کتاب دایدالوس

کتاب دایدالوس؛ پیشگویی دقیق آینده بشر که 100 سال پیش منتشر شد

در این مطلب درباره کتاب دایدالوس خواهیم خواند؛ کتابی که از یک قرن گذشته، پیشگویی های عجیب و دقیقی درباره آینده بشر داشته است.

حدود یک قرن پیش در سال 1923، ژنتیک‌دانی به‌نام هالدن (JBS Haldane) اقدام به انتشار کتاب کوچکی به‌نام دایدالوس (Daedalus) کرد که در آن، آینده بزرگ بشر را پیش‌بینی کرده بود. حجم این کتاب کمتر از 100 صفحه است، اما با قدرت قلم نویسنده، در تمام حوزه‌های علمی، پیش‌بینی‌های دقیق و عجیبی برای آینده رقم زده است. از تولید مثل انسان در رحم مصنوعی تا استفاده از انرژی هسته‌ای، تماما در این کتاب ذکر شده است. این کتاب در زمان انتشارش به‌دلیل موضوع‌های عجیبی که در مورد آینده بشر به‌میان آورده بود، با استقبال زیادی روبه‌رو شد و آن را می‌توان یکی از کتاب‌های علمی معرفی کرد که توسط اغلب افراد خوانده شده است. کتاب دایدالوس به‌خاطر استقبال زیادش توانست تاثیر فرهنگی زیادی روی اقشار مختلفی از جامعه مانند دانشمندان، نویسندگان، هنرمندان، فعالان و حتی سیاستمداران بزرگی مثل وینستون چرچیل داشته باشد.

پس از موفقیت کتاب دایدالوس، هم در میزان فروش و هم در میزان مطالعه، ناشر این کتاب یعنی کیگان پل حدود 100 کتاب دیگر در مورد پیش بینی آینده هر موضوع و حوزه‌ای در علم طی مجموعه‌ای به‌نام «امروز و فردا» منتشر کرد.

کتاب دایدالوس چگونه مسیر پیش بینی آینده را تغییر داد؟

کتاب دایدالوس

هالدن در فوریه سال 1923 در یک بحث گروهی به نام بدعت‌گذاران در کمبریج شرکت کرد که هدف از این بحث، دعوت از سخنرانان بزرگ و آینده‌نگری مثل ویرجینیا ولف بود. او برای این بحث گروهی، مقاله‌ای نیز آماده کرد که بعدها این مقاله، پایه و بنیان کتاب دایدالوس شد.

در آن زمان انیشتین با نظریه‌های نسبیت خود قوانین فیزیک کلاسیک را به لرزه درآورده بود و اخبار اکتشافات شکاف هسته، فضای خاصی برای پیش بینی آینده به‌وجود آورده بود. از طرفی هم دستیابی دانشمندان به انرژی هسته‌ای و گداخت هسته‌ای، باعث شده بود تا هالدن فکر کند که بقای دنیای آینده در گرو فیزیک نظری جدید است و از همین رو، پیش بینی‌هایی برای آینده انرژی هسته‌ای کرده بود که امروزه با دستیابی به آنها، صحت گفته‌های او را درمی‌یابیم.  اما با این وجود، پیشگویی های هالدن چندان دقیق هم نبود؛ برای مثال به‌خاطر این‌که او تصور نمی‌کرد که بشر در آینده بتواند انرژی هسته‌ای را کنترل کند، معتقد بود که بشر خودش را منفجر خواهد کرد. همچنین اغلب پیشرفت‌هایی که بشر در این یک قرن داشته، مانند نظریه ریسمان، سیاه‌چاله‌ها، بمب اتمی و راکتور هسته‌ای از جمله موضوع‌هایی هستند که هالدن حتی تصور وجود آنها را نمی‌کرد. البته باید این موضوع را نیز در نظر داشته باشیم که پیش بینی آینده تنها بر اساس حدس و گمان و بر پایه مشاهدات حال است و نمی‌توان گفت که ما باید برای آینده از نحوه تفکر هالدن درس بگیریم.

موفق شدن نوشته‌های هالدن بیشتر به‌خاطر اعتماد‌ به‌ نفسی بود که او برای رشته مطالعاتی‌اش داشت. او یک بیوشیمیست بود و معتقد بود که زیست‌شناسی جایی است که شاهد پیشرفت‌های شگفت‌انگیزی در این رشته خواهیم بود که همین امید و ایده‌ها باعث شد تا هالدن برای تصور آینده دست به قلم شود.

هالدن در دایدالوس برای امروز چه چیزهایی را پیش بینی کرده بود؟

هالدن

هالدن در کتاب دایدالوس، بیشتر از دستاوردهای علمی در زمینه ژنتیک برای آینده دست به پیشگویی زده است. او پیش بینی کرد که انسان در روند تکامل، دستکاری‌هایی خواهد کرد و انتخاب طبیعی را به انتخاب مصنوعی تبدیل می‌کند. اما حیرت‌انگیزترین پیش‌بینی‌های هالدن در مورد آینده زمین و انسان است که از جمله این پیشگویی ها می‌توان به نیروی باد، حمل و نقل و ارتباطات، درمان جایگزینی هورمون و حتی فجایع زیست محیطی اشاره کرد. او از گیاهانی صحبت می‌کند که برای احیای بیابان‌ها پرورش داده می‌شوند و به‌طور تصادفی وارد دریاها شده و باعث می‌شوند رنگ دریاها به بنفش مایل شود.

پیش‌بینی‌های دایدالوس

پیش‌بینی جالبی در این کتاب به چشم می‌خورد که هالدن آن را «اکتوژنز» می‌نامد. این پیش بینی هم برای خوانندگان در یک قرن گذشته و هم در حال حاضر، جالب و شگفت‌آور است. منظور از اکتوژنز، حاملگی جنین انسان در خارج از بدن، در دستگاه یا رحم‌های مصنوعی است. این تکنولوژی در سال 1923 یک رویا بود که شاید حتی در کتاب‌های علمی تخیلی نیز وجود نداشت. اما 94 سال بعد از نگارش این کتاب، گروهی از دانشمندان اعلام کردند که در یک رحم مصنوعی که برای پرورش نوزادان نارس طراحی کرده بودند، با موفقیت توانستند نوزادان نارس گوسفند را زنده نگه داشته و پروش دهند. هالدن در دایدالوس، پیش بینی کرده بود که اولین نوزاد پرورش یافته در اکتوژنز در سال 1951 متولد خواهد شد.

ایده‌ای که هالدن برای انتخاب نام کتابش به‌کار برده بود، بعدها تبدیل به علامت تجاری مجموعه کتب «امروز و فردا» شد. «امروز و فردا» یک نام کلاسیک است که سعی می‌کند به‌شکلی نمادین، سوژه را مطرح کند.

برتراند راسل نظرهای مخالفی با هالدن داشت؟

برتراند راسل

سازمان‌دهنده گروه بدعت‌گذاران کمبریج، فردی به نام سی کی اوگدن بود که زمینه آشنایی هالدن با کیگان پل را فراهم کرد. سی کی اوگدن دوست صمیمی فیلسوف مشهور، برتراند راسل بود و از او خواست که برای هالدن پاسخی بنویسد.

برتراند راسل نیز مانند هالدن، کتابی در مورد پیش بینی آینده به‌نام ایکاروس (یا آینده علم) داشت که یکی از شاهکارهای این فیلسوف مشهور بود. این کتاب در فوریه سال 1924 منتشر شد، ولی بر خلاف دایدالوس که فناوری‌های کاربردی را برای آینده پیش بینی کرده بود، دیدگاه بدبینانه‌تری نسبت به پیشرفت علم داشت. راسل پیشنهاد داده بود که علم برای پیش‌برد منافع قدرتمندان در آینده استفاده خواهد شد.

دایدالوس و ایکاریوس

کدام پیش بینی های کتاب دایدالوس واقعیت یافتند؟

ما در دورانی زندگی می‌کنیم که دایدالوس و ایکاریوس برای آن دنیایی با فناوری‌های عجیب پیش‌بینی کرده‌ بودند؛ اما هیچ‌گاه این فناوری‌ها ساخته نشدند. ما در واقع بازیگران داستان کتاب‌های دایوالوس و ایکاریوس هستیم که به‌جای استفاده از تکنولوژی‌هایی که برایمان پیشگویی کرده بودند، فناوری‌هایی را استفاده می‌کنیم که نویسندگان در رویا نیز از آنها بی‌خبر بوده‌اند.

مجموعه کتاب‌های امروز و فردا تمرکز کمتری روی پیش بینی ابزارها و فناوری‌های آینده داشتند و این مورد را نیز باید در نظر داشت که تعداد محدودی از این پیش‌بینی‌ها، اتفاق نیفتاده‌اند و تعداد خطا بسیار محدود است. در این کتاب‌ها بیشتر به بررسی بازخورد جامعه برای نوآوری جدیدی که قرار است در آینده به‌وجود بیایند، پرداخته شده است. البته موارد نادری نیز مانند «اکتوژنز» هالدن، فناوری‌های خاصی را برای تاریخ‌های مشخصی پیش بینی می‌کنند.

پیش‌بینی هاس دایدالوس

فلسفه داستان این کتاب‌ها بیشتر بر پایه ترسیم ایده‌های خوب برای آینده جامعه‌ای است که می‌خواهد پیشرفت کند. نویسندگان این کتاب‌ها معتقد هستند که انجام آزمایش فکری یک ایده، بهترین راه برای بررسی خوب بودن یا نبودن آن ایده است. آنها در تصورات خود دنیایی را می‌سازند که با پیاده کردن ایده مربوطه، پیامد‌های احتمالی آن را می‌بینند و به تحلیل بازخورد آن جامعه ذهنی می‌پردازند.

نویسنده‌ای به نام HG Wells اولین فردی بود که روش انجام آزمایش فکری برای بررسی یک ایده را انجام داد و به نگارش کتاب‌های غیر داستانی برای پیشگویی آینده پرداخت. روش او در نگارش این کتاب‌ها این بود که یک تکنولوژی نوظهور و جدید را به جامعه ذهنی خود وارد می‌کرد و نحوه توسعه جامعه و بازخورد آن را به قلم تحریر در‌می‌آورد.

مجموعه کتاب‌های «امروز و فردا» چه موضوع‌های دیگری داشت؟

یکی از نسخه‌های مجموعه کتاب‌های امروز و فردا که در سال سال ۱۹۲۹ توسط جی دی برنال نوشته شده بود، دنیا، گوشت و شیطان نام داشت. این کتاب احتمالات آینده را ترسیم می‌کرد و به‌همین دلیل هم نویسنده کتاب، آن را «احتمالات» نامیده بود. این کتاب سه بخش داشت و نویسنده در هر یک از بخش‌ها آینده‌ای را برای انسان پیش بینی می‌کرد که توانسته است بر محدودیت‌هایش غلبه کند. برنال این پیش‌بینی‌ها را در حالی مطرح کرده بود که سایر نویسندگان به‌خاطر پیشرفت‌هایی که بشر در صنعت خودرو و غیره داشت، در پیش‌بینی‌های خود بدن انسان و فناوری را ترکیب می‌کردند.

بخش‌های مختلف کتاب دنیا، شیطان و گوشت

در بخش «جهان» این مجموعه کتاب‌ها، زمانی برای کره زمین تصور می‌شود که منابع و مواد غذایی رو به اتمام است و انسان برای بقا مجبور است زمین را ترک کند و به سیارات دیگر برود. برنال در کتاب خودش این سفر طولانی برای انسان را به‌جز راهکارهای علمی تخیلی، ممکن نمی‌دانست. بخش «کره‌ها و سیارات» کتاب برنال از آن زمان منبع الهام نویسندگان داستان‌های علمی تخیلی شد. برنال در بخش «گوشت» کتابش، توانایی‌ها و مدت طول عمر ما را به‌عنوان محدودیت قلمداد می‌کند؛ به‌همین خاطر این بخش کتاب برنال، ناراحت‌کننده‌تر ولی رویایی‌تر است. این در شرایطی است که هالدن برای بقای نوزاد نارس، آن را داخل رحم مصنوعی (اکتوژنز) فرض می‌کند؛ ولی برنال شرایطی را تصور می‌کند که برای بیشتر زنده‌ نگه داشتن مغز، بدن انسان بالغ را درون دستگاه قرار داده و بدن را با دستگاه جایگزین می‌کنند.

دستکاری ژنتیکی

دستگاهی که با بدن ما جایگزین شده و به‌نوعی بدن مکانیکی ما محسوب می‌شود باعث خواهد شد تا برخی توانایی‌ها به ما اضافه شود و قدرت و سرعتمان افزایش پیدا کند. همچنین این تکنولوژی، امکاناتی مانند افزایش گستره حواس را نیز به ما خواهد داد که مثلا با اتصال مغزمان به گوش‌ها یا چشم‌های این بدن مکانیکی، اطالاعاتی را دریافت کنیم که در محدوده بینایی یا شنوایی ما نیستند؛ مثلا می‌توانیم نور مادون قرمز یا فرابنفش را ببینیم.

یکی از شگفتی‌هایی که برنال در ذهنش تصور می‌کرد این بود که در آینده مردم می‌توانند مستقیما با گوش‌هایشان به رادیو وصل شوند. آن زمان در سال 1929، تلویزیون یک اختراع جدید بود و آن فناوری‌ که برنال در ذهنش تصور می‌کرد، ارتباط وایرلس مردم با یکدیگر بود. برنال حدود یک دهه قبل از اختراع اولین کامپیوتر‌های ساده، چیزی شبیه به اینترنت را در ذهنش تصور کرده بود. البته نوع اینترنتی که او در ذهنش داشت، اینترنت اشیا نبود، بلکه برای ذهن ما بود. در واقع بنیان‌گذار ایده‌هایی مثل نورالینک ایلان ماسک، کسی جز برنال نبود. کاشت تراشه‌های کامپیوتری در مغز ما، عملی‌سازی ایده‌های پیشگامانه سال 1929 است و ما ایده‌های یک قرن پیش را حالا عملی می‌کنیم.

کاشت تراشه مغزی

نمونه کتاب‌های دیگر مجموعه «امروز و فردا»

شاید بتوان گفت گنجینه فوق‌العاده مجموعه کتاب‌های امروز و فردا توانسته است از هر موضوعی صحبت به‌میان آورد و هر حوزه علمی را تحت پوشش قرار دهد. فیزیک، معماری، کیهان‌شناسی، کشاورزی، ارتباطات بی‌سیم و پرواز از جمله همین رشته‌های علمی هستند. برای مثال در کتاب Que Vadimus که در سال 1925 توسط فیزیکدانی به‌نام EE Fournier D’Albe نوشته شد، سیر حرکت تمدن بشری از نظر ارتباطات پیشرفته را بررسی می‌کند. همچنین برای بررسی تعامل بازتولید مکانیکی، به‌ویژه ضبط موسیقی با هنر، کتاب Euterpe در سال 1926 توسط کتابداری به نام لیونل مک کالوین نوشته شد.

بشر با این همه تکنولوژی‌های عجیب و کاربردی که در اختیار دارد، هنوز نتوانسته است متوجه شود آینده‌اش به چه شکل خواهد بود؛ اما آنچه مجموعه کتاب‌های امروز و فردا را برای خواننده جالب و هیجان‌انگیز کرده، این است که جاه‌طلبی، گستردگی، علاقه زیاد به تصور آینده و آزمایش ایده‌های ذهنی‌ نویسندگان در یک قرن گذشته را نشان می‌دهد.

پاسخ بدهید

وارد کردن نام و ایمیل اجباری است | در سایت ثبت نام کنید یا وارد شوید و بدون وارد کردن مشخصات نظر خود را ثبت کنید *

*