نقاشی عجیب

سخت‌ترین نقاشی‌های عجیب جهان که هیچ انسان عادی نمی‌تواند بکشد!

نقاشی‌ها همیشه باعث دلگرمی و حس خوب هستند، اما آثار عجیب و نفرین شده‌ای هم وجود دارد که کشیدنشان کار هر کسی نیست و مشخص نیست نقاش آن‌ها، چطور توانسته به چنین ایده‌هایی برسید. در ادامه به عجیب ترین نقاشی ها اشاره می‌کنیم.

هنرمندان امروزی دوست دارند بیننده را شوکه کنند اما این علاقه، قدمتی چند صد ساله دارد. در حالی که اکثر مردم تصور می‌کنند هنر قدیمی، تحت تأثیر  احساسات لطیف و روحیه شاعرانه آن زمان قرار دارد، اما حقیقت این است که بسیاری از نقاشی‌های کلاسیک، به راحتی می‌توانند فیلم‌های عجیب را شرمنده کنند! در اینجا ده مورد سخت ترین نقاشی های عجیب تاریخ را بررسی می‌کنیم اما بهتر است بدانید این‌ها ترسناک ترین نقاشی جهان نیستند! با ما همراه باشید.

10- «باغ لذت های زمینی» اثر هیرونیموس بوش (1500 الی 1505 میلادی)

نقاشی عجیب

عنوان این نقاشی سه تکه به پنل دومی اشاره دارد: «بهشتی دروغین که به گناه شهوت سپرده شده است». تابلوی سمت راست بهشت واقعی زمینی، یعنی باغ عدن را به تصویر می‌کشد؛ در حالی که تابلوی سمت چپ جهنم را به نمایش می‌گذارد.

به طور طبیعی، این تصویر دومی است که بیش از همه، خاطر بیننده را آزرده می‌کند. این قطعه که از شیاطین و روح‌های شکنجه‌شده پر شده، از سال 1505 تا همین امروز تکان‌دهنده و وحشتناک است. در این تصویر موارد عجیب زیادی برای هضم وجود دارد! روح‌هایی که توسط یک دیو با سر پرنده بلعیده می‌شوند و به فاضلاب می‌ریزند. خوک در حجاب راهبه؛ افراد غوطه‌ور در آب سرد و یخ زده؛ افرادی که مجبور به خوردن وزغ شده‌اند و غیره. ضمنا مردی هم دیده می‌شود که پشتش با نت‌های موسیقی سوزانده شده است (قطعه‌ای که می‌توانید در اینجا گوش دهید).

این نقاشی، به عنوان یکی از سخت‌ترین نقاشی‌های تاریخ شناخته می‌شود و حتی هوش مصنوعی هم با قدرت باورنکردنی‌اش نمی‌تواند چنین تصاویری را به وجود بیاورد.

9- «عنکبوت خندان» اثر اودیلون ردن (1887)

نقاشی عجیب

اودیلون ردون در دوران کودکی به شدت غمگین و ضعیف بود و همیشه «به دنبال سایه‌ها» می‌گشت. این شهرتی است که هرگز او را رها نکرد. در بزرگسالی از او پرسیده شد که سوژه‌های مورد علاقه‌اش برای نقاشی چیست. او به سادگی پاسخ داد: «هیولاهای من».

با توجه به علایق او به تاریخ طبیعی، روانپزشکی و میکروسکوپ، موجودات زغال سنگ و سنگ نگاره، نقاشی‌های ردون، دست کمی از کابوس‌های شبانه نداشت. مجموعه نقاشی‌های او به عنوان نوآر یا «چیزهای سیاه» شناخته می‌شوند. از جمله آثار اودیلون ردون می‌توان به «عنکبوت خندان» (و همتای گریان آن)، «اسکلت شاخدار»، «مرد کاکتوسی»، «سر تخم مرغ در فنجان» و «گل باتلاقی ناراحت» اشاره کرد.

اگرچه آثار ردون، بسیار متنوع هستند اما اکثر آنها یک نقطه مشترک دارند: چهره یا ویژگی‌های انسان مانند آنها – حتی اگر تنها یک چشم باشند. این نمونه‌ای از مفهوم «نمادگرایی» است و نشان دهنده تمایل هنرمند برای پرش به افکار و بینش‌های والاتر است. اگرچه ممکن است، استفاده او از رنگ سیاه، مخالف با این هدف به نظر بیاید، اما ردون توضیح داده که چرا این سبک رنگ نگاری را انتخاب کرده است: «باید به رنگ سیاه احترام گذاشت. هیچ چیز آن را رسوا نمی‌کند. رنگ سیاه چشم را نوازش نمی‌کند و هیچ حسی را بیدار نمی‌کند. سیاه، بیشتر از هر رنگ دیگری، ذهن انسان را تفسیر می‌کند و نماینده آن است».

شاید با خودتان بگویید کشیدن این نقاشی کار سختی نیست اما واقعیت این است که خلق کردن دوباره حسی که از نقاشی‌های ردون به بیننده منتقل می‌شود، تقریبا غیرممکن است.

8- «شبح کوهادا کوهیجی» اثر عجیب و سخت کاتسوشیدا هوکوسایی (1831)

نقاشی عجیب

شاید هوکوسایی را به خاطر تابلوی معروفش، یعنی «موج بزرگ» بشناسید. اما او در ژاپن به خاطر نقاشی‌های «یورئی-زو» از ارواح شهرت دارد. اونری (Onry) همان ارواح بدخواه که توسط سری فیلم‌های «حلقه» رایج شدند، جزو موضوعات رایج برای این ژانر محسوب می‌شدند.

هوکوسایی در این طرح چوبی، روح بازیگر کابوکی کشته شده‌ای به نام «کوهادا کوهیجی» را به تصویر می‌کشد. کوهیجی که توسط همسر و معشوقش در باتلاق غرق شده بود، برای انتقام به دنیای فانی بازگشت. جالب اینجاست که مسئولان دوره ادو به دنبال سانسور این اثر بودند. این تصمیم به خاطر عجیب بودن اثر اتخاذ نشده بود؛ بلکه مسئولان معتقد بودند نقاشی هوکوسایی، پیام غیر اخلاقی دربر دارد.

البته همه آثار سبک «یورئی-زو» آزاردهنده نیستند. برخی از این نقاشی‌ها ارواح خوب را به تصویر می‌کشند. مانند نقاشی «اوبومه» که مربوط به مادران مرده‌ای است که دلتنگ فرزندان خود هستند. اگرچه نمی‌توان انکار کرد که این اثر هم در نوع خود عجیب است و کشیدنش کار هر کسی نیست.

7- «سایسابورو بی‌رحمانه اهاگی را می‌کشد» اثر یوشیتوشی تسوکیوکا (1867)

نقاشی‌های ژانر chimidoro-e (خونین) و muzan-e (بی‌رحمانه) سبکی شبیه به یورئی-زی دارند، اما بر زندگی متمرکز شده‌اند. «آخرین استاد بزرگ» نقاشی شده روی بلوک چوبی توسط یوشیتوشی تسوکیوکا، روی هر دو ژانر همپوشانی دارد. سایر آثار تسوکیوکا عبارتند از: «نائوسوکه گومبی درحال کندن صورت»، «شیرای گمپاچی در حال آتش زدن مهاجم»، «فوروتیا هاچیربی در حال قتل یک زن در قبرستان» و «فوکوکا میتسوجی با کاغذهای پرنده در حال بریدن سر».

نقاشی انتخاب شده برای این لیست «سایسابورو بی‌رحمانه اهاگی را می‌کشد» نام دارد که نمونه‌ای از ژانرهای بی‌رحمانه و خونین است. این اثر برگرفته از یک نمایشنامه کابوکی است که فرد طرد شده‌ای به نام سایسابورو را به تصویر می‌کشد که با شمشیر سامورایی به معشوق خود ضربه می‌زند. از آنجایی که اوهاگی دست بسته و معلق در هواست، تمام قدرت و کنترل در اختیار قاتل قرار دارد.

6- «سرهای بریده» اثر تئودور ژریکو (1818)

نقاشی عجیب

ژریکو به شکل دیوانه‌واری مجذوب مرگ و تشریح بود؛ به قدری که در حین جراحی تومور در ستون فقراتش، از بیهوشی خودداری کرد تا بتواند عمل را با آینه تماشا کند. او مدتی پس از عمل فوت کرد.

«سرهای بریده» تصویری عینی و وحشتناک از اعضای بدنی است که ژریکو در محل کارش نگهداری می‌کرد. او علاقه داشت تا اجساد را نگه دارد و از آنها مانند ماکت‌های علمی برای مطالعه مردگان استفاده می‌کرد. همه این موارد، پیش‌زمینه‌ای برای شاهکار بزرگ او، یعنی «کلک مدوسا» (1918-1818) بودند. یک اثر آزاردهنده‌ی دیگر؛ حداقل از نظر سیاسی! این اثر بازتابی از رسوایی یک کشتی غرق شده است که در آن افسران ارشد، سربازان رده پایین را به حال خود رها کردند برای زنده ماندن، یکدیگر را بخورند. آثار او همگی جزو سخت‌ترین نقاشی‌های تاریخ طبقه‌بندی می‌شوند و کمتر نقاشی می‌تواند آن‌ها را بازآفرینی کند. ژریکو به قدری برای اتمام این اثر اعتراضی مصمم بود که موهای فرفری خود را تراشید تا مطمئن شود که از خانه خارج نمی‌شود.

5- «سگ» فرانسیسکو گویا (1819 الی 1823)

بین سال‌های 1819 و 1823، فرانسیسکو گویا، نقاش دربار سلطنتی، پیر و از خود بیخود شده بود. پس خود را در کلبه مزرعه‌ای حبس کرد. او سال‌های بعد را ناشنوا و تنها سپری کرد و با ناامیدی روی دیوارها نقاشی کشید. قرار نبود این تصاویر دیده شوند، اما نیم قرن بعد صاحب جدید ساختمان، نقاشی‌های دیواری را بروی بوم منتقل کرد. از این آثار با عنوان «نقاشی‌های سیاه» یاد می‌شود؛ نه به خاطر پالت سایه‌شان که مضامین دلخراش را به تصویر می‌کشد، بلکه به خاطر اکراه بیننده از تماشای آن‌ها. به گفته راهنمای موزه دل پرادو: «بعضی از مردم به سختی می‌توانند به آنها نگاه کنند». انتقال چنین حسی به بیننده، باعث شده نقاشی سگ فرانسیسکو گویا، یکی از سخت ترین و در عین حال عجیب ترین نقاشی های جهان لقب بگیرد.

این مجموعه شامل سبت جادوگران (مراسمی شوم) با حضور شیطان، جسد پیر پوسیده در حال خوردن سوپ و مبارزه تا سرحد مرگ با گرز می‌شود.

با این حال برای بسیاری از مخاطبان، این نقاشی «سگ» است که در عین سادگی، بیش از همه عجیب و دلهره‌آور است. در این تصویر هیچ غول یا پوزخند عجیبی وجود ندارد، هیچ غذاخوری در حال تجزیه ای دیده نمی‌شود. در واقع چیز ملموسی قابل رویت نیست. تنها چیزی که می‌بینیم برآمدگی مبهم در پیش زمینه (یک تپه یا شاید یک موج)، آسمانی سنگین در پس زمینه و بین آنها، سر سگی تنها. هر جور که این تصویر را تفسیر کنید، نمی‌توانید از شدت سنگینی و غم آن بکاهید؛ گویی با نماد واقعی ناامیدی طرف هستید.

جالب است که از 15 نقاشی یافت شده، تنها 14 نقاشی در دسترس قرار دارند. پانزدهمین نقاشی توسط مارکیز سالامانکا دزدیده شد و ما هنوز به طور قطع نمی‌دانیم که مضمون آن چه بود.

4- «کابوس» اثر هنری فوسلی (1781)

نقاشی عجیب

کابوس همیشه از اولین نمایشگاه خود در آکادمی سلطنتی لندن محبوب بوده است. همه یک کپی از این نقاشی عجیب می‌خواستند. بعضی متعصبان هنری، فوسلی را به خاطر اجازه کپی به حقارت می نگریستند. زیگموند فروید و مری شلی هر دو یک نسخه از «کابوس» را روی دیوار خانه خود داشتند.

البته که همه بینندگان، این نقاشی را دوست نداشتند. برخی احساس می‌کردند که اثر هنری فوسلی، فاقد درس‌های اخلاقی است: خدا کجای این اتاق بود؟ برای نقاش، این موضوع مهم نبود. فوسلی به دنبال چیزی بود که افراد رمانتیک آن را «کمال» می‌نامند؛ قوی‌ترین احساسی که در وجود آدمی نهفته شده است. در این مورد، همانطور که نگاه ما با نگاه شیطان روبرو می‌شود، هردو حس ترس و جاذبه در وجودمان برانگیخته می‌شود و ساختن چنین احساساتی در یک نقاشی، کار سختی به نظر می‌رسد.

یک پیشینه کاملا تاریک هم برای این نقاشی عجیب وجود دارد. هنگام نقاشی کردن کابوس، فوسلی عاشق نامزد مرد دیگری شده بود. در واقع پرتره این زن را می‌توان در لباس سفید مشاهده کرد. فوسلی در نامه‌ای به یکی از دوستانش، رویای روشنی از عشق‌بازی با زن را بازگو ‌می‌کند و به شکل هزیان‌واری می‌گوید: «هرکس او را لمس کند، مرتکب گناه زنا شده است! او مال من است و من مال او و بزودی او را خواهم داشت». قطعا این داستان، وزن سنگینی به نقاشی می‌دهد. اما سوال اصلی اینجاست: فوسلی کدام موجود را به عنوان نمادی از خود انتخاب کرده است؟ شیطان کوتوله یا اسب خشمگین در پس‌زمینه؟

3- «ایوان مخوف و پسرش ایوان» اثر ایلیا رپین (1883 الی 1885)

نقاشی عجیب

گفته می‌شود ایوان مخوف (اولین تزار روسیه)  پسر خود را در سال 1581 کشته است؛ البته چگونگی و علت این قضیه مشخص نیست. برخی می‌گویند که این کار در واکنش به دیدن همسر باردار پسرش در لباس خواب بوده است (توهین اخلاقی به تزار). برخی دیگر فکر می‌کنند که این اتفاق به دنبال یک مناقشه سیاسی رخ داده است. احتمال دارد تصادفی بوده باشد یا شاید عمدی اما پشیمانی در این ماجرا کاملا واضح است. این پسر تنها وارث ایوان بود. پسر دیگر از نظر روانی، بیمار بود.

حتی هنرمند هم هنگام نقاشی این اثر عجیب، آشفته شده بود و ترس وجودش را فراگرفته بود. ایلیا رپین به یاد می‌آورد که با وسواس و با عجله کار می‌کرد و هربار بین استراحت، آن را پنهان می‌کرد. پس از تکمیل، اثر جنجالی رپین توسط الکساندر سوم ممنوع و از دید عموم  پنهان شد (اولین ممنوعیت در تاریخ روسیه). اگرچه سه ماه بعد از ممنوعیت، دوباره در معرض دید عموم قرار گرفت، اما از آن زمان تاکنون بحث برانگیز و جنجالی بوده است. به طوری که بعضی‌ها ادعا می‌کنند که ایوان مخوف و پسرش ایوان نفرین شده است.

در سال 1913، یک نقاش معروف، چاقویی را روی بوم کشید، چهره‌ها را قیچی کرد و فریاد زد: «مرگ بس است، خونریزی بس است!». متصدی گالری با شنیدن این خبر، خود را زیر قطار انداخت و خودکشی کرد. رپین بعدها نقاشی قدیمی خود را بازسازی کرد، اما این اثر هرگز روز خوش ندید. مرد دیگری در سال 2018 به نقاشی حمله کرد و طرح ایوان جوان را با وجود موانع گوناگون پاره کرد. مانند بسیاری از روس‌ها، فرد خرابکار، ایوان را یک قدیس می‌دانست و بنابراین این نقاشی را ناپاک تلقی می‌کرد. همه این موارد دست به دست هم دادند تا این نقاشی عجیب، به یکی از سخت‌ترین نقاشی‌های تاریخ بشر تبدیل شود.

2- «وسوسه سنت آنتونی» اثر سالواتور روزا (1645)

نقاشی عجیب

سالواتور روزا شیفته شیاطین، جادوگران، اجرام مخوف و … بود. روزا در این نقاشی عجیب، برخورد سنت آنتونی با شیاطین جهنم را در بیابان به تصویر می‌کشد. در حالی که این اثر، معروف‌ترین پرتره از این داستان نیست (حتی به ندرت ذکر می شود)، اما به راحتی آزاردهنده‌ترین نمونه تلقی می‌شود. حتی بوش و دالی هم نمی‌توانستند با این نوع نگرش کنار بیایند.

او ایده‌های خلق هیولای خود را از افسانه‌های قرون وسطایی و نقاشی‌های بوش الهام گرفت. همانطور که یکی از صاحب‌نظران هنری اشاره می‌کند، هیولای درون نقاشی، ظاهری زنومورف گونه (هیولای سری فیلم‌های بیگانه) دارد. حتی امروز و بعد از 400 سال، هنوز هم این شیطان، آزاردهنده و وحشتناک است.

با این حال، عجیب‌ترین نکته در مورد این هیولا، ناف آن است؛ زیرا به این نکته اشاره می‌کند که هیولا از مادر زاده شده است. نکته دیگری که این نقاشی را به سخت ترین نقاشی جهان تبدیل می‌کند، رنگ‌بندی عجیب آن‌ است که حالتی مانند یک کابوس دارد.

1- «زحل در حال بلعیدن پسرش» اثر پیتر پل روبنس (1636)؛ سخت‌ترین نقاشی تاریخ

زحل در حال بلعیدن پسرش - پیتر پل روبنس، 1636

زحل نام رومی کرونوس، تایتان اساطیر یونانی است که نماد گذر عمر و زمان محسوب می‌شود. طبق اسطوره باستانی، او تاج و تخت پدرش اورانوس را به عنوان حاکم جهان غصب کرد. بعد از آن، کرونوس می‌ترسید که یکی از پسرانش نیز همین کار را با او انجام دهد؛ بنابراین در لحظه تولد آنها را بلعید (به جز زئوس که فرار کرد).

در این نقاشی، از رنگ‌ها و نقشه‌بندی مناسبی برای ایجاد احساس ترس و عجیب‌ترین شرایط فضایی بین زحل و پسرش استفاده می‌شود که آن را به یکی از سخت‌ترین نقاشی‌های جهان تبدیل می‌کند. همچنین، جزئیاتی مانند حرکت موجودیت خارق‌العاده‌ای که زحل را به عنوان پدر و پسر خود بلعیده است، می‌تواند به این نقاشی جذابیتی بدهد که در کمتر نقاشی دیده می‌شود.

نقاشی سخت، عجیب و نمادین روبنس تنها تصویرسازی از این داستان اساطیری نیست. «گویا» هم یک نمونه از آن را در کنار سایر نقاشی‌های سیاه خود خلق کرده است. اما طرح روبنس، یکی از عجیب‌ترین گزینه‌هاست و باعث حس درماندگی در بیننده می‌شود؛ شاید چون مخاطب هیچ کاری نمی‌تواند کند؛ جز تماشای مرگ کودک. امروزه در میان پوشش رسانه‌های جمعی از درگیری‌های بین‌المللی، سناریوی بسیار رایجی وجود دارد که شامل پیرمردانی می‌شود که جوان‌ها را قربانی قدرت خود می‌کنند تا آن را دست نخورده نگه دارند. لازم به ذکر است که این نقاشی توسط فیلیپ چهارم اسپانیا برای یکی از اقامتگاه‌های شکارش خریداری شده بود.

نکته جالب این است که سه نور بالای تصویر، نمادی از سیاره زحل هستند. قبل از اختراع تلسکوپ، ستاره‌شناسان حلقه‌های زحل را به عنوان ستاره‌های پیرامونی یا قمر تلقی می‌کردند.