از مالیخولیا، برو بیرون و شبکه اجتماعی تا لالا لند و سوگلی، در ادامه میتوانید با بهترین فیلم های یک دهه اخیر آشنایی پیدا کنید.
در این مقاله به معرفی بهترین فیلم های یک دهه اخیر پرداختهایم؛ آثاری که در ژانرهای مختلف ساخته شدهاند و از نظر کیفی، قابل دفاع هستند.
سالهای 2010 الی 2020 برای سینما به بهترین شکل ممکن سپری شد و شاهد عرضه آثار درخشانی بودیم. از فیلمهایی که از نظر فنی، سینما را ارتقا دادند تا آثاری که ایدههای نوآورانهای داشتند یا از نظر داستانگویی، به تکامل رسیده بودند. صنعت سینما در یک دهه اخیر، دستخوش تغییرات زیادی شده و با ورود پلتفرمهای استریم، در حال پیشروی به سمت و سوی جدیدی است اما هنوز هم فیلمسازان برجسته در این جریانات حضور دارند و بهترینها را میسازند؛ از استعدادهای جدید هم نمیتوان عبور کرد.
بهترین فیلم های یک دهه اخیر که باید تماشا کنید
در این مقاله، دوازده فیلم برتر 10 سال گذشته را انتخاب کردهایم؛ کاری که آسان نبود و به ناچار، بسیاری از آثار شاخص را کنار گذاشتیم. با این تفاصیل، اگر فیلم محبوب شما در این فهرست وجود ندارد، بدین معنا نیست که کیفیت پایینتری دارد. در ادامه با ما همراه باشید تا آشنایی بیشتری با این آثار پیدا کنید؛ همچنین ناگفته نماند که این فهرست، رتبه بندی خاصی ندارد.
– فیلم La La Land
- سال اکران: 2016
- کارگردان: دیمین شزل
معمولا باید سلیقهی ویژهای داشته باشید تا از آثار موزیکال لذت ببرید اما «لالا لند» یک استثناء است، مهم نیست که به چه ژانری علاقهمند هستید، تماشای این فیلم میتواند برای شما لذت بخش باشد و حتی یک تجربهی سینمایی منحصربهفرد را رقم بزند. داستان در مورد رابطهی عاشقانه یک پیانیست جاز (رایان گاسلینگ) و یک بازیگر جویای نام (اما استون) است که باعث میشود آنها کمی از رویاها و اهدافشان در زندگی فاصله بگیرند. احساسات عمیق و ملموس اثر را هم که کنار بگذاریم، موسیقی جاستین هورویتز به تنهایی کافی است تا فیلم ارزش تماشای چندباره را داشته باشد.
دیدگاه شزل نسبت به روابط عاشقانه و فداکاریهایی که باید برای رسیدن به موفقیت انجام داد، قابل تأمل است و از پایان منطقی و تلخ فیلم هم نمیتوان عبور کرد که نکات مهمی از زندگی را به ما یادآوری میکند. این فیلم شاید حتی باعث شود تا در زندگی شخصی، تصمیمات متفاوتی اتخاذ کنید که نتیجهاش شکوفایی خواهد بود. لالا لند به سومین فیلم موزیکال اورجینال تاریخ تبدیل شد که نامزد اسکار میشود و حتی سزاوار پیروزی هم بود اما اتفاقات به شکل دیگری رقم خورد. با این همه، دیمین شزل به عنوان جوانترین فیلمساز تاریخ اسکار، جایزه بهترین کارگردانی را به خانه برد.
– فیلم Melancholia
- سال اکران: 2011
- کارگردان: لارس فون تریر
لارس فون تریر موافقان و مخالفان زیادی دارد اما نمیتوان استعدادهای ذاتی او در فیلمسازی را نادیده گرفت. تریر گاهی خطوط قرمز را رد میکند و آثارش مخاطب عام را فراری میدهند. خوشبختانه، «مالیخولیا» یکی از ساختههای اوست که افراطگرایی و رادیکالیسم چندانی در آن به چشم نمیخورد؛ یک اثر زیبا که برداشت عمیقی از مضامینی همچون افسردگی و آخرالزمان ارائه میدهد و چنان تاثیرگذار است که شاید هرگز آن را فراموش نکنید.
برگ برندهی مالیخولیا، کریستین دانست (Kirsten Dunst) است که درخشانترین بازی کارنامه هنریاش را ارائه داده و مخاطب را میخکوب میکند. حتی اگر علاقهای به کارهای لارس فون تریر ندارید، باید حساب مالیخولیا را از دیگر ساختههای چند سال اخیر او جدا کنید. با این حال، اگر با افسردگی دست و پنجه نرم میکنید یا علاقهای به تماشای یک اثر هنری سیاهِ مطلق ندارید، توصیه میکنیم که از این فیلم دوری کنید زیرا چیزی جز اندوه بیشتر برای شما نخواهد داشت.
– فیلم Only Lovers Left Alive
- سال اکران: 2013
- کارگردان: جیم جارموش
طرفداران قدیمی سینما، جیم جارموش را به خوبی میشناسند، امضاهای او را بلد هستند و درک نسبتا درستی از آثارش دارند اما برای کسانی که با او آشنایی ندارند، کارهایش میتواند گاهی یک تجربهی بد و آماتور سینمایی باشد و هیچ حس خاصی به مخاطب منتقل نکند. شاید حتی متوجه نشوید که هدف سازنده چیست، چه میخواهد بگوید و اصلا دارد چه کار میکند! در این میان، «تنها عاشقان زنده ماندند» شاید عامهپسندترین ساختهی جارموش در دهه گذشته باشد، اثری که از نظر موضوعی با تمامی آثار قبلی او فاصله دارد و یک نقطهی آغاز جلوه میکند.البته این بدین معنا نیست که او از هویت خود دور شده، بلکه برعکس، جارموش را در اوج مشاهده میکنیم. داستان در رابطه با دو خون آشام است که برای صدها سال با یکدیگر زندگی کردهاند. آنها کتاب میخوانند و موسیقی راک پانک گوش میدهند، خون میخورند و درک متقابلی از یکدیگر دارند اما همه چیز تا ابد خوب باقی نمیماند.
جارموش همواره از ترندها دوری کرده و این فیلم، اگرچه در اوج محبوبیت سری گرگ و میش به نمایش در آمد اما هیچ سنخیتی با آثار خون آشامی دیگر ندارد. جارموش دنیای خودش را ساخته و خون آشامها را بهانه قرار داده تا حرفهای مهمتری بزند. این فیلم شاید بدبینانه باشد، با دیدگاههای تلخ به جامعه و فرهنگ بنگرد و برای فقدان «خوبیها» سوگواری کند اما هرگز آن را انکار نمیکند و باور دارد که «خوبی» همچنان وجود دارد، اگرچه به حاشیه رفته و در حال کمرنگ شدن است.
– فیلم Zero Dark Thirty
- سال اکران: 2012
- کارگردان: کاترین بیگلو
فیلمهای درام نظامی معمولا خسته کننده هستند، بیش از اندازه شعار میدهند و المانهای پروپاگاندا در آنها به چشم میخورد اما بیگلو در «سی دقیقه پس از نیمهشب» تلاش کرده تا از این مسائل دوری کند و یک برداشت واقع گرایانه از عملیات یافتن و قتل اسامه بن لادن توسط ایالات متحده آمریکا ارائه دهد.
این فیلم نه علاقهای به دراماتیزه کردن حقایق دارد و نه یک داستان فانتزی/تخیلی ارائه میدهد که بر پایه تئوری بنا شده است؛ بیگلو به قلب جزئیات میزند و در این مسیر، به شخصیت اصلی خود توجه ویژهای دارد. سی دقیقه پس از نیمهشب در مقایسه با ساختهی قبلی بیگلو (مهلکه)، از ریتم بهتری هم بهره میبرد و این بار زنی را به تصویر میکشد که نمیخواهد قهرمان باشد بلکه میخواهد دنیا را به جای بهتری تبدیل کند. این فیلم همچنین یک بار دیگر ثابت کرد که چرا بیگلو، بهترین کارگردان زنِ قرن بیست و یکم است.
– فیلم Get Out
- سال اکران: 2017
- کارگردان: جوردن پیل
«برو بیرون» نه تنها یکی از بهترین فیلم های یک دهه اخیر است بلکه در مجموع اثر مهمی محسوب میشود، نه فقط به این دلیل که یک نقد اجتماعی بوده و دیدگاههای واضحی نسبت به جامعه کنونی دارد، بلکه به این دلیل که آغازگر مسیر تازهای برای ژانر ترسناک بود. این ژانر در سالهای اخیر، سیر نزولی طی میکرد و معمولا جدی گرفته نمیشد. اکثر آثار، تنها با هدف ترساندن یا ارائه خشونت ساخته میشدند و کمتر پیش میآمد که حرفی برای گفتن داشته باشند. در این میان، برو بیرون یک بار دیگر نشان داد که ژانر ترسناک چه پتانسیلهایی دارد و میتواند پا را فراتر از سرگرمی بگذارد. در ادامه، با ورود موروثی، یک مکان ساکت، مرد نامرئی، ما و میدسامر، این ژانر جان تازهای گرفت و اعتبار بیشتری پیدا کرد.
برو بیرون از زوایای مختلف، هوشمندانه است و استفادهی مناسب آن از کمدی سیاه را نیز باید تحسین کرد. محتواها و مضامین این فیلم اگرچه ریشه در فرهنگ آمریکایی دارد اما به همان سان، جهانی است و هر مخاطبی میتواند با آن ارتباط برقرار کند.
– فیلم The Social Network
- سال اکران: 2010
- کارگردان: دیوید فینچر
«شبکه اجتماعی» از نظر داستانی آنقدرها هم جذاب نیست و مشابه دیگر آثار بیوگرافیکال، به زندگی یک شخصیت مشهور، به شکل سینمایی تجسم بخشیده و به آن عناصر دراماتیک اضافه کرده است اما چیزی که این فیلم را از باقی جدا میکند، کیفیت فنی آن است. این ساختهی دیوید فینچر آن قدر بینقص و کامل است که میتواند یک کلاس درس برای فیلمسازان دیگر باشد. اثری که به تک تک جزئیاتِ سکانسهای آن توجه شده و با گذشت یک دهه، هنوز هم بسیاری نمیدانند که آرمی همر نقش هر دو برادر را بازی کرده است.
از عدم جذابیت داستان گفتیم اما اگر آرون سورکین را بشناسید، احتمالا میدانید که استادِ بلامنازع داستانگویی است و در زمینه اقتباسهای مبتنی بر واقعیت، کمتر کسی میتواند به او نزدیک شود. سورکین موفق شده تا ابعاد مختلف شخصیتی مارک زاکربرگ را به بهترین شکل ممکن وارد فیلمنامه کند و با تشکر از بازیای که فینچر از جسی آیزنبرگ گرفته، این شخصیت فوقالعاده از کار در آمده است. شبکه اجتماعی از معدود فیلمهای زندگینامهای است که تاریخ انقضاء ندارد و تماشای آن همین حالا هم میتواند مخاطب را حیرتزده کند.
– فیلم The Favourite
- سال اکران: 2018
- کارگردان: یورگوس لانتیموس
هر سه ساختهی دیگر یورگوس لانتیموس در این دهه، میتوانستند در این فهرست قرار بگیرند (آلپ، خرچنگ و کشتن گوزن مقدس) اما «سوگولی» را انتخاب کردهایم زیرا میتوانید اوجِ چیرهدستی و مهارتهای فیلمسازی او را لمس کنید. این فیلم نکات مثبت زیادی دارد اما در زمینه تدوین و استفاده از موسیقی، شگفت انگیز است و اگر سینما را به شکل فنیتری بلد باشید، شاید از ظرافتهای تکنیکی سوگولی شوکه شوید. فیلم به مضامین قابل بحثی هم میپردازد و با توجه به وضعیت فعلی جامعه، شاید ارتباط بیشتری هم با آن برقرار کنید.
– فیلم The Master
- سال اکران: 2012
- کارگردان: پل توماس اندرسون
پل توماس اندرسون در «استاد»، تقلای یک شخصیت منزوی و عصبی برای خودشناسی را با سوالات بنیادینی که در فیلم «خون به پا خواهد شد» مطرح کرد، تلفیق کرده که نتیجهاش بازتابی است از جامعه کنونی؛ جامعهای که به بحران هویت دچار است و افرادی که همانند روحهای سرگردان در آن پرسه میزنند و در جستجوی معنا هستند. این فیلمِ تاثیرگذار، عقاید مذهب ساینتولوژی را مورد بحث قرار میدهد و تقابل میان عقل و غریزه را بررسی میکند.
استاد، حقایق تلخی را به ما یادآوری میشود؛ زمانی که جامعه به یک انسان درهم شکسته کمک نمیکند، حتی یک فرقهی سوءاستفادهگر هم میتواند او را نجات دهد و این ترسناک است. و البته همهی ما بردهی سیستم هستیم و بدون آن، دیگر وجودِ ما معنایی ندارد و سرگردان خواهیم بود.
– فیلم Mad Max: Fury Road
- سال اکران: 2015
- کارگردان: جرج میلر
یک فیلم اکشنِ خالص که لحظهای ثابت باقی نمیماند و هنوز هم باورکردنی نیست که چنین اثری ساخته شده است. «مکس دیوانه» با یک تیم 1700 نفره در 20 روز ساخته شد و شاید هیچکس جز جرج میلر نمیتوانست چنین سکانسهای اکشن پیچیدهای را به درستی عرضه کند.
فیلم دو ساعتهای که در اختیار شما قرار گرفته، از 400 ساعت سکانسِ فیلمبرداری شده بدست آمده، با این حال، از چنان ساختار منسجمی بهره میبرد که گویی یک ثانیهی اضافی ندارد و یک ثانیه هم بیمورد از آن حذف نشده است. «جاده خشم» یک موفقیت بزرگ در ژانر اکشن است و شاید هرگز اثری مشابه آن ساخته نشود.
– فیلم Holy Motors
- سال اکران: 2012
- کارگردان: لئوس کاراکس
تاکنون بارها در رابطه با «جادوی سینما» صحبت شده، اینکه چگونه شما را در دنیاهای تازهای غرق میکند و گاهی فراموش میکنید که در دنیای واقعی هستید اما کمتر اثری توانسته این کار را به خوبی «هولی موتورز» انجام دهد. این فیلم، نامه عاشقانهی لئوس کاراکس به سینماست و رویکرد کاملا نوآورانهای نسبت به مقولهی هنر دارد.
هولی موتورز به تدریج، تبدیل به یک تمثیل غنایی از سختیهای زندگی میشود و تجربهی سورئالی را برای مخاطب به ارمغان میآورد که البته ریشه در واقعیت دارد. این اثر بدون شک یکی از بهترین فیلم های یک دهه اخیر است که کمتر به آن توجه شده.
– فیلم Inside Llewyn Davis
- سال اکران: 2013
- کارگردان: ایتان و جوئل کوئن
برادران کوئن، استعداد ویژهای در دوستداشتنی ترسیم کردنِ آدمهای شکست خورده، عجیب و غریب، جاه طلب، فراموش شده، خلافکار و غیره دارند اما در این میان، کاراکتر لوین دیویس بیهمتا است؛ یک خوانندهی موسیقی فولک که یک هفتهی فاجعهبار را پشت سر میگذارد و فراموش نکنید که این تنها یک بخش کوچک از زندگی اوست.
«درون لوین دیویس» در مقایسه با دیگر کمدیهای سیاهِ برادران کوئن، ملایمتر جلوه میکند اما در مجموع، یکی از غمانگیزترین ساختههای آنهاست که سختیهای زندگی را یادآور میشود و البته جایگاه هنر در دنیا و صنایع سرگرمی را نیز مورد نقد قرار میدهد.
همچنین مطالعه کنید:
– فیلم Arrival
- سال اکران: 2016
- کارگردان: دنی ویلنوو
از دنی ویلنوو معمولا به عنوان بهترین کارگردان 12 سال گذشته نام برده میشود و دلیل واضحی برای این مسئله وجود دارد: هرچه که او ساخته، ممتاز است و حتی این تفکر وجود دارد که ویلنوو نمیتواند فیلم بد بسازد. او در یک دهه گذشته، ویرانشده، زندانیان، دشمن، سیکاریو و بلید رانر 2049 را جلوی دوربین برده که همه آنها را میتوانیم در فهرست بهترین فیلم های یک دهه اخیر قرار دهیم اما «ورود» را انتخاب کردیم، چرا که در رأسِ موج جدیدِ آثار علمی تخیلیِ تفکربرانگیز قرار گرفت و یک تجربهی سینمایی کاملا اورجینال را برای بینندگان رقم زد.
ورود، سوالات مهمی مطرح میکند و اگرچه در رابطه با موجودات فضایی است اما به مضامین پراهمیتی میپردازد که از دنیای واقعی و دانش فعلی ما نشأت میگیرند؛ همانند دوگانگی و تعادل (یین و یانگ)، اهمیت زمان، گفتمان و زبان.
آیا با این فهرست از بهترین فیلم های یک دهه اخیر موافق هستید؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.