنجکاوی اوپنهایمر اشاره کردیم؟این دو خصلت باعث شدند این دانشمند بتواند حتی پیش از رییس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا، خطر جنگ سرد و برخورد احتمالی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی و احتمال جنگ اتمی را پیشبینی کند. جی رابرت اوپنهایمر پس از بمبباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، به دفتر معروف بیضیشکل در کاخ سفید رفت تا با رییس جمهور ترومن دیدار کند. در این دیدار پدر بمب اتم نگران دستیابی شوروی به بمب اتم و خطر یک درگیری اتمی بود اما رییس جمهور باور داشت چنین اتفاقی رخ نمیدهد و اتحاد جماهیر شوروی، هیچ وقت به بمب اتم دست پیدا نخواهد کرد.
پس از این اظهار نظر رییس جمهور وقت آمریکا، جی رابرت اوپنهایمر در جواب با لحنی آرام گفت:
آقای رییس جمهور، من فکر میکنم دستانم به خون آلوده هستند!
ترومن از این اظهار نظر ناراحت شد و بلافاصله جلسه را به اتمام رساند. عصبانیت ترومن با اتمام جلسه تمام نشد و افراد حاضر اعلام کرد:
دستهایش به خون آلوده است! لعنتی – دستهایش نصف دستهای من هم به خون آلوده نیست! ولی من همهجا راجع به این موضوع غر نمیزنم.
ظاهرا پس از این صحبتها، رییس جمهور ترومن به وزیر امور خارجهاش اعلام کرده که دیگر نمیخواهد «این حرومزاده» را در دفترش ببیند. ترومن که از «غر زدن» اوپنهایمر شاکی بود، این جا متوقف نشد و تا چندماه دیگر درباره جلسهاش با اوپنهایمر صحبت کرد! او به رسانهها گفته بود در جلسهای که با پدر بمب اتم داشته، اوپنهایمر اکثرا درباره آلوده بودن دستانش به خون صحبت کرده است. ترومن به همین دلیل اوپنهایمر را بچه ننه (CryBaby) خطاب کرده بود.
دانشجویان اوپنهایمر عاشقش بودند
فرض کنید شما استادی هستید که باعث به وجود آمدن بمب اتم شدهاید و به شکل مستقیم در بزرگترین فاجعه جنگی تاریخ دخیل بودید؛ دانشجویان شما در این شرایط چه برخوردی با شما خواهند داشت؟ هر چند عقل سلیم حکم میکند که دانشجویان اوپنهایمر با توجه به شخصیت عجیب و دخیل بودن او در ساخت بمب اتم، با او مشکل داشته باشند اما واقعیت این است که اکثر دانشجویان اوپنهایمر، شیفته روش تدریس و اخلاقش بودند.
یکی از مهمترین دلایل محبوبیت او میان دانشجویانش، بلاغت و شیوایی کلامش بود. او فقط یک دانشمند فیزیک نبود و دانش عمومی بالایی در حوزههای مختلف داشت. دایره لغوی او نیز فوقالعاده بود و همین موارد باعث میشدند جی رابرت اوپنهایمر به یک سخنران درجه یک تبدیل شود. او میتوانست به سادگی جملاتی خوشساخت و زیبا بسازد و با ترکیب آنها با دنیای خشک فیزیک، یک معجون جذاب از ادبیات و فیزیک برای دانشجویانش به وجود بیاورد.
شیفتگی دانشجویان اوپنهایمر در حدی بود که حتی لحن صحبت اوپنهایمر را هم تقلید میکردند و بسیاری از آنها مانند او کت شلواری خاکستری به همراه کفشهایی مشکی میپوشیدند.
جی رابرت اوپنهایمر؛ فیزیکدان، علاقمند به علوم انسانی و قادر به صحبت به سانسکریت باستانی!
اوپنهایمر عاشق چالشهای فکری پیچیده بود و از هر فرصتی برای نشان دادن توانایی باورنکردنی خود در کسب اطلاعات تازه لذت میبرد. او به شش زبان صحبت میکرد: یونانی، لاتین، فرانسوی، آلمانی، هلندی (که در عرض شش هفته برای سخنرانی در هلند یاد گرفت) و زبان هندی باستانی سانسکریت که حتی در کشور هند هم افراد کمی به آن مسلط هستند!
مطالعات او فقط در حوزه فیزیک نبود و کتابهای زیادی را خارج از حوزه اصلی مطالعاتی خود خواند. او به دوستانش گفت که در یک سفر سه روزه با قطار به نیویورک، هر سه جلد جلد کتاب سرمایه اثر کارل مارکس را خوانده و با همین سرعت باورنکردنی، A La Recherche du Temps Perdu مارسل پروسترا مطالعه کرده است. این کتاب را مترجم فقید ایرانی، مهدی سحابی با عنوان «در جستجوی زمان از دست رفته» ترجمه کرده که خواندش خالی از لطف نیست. پدر بمب اتم برای درمان افسردگی شدیدش، سانسکریت را یاد گرفته بود تا بتواند کتاب مقدس هندوها بهاگاواد گیتا را بخواند.
خوانش دقیق گیتا توسط اوپنهایمر، معروف ترین نقل قول او را به او داد. در مصاحبهای با NBC در سال 1965، او افکار خود را پس از دیدن ابر قارچ از اولین آزمایش موفقیتآمیز بمب اتمی به یاد آورد:
خوانش دقیق کتاب مقدس هندوها تاثیر مهمی در زندگیاش داشت و باعث شد یکی از مشهورترین نقل قولهای این دانشمند به وجود بیاید. او در مصاحبهای که در سال ۱۹۶۵ میلادی با NBC انجام داده بود اعلام کرد پس از دیدن اولین انفجار آزمایشی بمب اتم با خود گفته است:
ما میدانستیم دنیا مثل قبل نخواهد شد. چند نفر خندیدند، چند نفر گریه کردند، اما بیشترشان ساکت ماندند. به یاد جمله ای از کتاب مقدس هندوها، بهاگاواد گیتا افتادم. ویشنو تلاش میکند شاهزاده را متقاعد کرده تا به وظیفه خود عمل کند و برای تحت تأثیر قرار دادن او به هیبت یگانه خود با چندین دست درآمده و میگوید: “اکنون، من خود مرگ هستم، ویرانگر دنیاها.” گمان می کنم همه ما کم و بیش چنین فکری در سر داشتهایم.
*ترجمه از دکتر امید قهرمان
وقتی اوپنهایمر ۱۲ ساله را به جای یک پروفسور زمینشناس اشتباه میگیرند
اوپنهایمر از سن هفت سالگی شیفته کریستالها و کانیها شد. او به یک کلکسیونر جوان مواد معدنی تبدیل شد و از ماشین تحریر خانوادگی خود برای شروع مکاتبات طولانی و مفصل با زمین شناسان محلی استفاده کرد.
نکته مهم درباره مکاتبات میان اوپنهایمر و زمینشناسان این است که آنها اطلاع دقیقی از سن جی رابرت نداشتند. یک زمین شناس غافل از اینکه در حال پاسخ به نامه کودکی است که قرار است چندین سال بعد جهان را تا مرز نابودی کامل ببرد او را دعوت کرد تا در یک نشست کانیشناسی در شهر نیویورک سخنرانی کند. اوپنهایمر از پدرش خواست که به آنها درباره سنش توضیح دهد اما پدرش هدف دیگری داشت و میخواست پسرش در این نشست سخنرانی کند.
محلی که پر زمینشناسان باتجربه بود، با دیدن اوپنهایمر نوجوان پس از سکوتی معنیدار، پر از صدای خنده حضار شد. با این حال پس از پایان سخنرانی جی رابرت، دیگر خبری از خندهها نبود و حاضرین و نشست اوپنهایمر را تشویق کردند.
جین عزیز، این بمب اتم را با یاد تو میسازم!
جی رابرت اوپنهایمر اولین بار در سال ۱۹۳۶ میلادی با جین تتلاک آشنا شد. با این که او با کاترین پیونینگ ازدواج کرد، آتش عشقش به جین تتلاک خاموش نشد و ظاهرا رابطه این دونفر حتی پس از ازدواج اوپنهایمر هم ادامه داشته است. جین تتلاک یک چپگرای افراطی بود و سابقه عضویت در حزب کمونیست را هم داشته است. او سعی میکرد جی رابرت را راضی کند تا از قشر پرولتاریا که پس از رکود بزرگ آسیبهای شدیدی دیده بودند حمایت کند. اطلاعات و گزارشهای منتشر شده نشان میدهد او به دلیل روابطش با جین تتلاک، به حزب کمونیست علاقه داشته و حتی به این حزب و اهدافش کمک کرده است.
شهرت اوپنهایمر به عنوان یک سمپات حزب کمونیست به سرعت توجه سازمان FBI را به خود جلب کرد و ماموران این سازمان شروع به تعقیب و شنود پدر بمب اتم کردند. رابطه جین و جی رابرت تا سال ۱۹۴۴ ادامه داشت اما در این سال جسد تتلاک به دلیل مصرف بیش از حد مواد مخدر در آپارتمانش پیدا شد. هر چند پزشکی قانونی دلیل مرگ او را اوردوز اعلام کرده اما برخی از نظریهها که حتی برادر تتلاک هم آنها را تایید کرده، به دست داشتن سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده در مرگ جین تتلاک دلالت دارند.
تتلاک تاثیری انکارنشدنی در زندگی پدر بمب اتم داشت و او را با اشعار شاعر انگلیسی، جان دان آشنا کرد. شعر «بر قلبم بکوب ای یکتای سهگانه» به یکی از آثار مورد علاقه اوپنهایمر تبدیل شد. او پس از مرگ جین تتلاک، با الهام گرفتن از این شعر، به اولین آزمایش بمب اتم لقب تثلیث را داد.
نظارت افبیآی بر اوپنهایمر و تاتلاک در جریان محاکمهاش در جلسه استماع امنیتی کمیسیون انرژی اتمی در سال 1954، جایی که رابطهی او فاش شد و برای ادعای اینکه او در اواخر جنگ جهانی دوم هنوز همدردی با کمونیستها داشت، مورد نیش قرار گرفت. محاکمه، که منجر به لغو مجوز امنیتی اوپنهایمر شد، او را از زندگی عمومی دور کرد و او را به یکی از برجسته ترین قربانیان مک کارتیسم تبدیل کرد.
نظارت اف بی آی بر زندگی اوپنهایمر همچنان ادامه داشت و در نهایت او در سال ۱۹۵۴ دادگاهی شد. در جلسه استماع امنیتی کمیسیون انرژی امنیتی ایالات متحده، رابطه اوپنهایمر و تتلاک رسانهای شد و به او دلیل همراهی و همدلی با کمونیستها و چپگراها، مورد مواخذه قرار گرفت. این محاکمه، برای جی رابرت به شدت سنگین و احساسی بود و نتایج غیرقابل جبرانی برای او در پی داشت.
این محاکمه مجوز ویژه امنیتی که کاخ سفید به او اعطا کرده بود را برای همیشه لغو کرد اما این تنها تاثیر این محاکمه نبود. پس از رسانهای شدن رابطه او با تتلاک، اوپنهایمر از انظار عمومی دور شد و به یکی از بزرگترین قربانیان دوران مک کارتی تبدیل شد.
پردههای آخر زندگی پدر بمب اتم؛ جی رابرت اوپنهایمر
در آخرین سالهای عمرش، جی رابرت اوپنهایمر به دلیل نگرانیهایی در مورد خطرات فناوری هستهای داشت بهطور قابل توجهی از جامعه دور شد و بهطور منزویانهتری زندگی میکرد. او با اعتقاد داشت که تعداد سلاحهای هستهای در دنیا به شدت در حال افزایش است و این امر میتواند تهدیدی جدی برای جامعه بشری باشد؛ تهدیدی که آینده سیاره ما را به خطر میاندازد. به همین دلیل، او بهطور منظم در مورد این مسئله هشدار میداد و به مرور کمتر با در جمع حاضر میشد.
فیلم اوپنهایمر کریستوفر نولان؛ داستان، بازیگران و هرآنچه میدانیم
انفجار هستهای در فیلم اوپنهایمر کریستوفر نولان، بدون کمک CGI انجام شده است!
اوپنهایمر احتمالا طولانیترین و عظیمترین فیلم کریستوفر نولان خواهد بود
اوپنهایمر در سالهای پایانی عمرش با حواشی زیادی طرف بود. راستگراها او را به همکاری با کمونیستها محکوم میکردند و چپگرا او را دلیل اصلی قدرت گرفتن آمریکاییها و اوجگیری امپریالیسم میدانستند. ظاهرا ماجراهای روابط پنهانیاش با جین تتلاک هم باعث شده بود او با نتواند مثل گذشته با خانوادهاش در ارتباط باشد. جی رابرت اوپنهایمر در سال ۱۹۸۸، با میراثی ترسناک، ماجراهایی باورنکردنی و شخصیتی عجیب از دنیا رفت.