مشهورترین حیوانات

مشهورترین حیوانات جهان؛ از گوسفند پرنده تا سگ ضد هیتلر و کبوتر زندان‌های آمریکا

فقط انسان‌ها نیستند که بعد از جنگ مدال افتخار دریافت می‌کنند. گاهی حیوانات هم به این مقام نائل می‌شوند. در این مطلب به معرفی مشهورترین حیوانات تاریخ می‌پردازیم.

امروزه هیچ کمبودی در زمینه حیوانات قهرمان نداریم. از سگ‌های خدماتی که از صاحبان خود مراقبت می‌کنند تا حیواناتی که در پلیس، ادارات آتش نشانی و ارتش‌های سراسر جهان به خدمت مشغول‌اند. بسیاری از حیوانات گذشته قهرمان بودند، تا جایی که در زمان خود به شدت مشهور بودند. در برخی موارد این شهرت از مالکان‌شان منشا می‌گرفت؛ در برخی دیگر، دستاوردهای خودشان به این شهرت ختم می‌شد.

عبارت لاتینی وجود دارد تحت عنوان: Sic Transit Gloria Mundi، “به واقع شکوه جهان می‌گذرد” گاهی اوقات هم اینطور تعبیر می شود که “همه شکوه زودگذر است.” مطمئناً این عبارت در مورد حیوانات ذکر شده در اینجا هم صدق می‌کند. حیواناتی که همه در زمان خود مورد احترام بودند؛ اگرچه داستان آنها امروزه برای تعداد کمی از مردم شناخته شده است. در این مقاله به ده حیوان به یاد ماندنی که در طول زندگی خود به عنوان قهرمان شناخته شده‌اند اشاره می‌کنیم و داستان افسانه‌ای آن‌ها را بازگو می‌کنیم.

Copenhagen، اسب مسابقه که قهرمان جنگی لقب گرفت

کپنهاگ نام اسبی با نژاد اصیل عربی بود که پدربزرگ مادری‌اش برنده دربی اپسوم در سال 1793 به شمار می‌رفت. در سال 1811 کپنهاگ حرفه مسابقه‌ای خود را آغاز کرد که در آن به موفقیت چشمگیری دست نیافت و تنها دو فصل در مسابقات اسب‌دوانی دوام آورد. در سال 1813 اسب نر پنج ساله به لیسبون فرستاده شد تا بخشی از یک محموله چند اسبی باشد که مورد استفاده افسران بریتانیایی قرار بگیرد. در اواخر همان سال هم توسط سرهنگ سر الکساندر گوردون خریداری شد. گوردون اسب را به رسم احترام برای فرمانده نیروهای بریتانیا سر آرتور ولزلی در جریان جنگ شبه جزیره با ناپلئون در اسپانیا، ارسال کرد.

سپس ولزلی عنوان مارکز ولینگتون را بدست آورد و از آنجا که برادرش ریچارد که نیز یک مارکز بشمار می‌رفت، نام خانوادگی را در عنوان خود حفظ کرد. ولینگتون، کپنهاگ را اسبی استثنایی در میدان جنگ و مسافرت‌های طولانی می‌دانست. گفته می‌شد کپنهاگ به هیچکس اجازه نمی‌داد که از او را سواری بگیرد، و حتی گاهی یک ضربه به ولینگتون هم می‌زد. با افزایش شهرت ولینگتون، شهرت اسب او نیز افزایش یافت و به همین دلیل یال و دم او را می‌بریدند تا جواهراتی از موهایش بسازند. در نبرد واترلو، ولینگتون به مدت 17 ساعت روی کپنهاگ باقی ماند و ستایش او از استقامت این اسب، بر شهرتش افزود.

ولینگتون به سواری با کپنهاگ در رژه‌های پیروزی و رویدادهای دیگر ادامه داد تا اینکه این اسب افسانه‌ای در ملک اختصاصی دوک در Stratfield Staye بازنشسته شد؛ جایی که تا زمان مرگش در سن 28 سالگی از کیک‌های شکری و سایر غذاهای لذیذ لذت می‌برد. اگرچه دوک او را در استراتفیلد به خاک سپرد، اما بعداً ادعا کرد که از محل دقیق دفن اسب اطلاعی ندارد. سال‌ها بعد، سنگ قبری در نزدیکی محلی که گمان می‌رفت او را دفن کرده‌اند، قرار داده شد. کپنهاگ در مجسمه‌های سوارکاری دوک ولینگتون و در بسیاری از نقاشی‌های دوک در میدان نبرد به یادگار مانده است.

Montauciel گوسفندی که پرواز کرد

برادران Montgolfier، ژوزف میشل و ژاک اتین اولین آزمایش‌کنندگان بالن‌های هوای گرم بودند. اگرچه در آن دوران، آنها معتقد بودند که این دود است که از نظر آنها درون خود گازی دارد (دو برادر به آن گاز مونت‌گولفیر می‌گفتند) که باعث بالا رفتن بالن‌هایشان می‌شود. این دو دانشمند در سال 1782 استفاده از بالن های خود را به عنوان وسیله‌ای برای حمله به قلعه بریتانیایی جبل الطارق به پادشاه، لوئیس شانزدهم پیشنهاد کردند. پادشاه موافقت کرد تا آن‌ها آزمایش خود را به اجرا در بیاورند، اما در آن زمان هیچ موجود زنده‌ای به جز پرندگان به جایی که آن‌ها «جو بالایی» (حدود 1600 فوت) می‌دانستند، صعود نکرده بود. برادران نابغه پیشنهاد استفاده از یک خروس، یک اردک و یک گوسفند را دادند. دومی انتخاب شد زیرا اعتقاد بر این بود که آناتومی داخلی آن، بیشتر شبیه به انسان است. پرندگانی که انتظار می‌رفت آسیبی نبینند هم به عنوان فاکتور کنترلی برای آزمایش عمل کردند.

نهایتا در تاریخ 19 سپتامبر 1783 با حضور شاه لوئیس، ملکه ماری آنتوانت و البته بنجامین فرانکلین، گوسفند به اولین پستانداری تبدیل شد که با وسیله نقلیه دست ساز به آسمان صعود می‌کرد. برادران Montgolfier گوسفند را Montauciel نامیدند که به فرانسوی معنی «صعود به آسمان» را می‌داد. این گوسفند مسافتی حدود دو مایل را در ارتفاع حدود 1500 فوتی طی کرد و به سلامت فرود آمد. Montauciel هیچ جراحتی از تجربه خود نشان نداد و پادشاه موافقت کرد که پروازهای مشابه بیشتری انجام بگیرد. پس برادران به نوبت به عنوان خلبان بالون پرواز کردند. ژاک اتین زودتر به پرواز اقدام کرد تا از او به عنوان اولین انسانی یاد شود که با بالون پرواز کرده است.

ملکه ماری آنتوانت به شدت مجذوب مونتوسیل شده بود و برادران برای خوشحال کردن اعلیحضرت (آنها به پول نیاز داشتند!) این گوسفند را به او هدیه دادند. ملکه این گوسفند را در باغ‌های ورسای نگهداری می‌کرد و ظاهراً به آن آب نبات و شیرینی‌های دیگر می‌داد. در آن زمان حضور گوسفندان در محوطه کاخ رایج بود، زیرا خدمتکاران، چمن‌ها را با چرای همین حیوانات کوتاه می‌کردند، بنابراین مونتوسیل احتمالاً دوستان گوسفندی زیادی داشت.

سایمون، گربه کشتی HMS Amethyst

قرن‌ها بود که کشتی‌ها گربه‌ها را به عنوان نیروی کمکی حمل می‌کردند. هم برای سرگرم کردن خدمه و مهم‌تر از آن برای کمک به کنترل جوندگان. چندین مورد از این گربه‌ها در طول تاریخ مشهور شدند، از جمله سم غرق نشدنی که گفته می‌شود از غرق شدن در سه کشتی جان سالم به در برده بود. سایمون، گربه کشتی HMS Amethyst در اواخر دهه 1940، مدال افتخار Dickin  را به خاطر قهرمانی‌هایش در کشتی مستقر در چین در طول جنگ داخلی چین به دست آورد. در آن زمان به مسئولان شهر نانکینگ دستور داده شده بود تا از سفارت بریتانیا در برابر کمونیست ها محافظت کنند. اما در تاریخ 20 آوریل 1949 کشتی آمتیست در حالی که هنوز در رودخانه Yangtze در حال سفر بود، مورد حمله قرار گرفت. حدود 22 نفر از خدمه آن کشته و چندین نفر دیگر از جمله سایمون به شدت زخمی شدند؛ به حدی که کسی انتظار زنده ماندن آن‌ها را نداشت.

سایمون از انواع پارگی‌ها و چندین جای سوختگی رنج می‌برد، اما پس از مراقبت از خدمه، توسط کادر پزشکی کشتی درمان شد. در نهایت او به خط وظیفه بازگشت و به کنترل بحران افزایش جوندگان داخل کشتی کمک شایانی کرد. از 30 آوریل تا ژوئیه، آمیتیست قادر به ترک خاک هنگ کنگ، بدون گلوله باران شدن توسط کمونیست‌ها نبود. ماه‌ها مذاکرات برای آزادسازی کشتی بی‌نتیجه ماند. استقرار طولانی مدت در رودخانه باعث تشدید هجوم جوندگان شد و همین امر باعث کاهش ذخایر مواد غذایی شده بود. همزمان با افزایش بهبودی، سایمون تا جای ممکن مشغول باقی ماند. سرانجام در 30 ژوئیه، آمتیست زیر پوشش شب از مهلکه گریخت و به هنگ کنگ بازگشت. در آنجا بود که داستان سایمون به گوش جهانیان رسانده شد.

ناخدای کشتی، ستوان برنارد اسکینر در جریان حمله کشته شده بود. به همین دلیل در 21 آوریل، ستوان جان کرانس از سفارت بریتانیا اعزام و فرماندهی کشتی را با مصیبت فراوان به عهده گرفته بود. کرانس در اوایل ورود به کشتی، به هیچ وجه طرفدار این گربه نبود. حضور مفید سایمون در کشتی باعث شد تا نظر کاپیتان جدید کاملا عوض شود. در واقع خود او بود که سایمون را برای مدال دیکین پیشنهاد کرد و زمانی که جایزه در ماه آگوست تایید شد، خدمه یک قلاده به رنگ روبان مدال دیکین برای سیمون ساختند. قرار بود این گربه در 11 دسامبر جایزه‌اش را به طور رسمی دریافت کند. اما در ماه نوامبر و پس از ورود به بریتانیا، سایمون به طور کامل شد و متأسفانه در اواخر نوامبر بر اثر التهاب روده درگذشت. مراسم تشییع جنازه به سبک نیروی دریایی برای او با افتخار کامل برگزار شد و در گورستان PDSA (درمانگاه مردمی حیوانات بیمار) در Ilford به خاک سپرده شد. تا به امروز، سیمون تنها گربه‌ای است که مدال دیکین را دریافت کرده است؛ مدالی که اغلب به عنوان صلیب ویکتوریا برای حیوانات خدماتی تلقی می‌شود.

Comanche، تنها بازمانده جنگ خونین

کومانچی یک اسب چند نژادی اخته بود که توسط ارتش ایالات متحده در سال 1868 و برای استفاده توسط سواره نظام ارتش خریداری شده بود. در پایگاه Fort Leavenworth کانزاس بود که کاپیتان مایلز کیو با اسب مذکور روبرو شد و آن را از ارتش خریداری کرد تا به عنوان سواری شخصی خود از او خدمت بگیرد. کیو در هفتمین جوخه سواره نظام، یک واحد تازه تاسیس که توسط سرهنگ دوم جورج آرمسترانگ کاستر فرماندهی می شد، خدمت می کرد. ماه ژوئن 1876 و در جریان نبرد Little Big Horn کیو از کومانچی به عنوان اسب جنگی‌اش استفاده کرد. هنگامی که اجساد مردان کاستر توسط سربازان تحت فرماندهی ژنرال آلفرد تری تفتیش می‌شد، جسد نیمه جان اسبی که به شدت زخمی شده بود هم وسط میدان نبرد پیدا شد. بعد از پایان نبرد، کومانچی را به پایگاه لینکلن بردند، از او پرستاری کردند و همانجا این اسب را بازنشسته کردند.

در حکم بازنشستگی وی مقرر شده بود که کومانچی «به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی مورد سواری قرار نمی‌گیرد و هیچ نوع کاری از او کشیده نمی‌شود». کومانچی تا پایان عمرش در رژه‌های سواره نظام رسمی هنگ و مراسم‌های رسمی عزاداری نظامی مورد استفاده قرار گرفت تا زندگی پر افتخارش را به همگان یادآوری کند. این اسب قهرمان در مجموع 29 سال عمر کرد. پس از مرگ، تشییع جنازه کاملی با تشریفات کامل نظامی برگزار شد، اگرچه اسب هرگز دفن نشد.

در عوض، او به دانشگاه کانزاس فرستاده شد و تاکسیدرمیست ها (متخصص خشک کردن اجساد) بدن او را برای نمایش عموم خشک کردند. او هنوز هم آنجاست؛ در موزه تاریخ طبیعی دانشگاه کانزاس درون یک ویترین شیشه‌ای امنیتی با دما و رطوبت کنترل شده. اغلب از کومانچی به عنوان تنها عضو ارتش ایالات متحده با فرماندهی کاستر یاد می‌شود که از  نبرد «شاخ بزرگ کوچک» جان سالم به در برده است. بعضی‌ها هم او را تنها اسب سواره نظام بازمانده از آن نبرد می‌دانند. در واقع هیچکدام از این دو ادعا درست نیست، اما خب به نوعی کومانچی تنها عضو جوخه هفتم به شمار می‌رود که هنوز هم می‌توانید با او ملاقات کنید!

Antis، سگی که در عملیات‌های بمباران آلمان شرکت داشت

خلبان نیروی هوایی چکسلواکی، واسلاو بوزدچ، زمانی که هیتلر سرزمین مادری‌اش، سودت را در سال 1938 تسخیر کرد، از کشور خود به لهستان گریخت. سپس از لهستان به فرانسه رفت و در آنجا به نیروی هوایی فرانسه خدمت کرد تا اینکه در سال 1940 مشخص شد فرانسه هم در حال تسخیر توسط آلمانی‌ها است. او در آنجا یک توله سگ ژرمن شپرد را پیدا یا شاید خریداری کرد (داستان‌ها متفاوت است). او با فرار از قوانین قرنطینه بریتانیا، این توله را هنگام فرار از فرانسه به کشور بریتانیا قاچاق کرد. او به نیروی هوایی سلطنتی ملحق شد و با این سگ در پایگاه نظامی زندگی می‌کرد. بوزدچ که به یکی از خدمه بمب افکن ولینگتون منصوب شده بود، در حال پرواز جنگی بود که متوجه شد سگش مخفیانه وارد هواپیما است. خدمه به دنبال موفقیت این ماموریت تصمیم گرفتند که این سگ را که  آنتیس نامگذاری شده بود برای خوش شانسی در هواپیما نگه دارند و بدین ترتیب سگ آقای خلبان به فهرست مشهورترین حیوانات جهان راه پیدا کرد.

بنابراین با وجود تخطی با مقررات، آنتیس بخشی از خدمه این جنگنده شد که معمولاً شامل شش عضو می‌شود. در مورد ولینگتون بوزدچ این آمار به شش مرد و یک سگ تغییر یافت! قبل از کشف این عمل غیرقانونی توسط بالادستی‌ها، آنتیس در 30 ماموریت جنگی شرکت کرد. پس از جنگ هم به همراه صاحبش به چکسلواکی بازگشت. هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت و مشخص شد که چکسلواکی قرار است یک کشور دست نشانده کمونیستی باشد، بوزدچ دوباره فرار کرد. در حالی که او همسر و فرزندش را ترک می‌کرد، نتوانست از سگش دل بکند و او را با خود همراه کرد تا به کمک آنتیس از دست پلیس مخفی شوروی و محافظان مرزی فرار کند و خود را به آلمان غربی برساند. وی به همراه آنتیس دوباره به انگلستان رفت و هرگز به چکسلواکی بازنگشت.

پس از جنگ، ماجرای پرواز این ژرمن شپرد بر فراز آلمان و در مأموریت‌های بمباران به شدت معروف شد. مخصوصا به این دلیل که آنتیس دوبار بر اثر برخورد ترکش‌های دشمن زخمی شده بود. در سال 1949 آنتیس برای مدال دیکین پیشنهاد شد که در نهایت این مدال توسط ارتشبد Archibald Wavell  به یقه او آویخته شد.

Enos، تنها شامپانزه‌ای که دور مدار زمین چرخیده

Enos به اندازه Ham، اولین شامپانزه‌ای که در فضا پرواز کرد و به زمین بازگشت، شناخته شده نیست. پرواز هام زیر مداری بود و فقط حدود پانزده دقیقه طول کشید. از آنجایی که پرواز انوس طولانی‌تر بود، او به آموزش گسترده‌تری نسبت به هام نیاز داشت و برای مدت طولانی‌تری تحت شرایط گرانش صفر قرار گرفت. پرواز انوس با مشکلات زیادی روبه رو شد و تنها پس از دو مورد از سه عملیات برنامه‌ریزی شده، ناسا این ماموریت را متوقف کرد. البته مشکلی برای شامپانزه به وجود نیامد و سالم به زمین بازگشت.

انوس، مانند هام، برای فشار دادن اهرم‌ها در پاسخ به الگوهای نور آموزش دیده بود و اگر درست پاسخ نمی‌داد، یک شوک الکتریکی کوچک در کف پاهایش دریافت می‌کرد. در طول پرواز گاهی اوقات انوس به درستی نسبت به شرایط پاسخ می‌داد، اما به دلیل نقص در سیستم، بی‌دلیل شوک دریافت می‌کرد. در نتیجه شرایطی به وجود آمد که این شامپانزه، ناامیدانه ترکیبات مختلفی از اهرم‌ها را فشار می‌داد و به تبع، شوک‌های بیشتری هم به او وارد می‌شد. انوس مجموعا در طول پرواز خود، 78 شوک الکتریکی دریافت کرد که تقریباً همه آنها به دلیل خرابی سیستم بود. کپسول او نیز بیش از حد گرم بود که بر ناراحتی حیوان بیچاره می‌افزود. سرانجام ناسا تصمیم گرفت او را زودتر پایین بیاورد.

اما مشکلات انوس تمامی نداشت. کپسول او دورتر از جایی که کنترل‌کننده‌های زمینی‌اش پیش‌بینی کرده بودند، فرود آمد و انوس مجبور شد، مدت زیادی درون کپسول و در آب‌های اقیانوس شناور بماند تا نیروی دریایی او را بازیابی کند. در حالی که انوس منتظر تیم نجات بود (بیش از سه ساعت) تصمیم به پاره کردن لباس فضایی خود و جدا کردن حسگرهای زیستی و همچنین سوند ادراری گرفت که با شرایط اسفبارش کاملا قابل درک بود. انوس کمتر از یک سال پس از پرواز فضایی خود بر اثر اسهال خونی درگذشت. بعدها ناسا به صورت رسمی اعلام کرد که این عملیات موفقیتی بزرگ در زمینه فضاپیمایی بوده است.

گروهبان بی‌پروا، سرباز نیروی دریایی آمریکا

گروهبان Reckless یک مادیان کره‌ای از نژاد مغولی بود که در سال 1952 توسط تفنگداران دریایی ایالات متحده از یک پسر بچه اصطبل‌دار در کره جنوبی و در پیست مسابقه سئول خریداری شد. تفنگداران دریایی قصد داشتند از او به عنوان اسبی برای جوخه تفنگدار، هنگ 5 نیروی دریایی استفاده کنند. بعد از خرید به مادیان اجازه داده می‌شد تا آزادانه در اردوگاه آنها پرسه بزند و به دلیل تمایل به خوردن تقریباً هر چیزی که پیشرویش گذاشته می‌شد، این اسب به شدت بین اهالی اردوگاه مشهور شده بود. جالب‌تر اینکه این اسب، نوشیدن کوکاکولا و آبجوی GI را از تفنگداران دریایی یاد گرفته بود و مشخص بود که هوش استثنایی دارد.

گروهبان بی پروا مسیر حرکت از جبهه‌های جنگ تا انبارهای تدارکاتی را تنها پس از دو سفر با رئیس گروه یاد گرفت. بعد از آن گروهبان باهوش ما، سفر را به تنهایی انجام می‌داد و دست سربازان را در انجام سایر وظایف باز می‌گذاشت. در جریان یکی از نبردهای سنگین، گروهبان بی پروا 51 سفر را به تنهایی انجام داد و کمک شایانی به تفنگداران دریایی در خط مقدم کمک کرد. او اغلب مجروحان را هم در مسیر بازگشت حمل می‌کرد. او پس از دو بار مجروح شدن در طول جنگ، دو نشان قلب بنفش دریافت کرد و پس از آن مدال «رفتار خوب» نظامی را دریافت کرد. او همچنین مدال دیکین، تقدیرنامه از یگان نیروی دریایی و جوایز متعدد دیگری را هم دریافت کرد.

پس از جنگ، این اسب در نیروی تفنگداران دریایی باقی ماند و بیشتر وقت خود را در کمپ پندلتون می‌گذراند؛ جایی که اغلب پتوهای خود را می خورد. رفتاری که البته در کره نیز نشان داده بود. بی پروا در سال 1960 از سپاه تفنگداران دریایی بازنشسته شد و به جای دریافت حقوق بازنشستگی، اتاق و غذای رایگان را پذیرفت. در طول دوران حرفه‌ای، تعداد کمی از تفنگداران دریایی اجازه داشتند سوار شوند. اگرچه چستی پولر، سرباز افسانه‌ای نیروی دریایی، این کار را انجام داده بود و به همین دلیل بعدها، کره‌ای که بی‌پروا زاییده بود به افتخار او چستی نام گذاری شد. در انتها گروهبان Reckless در سال 1968 درگذشت. یاد او از طریق چندین بنای یادبود در ایالات متحده، کره جنوبی و همچنین داستان‌های افسانه تفنگداران دریایی همیشه زنده است.

Kaiser، رکورد دار بیشترین مدت اسارت در آمریکا

یک کبوتر با نام قیصر (Kaiser) نیز در فهرست مشهورترین حیوانات جهان حضور دارد. این پرنده یک کبوتر نامه‌بر آلمانی بود که در اواخر جنگ جهانی اول توسط آمریکایی‌ها اسیر شد. پس از پایان جنگ، این پرنده که توسط اسیر کنندگان آمریکایی، قیصر نامیده شده بود، به ایالات متحده آمریکا برده شد. پس از مدتی استفاده از قیصر برای اهداف تبلیغاتی، شغلی به او منصوب شد که احتمالا قبلا به هیچ زندانی جنگی دیگری پیشنهاد نشده بود. او به مرکز سیگنال کبوتران جنگی در پایگاه فورت مونموث نیوجرسی فرستاده شد.

قیصر به عنوان کبوتر زاینده در این پایگاه به کار گرفته شد و علیرغم ماهیت طاقت‌فرسا وظایفش، او با اشتیاق فراوان به انجام وظیفه محول شده پرداخت. پس از ملحق شدن ایالات متحده به جنگ جهانی دوم، قیصر وظایف خود را در کمپ کرودر واقع در ایالت میزوری ادامه داد. در آن زمان او تعداد زیادی فرزند تولید کرده بود که در تمام جبهه‌هایی که نیروهای آمریکایی در طول جنگ در آن حضور داشتند، خدمت می‌کردند. در طول سال‌های جنگ، قیصر که با همسرش، لیدی بل جفت شده بود، از زندگی در یک اتاق زیر شیروانی خصوصی لذت می‌برد؛ به طوری که ارتش در شب‌های سرد میزوری، برای آن‌ها بخاری هم فراهم کرده بود تا ذره‌ای سرما حس نکنند. بیش از 75 کبوتر نامه‌بر به سرپرستی قیصر و در طول جنگ جهانی دوم وارد سپاه سیگنال شدند که نشان می‌دهد قیصر علی‌رغم شناسنامه آلمانی‌اش، وظایف آمریکایی خود را به جد دنبال می‌کرد.

قیصر در 31 اکتبر 1949 درگذشت. عملاً هیچ راهی برای تعیین تعداد کبوترهایی که فرزندان او برای ارتش آمریکا تولید کردند، وجود ندارد. نهایتا آمریکا خدمات کبوتر پیامرسان را در اواخر دهه 1950 منحل کرد. اما قیصر با انجام قهرمانانه وظایفش در طول جنگ جهانی دوم باعث شد تا یادبودش به همراه دیگر کبوتران قهرمان دوران جنگ در مؤسسه Smithsonian نگهداری شود. احتمالا قیصر کار خود را به شدت دوست داشته؛ زیرا او جهان دیده‌ترین کبوتر حامل تاریخ است که بیش از 33 سال عمر کرده است. او همچنین رکورد طولانی‌ترین اسارت جنگی آمریکا در تاریخ این کشور را در اختیار دارد.

Judy، تنها حیوان زندانی رسمی در جنگ جهانی دوم

جودی یکی از حیوانات همراه در کشتی HMS Grasshopper بود؛ آن هم در سال 1942 و زمانی که در اوایل جنگ اقیانوس آرام این کشتی سعی داشت تا از سنگاپور بگریزد. اما این کشتی در مسیر هند شرقی و هلند غرق شد و در حالی که بازماندگان، از جمله جودی داشتند تا از طریق خشکی به جای امنی برسند، توسط ژاپنی‌ها دستگیر و در مدان زندانی شدند. در آنجا بود که یک زندانی بریتانیایی با نام فرانک ویلیامز، فرمانده ژاپنی را متقاعد کرد تا با جودی، سگ نژاد پوینتر هم مانند یک اسیر جنگی رفتار کند. نکته اعجاب انگیز داستان این است که فرمانده ژاپنی موافقت کرد و جودی تنها سگ اسیر جنگی ثبت شده در جنگ جهانی دوم شناخته شد. جودی مانند دیگر زندانیان بریتانیایی، مجبور بود لگد و ضرب و شتم زندانبان‌های ژاپنی را تحمل کند، اما در انتها جان سالم به در برد.

ظاهرا جودی به میل خود وارد و از کمپ خارج می‌شد، زیرا او در مدت حبس، دو توله را در این زندان به دنیا آورده بود. در سال 1944 ویلیامز و 700 زندانی دیگر با کشتی به سنگاپور منتقل شدند. ویلیامز جودی را قاچاقی با خود همراه کرد. هنگامی که کشتی توسط یک زیردریایی انگلیسی غرق شد، ویلیامز و جودی هر دو جان سالم به در بردند. اما برای مدتی از هم جدا شدند. در سال 1945 جودی نسبت به ژاپنی‌ها تهاجمی‌تر عمل می‌کرد و به همین دلیل آنها تصمیم گرفتند تا به این سگ بخت برگشته شلیک کنند. جودی از اردوگاه به سمت جنگل فرار کرد و تا زمان ترک اردوگاه توسط نگهبانان، به آنجا برنگشت.

پس از جنگ، جودی توسط فرانک ویلیامز به یک کشتی نظامی به مقصد لیورپول قاچاق شد. پس از اینکه جودی از تبلیغاتی برای دریافت وجوه برای پرداخت هزینه‌های قرنطینه‌اش استفاده کرد، بالاخره وارد قرنطینه شد و سرانجام در آوریل 1946 به فرانک در بریتانیا ملحق شد. با انتشار خبر رشادت‌های این سگ در ژاپن، جودی مشهور شد؛ با دیوید نیون بازیگر آشنا شد و در شهرهای سرتاسر بریتانیا مورد تجلیل قرار گرفت. سپس او به همراه فرانک به شرق آفریقا سفر کرد. در آنجا معلوم شد که جودی یک تومور در بدنش دارد که با جراحی برداشته شد. اما کمی بعد معلوم شد که عفونت زخمش خارج از تحمل اوست. در نتیجه جودی در سال 1950 توسط پزشکان از درد و رنج خود خلاص شد. جودی در ماه می 1946 مدال دیکین برای شجاعت و استقامت باشکوه در اردوگاه‌های زندان ژاپن را دریافت کرد.

Rin Tin Tin، ستاره هالیوود

رین تین تین اصلی یک توله سگ تازه متولد شده بود که توسط یک سرباز آمریکایی در فرانسه و در طول جنگ جهانی اول پیدا شده بود. سرباز که سرجوخه لی دانکن نام داشت، پنج توله سگ و مادرشان را در حالی پیدا کرد که توله‌های کوچک هنوز چشمانشان را هم باز کرده بود. سگ مادر از فرط گرسنگی لاغر شده بود. دانکن پس از مراقبت از مادر و غذا دادن توله‌ها، دانکن تصمیم گرفت که یکی از هر جنس توله‌ها را برای خود نگه دارد. او توله نر را رین تین تین نامید. سگ مادر رینتی و توله دختر هم  نانت نامیده شد. او هر دو توله سگ را به صورت قاچاق وارد کشتی کرد و آن‌ها را با خود به ایالات متحده برد. نانت به بیماری ذات الریه مبتلا شد و دانکن قبل از اینکه سفر خود با قطار به کالیفرنیا را آغاز کند، او را با یک توله سگ شپرد دیگر در نیوجرسی جایگزین کرد.

دانکن هر دو سگ را به تنهایی آموزش داد. در سال 1922 رین تین تین در اولین نقش سینمایی خود ظاهر شد و در فیلم صامت The Man From Hell’s River نقش یک گرگ را بازی کرد. سال بعد او به عنوان ستاره اصلی در فیلم «در جایی که شمال آغاز می شود» ظاهر شد. رین تین تین به یک ستاره فیلم‌های اکشن بزرگ تبدیل شد و نژاد ژرمن شپرد را که در آن زمان کمتر شناخته شده بود در آمریکا محبوب کرد. از آنجایی که فیلم‌های آن زمان، هیچ دیالوگی نداشتند و می‌توانستند با تغییر صفحه‌های میان‌نویس در خارج از کشورهای انگلیسی زبان هم نمایش داده شوند، رین تین تین توانست به یک ستاره جهانی تبدیل شود و در هر پنج قاره، نامی برای خود دست و پا کند.

او به تازگی وارد فیلم‌های صوتی شده بود که در سال 1932 و در سن 13 یا 14 سالگی درگذشت (منابع اطلاعات ضد و نقیض می‌دهند). شبکه‌های رادیویی برای اعلام این خبر برنامه‌های خود را قطع کردند. در روزنامه‌ها و مجلات ملی نیز آگهی‌های ترحیم و قدردانی مختلفی چاپ شد. بعد از مرگ، پسران و نوه‌هایش نقش او را روی صفحه نقره‌ای سینما ادامه دادند. او در حیاط خلوت دانکن در لس آنجلس به خاک سپرده شد و بعداً در قبرستان Cemetière des Chiens در پاریس، محل تولدش به خاک سپرده شد. نوادگان رین تین تین تا به امروز و با استفاده از نام او، شخصیت دوست داشتنی او را در سینما و تلویزیون به تصویر می‌کشند.

پاسخ بدهید

وارد کردن نام و ایمیل اجباری است | در سایت ثبت نام کنید یا وارد شوید و بدون وارد کردن مشخصات نظر خود را ثبت کنید *

*