متافیزیک

متافیزیک چیست و چه تعریفی دارد؟

متافیزیک چیست؟ قبل از تشریح مفهوم Metaphysics باید بدانید متافیزیک در کنار علم جای می‌گیرد و برخلاف باور اکثر مردم با فال‌گیری، پیش‌گویی و رمالی ارتباطی ندارد.

طی سالیان گذشته همواره شاهد این موضوع بوده‌ایم که آن دسته از کسانی که قصد فریب عمومی را دارند، برای تایید روش‌های خود از کلمات و اصطلاحات حوزه‌های علم و دانش استفاده می‌کنند. برای مثال در حال حاضر رمالان و فالگیران به دلیل افزایش سطح علمی برای تاثیرگذاری بیشتر به جای استفاده از کلمات قدیمی به استفاده از کلماتی چون کوانتوم، Metaphysics و سایر کلمات رایج حوزه علم و دانش روی آوردند. این کار سودجویان باعث شده است که مفهوم واقعی چنین کلماتی نادیده گرفته شود. از این رو در این مقاله شما را با مفهوم واقعی متافیزیک آشنا می‌کنیم.

متافیزیک چیست؟

با ترکیب دو کلمه متا (بعد) و فیزیک (طبعیت)، متافیزیک شکل گرفته است که در بسیاری از کتاب‌ها به مابعد‌الطبیعه ترجمه می‌شود. این کلمه دارای رگه‌هایی از فلسفه بوده و ارسطو در خصوص آن می‌گوید به دنبال اولین اصل‌ها و علت‌ها بودن هدف اصل متافیزیک است. متافیزیک در دل خود پرسش‌های اصلی چون بودن، نبودن، شدن و مواردی از این قبیل را جای داده است. همچنین متافیزیک را به نوعی آنتولوژی یا وجودشناسی نیز می‌شناسند.

متافیزیک

کلمه متافیزیک توسط شاگردان ارسطو و نامی ساخته شده بود تا نوشته‌های پس از فیزیک آنها را نام‌گذاری کنند. پس از چند دوره از کلمه متافیزیک برای معانی که اشاره شد مورد استفاده قرار گرفت. ارسطو به جای کلمه متافیزیک از عبارت دانش یا فلسفه اولین استفاده می‌کرد. پس از مدتی افرادی که به واژگان حوزه علوم و فلسفه آشنایی نداشتند از آن برای کلمات مابعدالطبیعه یا ماوراءالطبیعه استفاده کردند. این افراد به دلیل نداشتن دانش کافی از پدیده‌هایی عجیب و فراطبیعی، برای نامیدن آنها از متافیزیک بهره بردند. به همین دلیل امروزه برای پدیده‌هایی که فیزیک نتواند آن را توصیف کند، از واژه Metaphysics استفاده می‌کنند.

متافیزیک

چنین اشتباهاتی باعث شده است که حتی دانشگاهیان نیز در خصوص Metaphysics به درک درستی نرسیده‌اند و متاسفانه کتاب «هر آن‌چه ضروری است در خصوص مسائل فراطبیعی یا پارانرمال بدانید» که توسط سیلویا براون نوشته شده است را در زبان فارسی به عنوان پدیده‌های متافیزیکی ترجمه کرده‌اند. از این رو مخاطبانی که فارسی زبان هستند مفهوم مستقل متافیزیک و پارانرمال را ندانسته و این دو را متاسفانه با یکدیگر برابر می‌دانند. سیلویا براون در این کتاب در خصوص اشیای ناشناخته فضایی (UFO)، خون آشام، ارواح، طلسم و برون‌فکنی روح و هاله، پری‌دریایی و اشباح سخن می‌گوید، اما مترجم در مقدمه نوشته است این کتاب نوشته یکی از بزرگترین نویسندگان عرصه متافیزیک جهان است. به طور کلی چنین سوءتعبیرهایی باعث شده است که در حال حاضر شاهد سوءاستفاده‌های گسترده از این واژه باشیم و رمالان و فال‌گیران محصولات خود را تحت واژه Metaphysics به فروش برسانند.

تعریفی از متافیزیک

تعریف متافیزیک توسط ماکس پلانک:

در ذهن خود قطعه خاکی را تصور کرده و سپس ابعاد هندسی آن در کنار ساختار شیمیایی و فیزیکی را مورد بررسی قرار دهید. به این اقدام یک بررسی علمی می‌گویند، اما این مقدار خاک را در کنار یک تصویر بزرگ‌تر و گسترده در نظر بگیرید. بیابانی را تصور کنید که در آن تپه‌ها و دامنه‌های متعددی وجود دارد که اگر آن را از دیدگاهی بلند تجسم کنید، شما با تصویر جدیدی مواجه خواهید شد و این مورد را با بینش متافیزیکی شبیه می‌دانند. Metaphysics و علم در کنار یکدیگر قرار دارند و شناخت علمی در بطن معرفت متافیزیکی شبیه فیزیولوژی و بیوشیمی جای دارد.

جمع‌بندی

به طور کلی Metaphysics و علم در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند. در پایان باید بگوییم که بر خلاف تصور اکثر مردم متافیزیک به اشباح سرگردان، پیشگویی، فال‌گیری و رمالی ارتباطی ندارد. در خصوص متافیزیک با پرسش‌هایی مواجه می‌شویم مثل حقیقت چیست؟ چگونه معلول به علت نیازمند است؟ دلیل اینکه نمی‌توان بدون علت به وجود آمد چیست؟ وجود به چه معناست؟ چرا به جای اینکه چیزی نباشد، چیزی وجود دارد؟ اصالت وجود و اصالت ماهیت چیست؟ رئالیسم چگونه معنا می‌شود؟ ریشه تنوع و تعدد چیست؟

پاسخ بدهید

وارد کردن نام و ایمیل اجباری است | در سایت ثبت نام کنید یا وارد شوید و بدون وارد کردن مشخصات نظر خود را ثبت کنید *

*

6 دیدگاه

  1. در اعصار دور دست باستان قبل از تولد و پیدایش فلسفه در یونان سه خبر یا پیام به گوش دل یا باطن خردمندان گم نام انسانی در سرزمین های هند و ایران از طریق القاء و الهام و نه در قالب وحی به گوش سر بسان بنیانگذاران ادیان توحیدی – ابراهیمی ( یهودیت – مسیحیت – اسلام ) ابلاغ گردیده است که می توان آن سه پیام را بزرگترین اکتشافات قوای ادراکی فهم و عقل انسان در زمینه های جاودانه بودن زندگی ؛ خود شناسی ؛ انسان شناسی ؛ طبیعت یا کیهان و یا جهان شناسی و خدا شناسی دانست و آنها را اصول بنیادین متافیزیک اشراقی یا علمی نامید و آنها را با متافیزک کلاسیک ارسطویی و متافیزیک استعلایی کانتی و پدیدار شناسی هگل و هوسرل و هایدِیگِر مقایسه نمود و توانایی آنها را دریافت و سنجید. این سه پیام باستانی بطور اختصار و کوتاه و فشرده به شکل و شرح زیر می باشند :
    الف – پیام هفت سین : این پیام در پشت پرده ظاهری و رنگین و مجلل و باشکوه برگزاری مراسم چیدن سفره یا میز هفت سین بهنگام بر پایی جشن باستانی عید نوروز نهفته است و معنای اصلی و ریشه ای آن یعنی از دیدگاه خردمندان گم نام و آفریینده و یا دریافت کننده اولیه این پیام عبارت از هفت سبزی کاشتنی و برداشتنی و پختنی و خوردنی نبوده است بلکه به معنای سامان ها یا نظم های هفتگانه کیهانی و زندگانی ها و عشق های هفتگانه انسانی. هفت آسمان ارسطو با یک مرکز ثابت زمینی و هیئت یا نجوم بطلمیوسی و سماوات سبعه و الارض قرآنی ( هفت آسمان طبقه بر طبقه و یا محیط و محاط بر همدیگر و یک ارض در مرکز آنها ) و خطوط هفتگانه روی جام جهان نمای پادشاهان پیشدادی و بعدا کیانی جملگی و بدون استثناء ریشه در پیام هفت سین دارند.
    ب – پیام خویدوده : زرتشت و شاگردان و پیروان مستقیم و هم عصر وی نتوانسته اند به تلفظ ریشه ای و معنای اصلی این پیام پی ببرند و پیروان بعدی زرتشت هم در طول اعصار تاکنون به معنای اصلی آن نائل نگردیده و مفسرین غربی هم یا به علت جهالت و نادانی و یا در جهت تحریک مسلمانان و مسیحیان بر علیه زرتشتیان ایرانی و پارسیان هندی، آنرا به معنای ازدواج با محارم تعریف و تعبیر و تفسیر نموده اند. اما معنای اصلی آن پیام فرا باستانی خطاب به تک تک افراد انسانی به شکل زیر بوده است :
    《 خود تو ده تائی 》 . به این معنا که هرفرد انسانی در آغاز و ازل و در نظام احسن آفرینش مبداء از یک خانواده ده عضوی خودی و بنیادی و ملکوتی آفریده شده است، مشتمل بر پنج مرد و پنج زن خودی ( به زبان دینی : پنج آدم و پنج حوای خودی ) با هدف زوجیت هر فرد انسانی با خود و تجربه عشق خویشتن به پنج روش مختلف در قالب پنج زوج بنیادی و خودی. واژه های به اصطلاح یونانی از قبیل کاتِ گوری و فنومن و نومن هم در اصل و ریشه فارسی بوده و در ارتباط مستقیم با واژه خویدوده می باشند. همچنین عنوان اقوام ماد بصورت جمع یعنی مادها در اصل و ریشه به شکل زیر بوده است : 《 ما ۱۰ ا 》 و در ارتباط مستقیم با پیام خویدوده قرار دارد.
    پ – پیام چرخه یا گردش و یا زنجیره تولد و مرگ : به زبان سانسکریت و با حروف لاتین به شکل samsara با تلفظ سَم سَرا به زبان تمثیل فارسی به معنای سرا یا خانه زهر یا سم و یا درد و رنج . این پیام توسط خردمندان هندو دریافت و از طریق چرخه حلول روان یا تناسخ شرح و توضیح داده شده و توجیه و تبیین گردیده است. اما طوریکه می دانیم بودا پدیده گردش حلول روان یا تناسخ را در شرح و توضیح این پیام باستانی باطل دانسته و آنرا تنها در چارچوب علت و معلول مادی پذیرا بوده است.
    خلاصه مطلب : سامان ها یا نظم های هفتگانه کیهانی و آسمانها و زمین های هفتگانه بطور همزمان و به شکل طبقه بر طبقه و یا بصورت محیط و محاط بر همدیگر وجود ندارند بلکه هرکدام به نوبت و ترتیب خاص و ویژه خویش در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و جاودانه آن ، در فواصل زمانی کاملا معین و از پیش تعیین شده ( همیشه برابر با طول عمر کلی کیهان یعنی فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی و وقوع دو مه بانگ متوالی ) از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان ( بطور برابر و همسان در محتوای هرکدام از جهان های موازی و مساوی و بیشمار ) و در طول همدیگر ( نه از لحاظ مکانی بلکه زمانی ) به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند و عمر خود را سپری می نمایند.
    از اینکه خردمندان اعصار دور دست باستان و انبیاء و اولیاء شریف و بزرگوار و فلاسفه آزاد اندیش غرب و الاهی دانان و متکلمین و مفسرین و حکیمان و عارفان دینی در اعصار مختلف گذشته هیچکدام به نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان آشنایی و علم و آگاهی نداشته اند، از این لحاظ هیج گونه انتقادی بر آنان جایز و روا نمی باشد.
    دنیای متایی یا استعلایی و یا عالم امر و غیب و غیر قابل شناخت از طریق تجربه بطور کلی هفت برابر این عالم محسوس یا طبیعی و یا فیزیکی می باشد. این عالم واقعی – عینی – شهودی یا این عالم مِلک یا تکوین یا طبیعی و یا فیزیکی و پدیداری که با آن مواجه هستیم و درآن یک روز متولد می شویم و یک روز هم می میریم از لحاظ کثرات یک هفتم عالم غیب می باشد و نه ظهور و پیدایش و کثرت کامل آن. و خود این عالم در نوع خاص و ویژه خویش فقط در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی از مراتب و درجات تکاملی فراوان بین دو سرحد؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال در طول سفر مقطعیِ نزولی و صعودی محتوای کیهان بین مبداء و معاد به ظهور و پیدایش رسیده است. تعداد مراتب و درجات تکاملی عوالم هفتگانه باهم برابرند و به روش علمی قابل محاسبه و تعیین می باشند. نتیجه نهایی : برخلاف باور و بینش ادیان بخصوص توحیدی – ابراهیمی ، افراد انسانی این عالم تنها دارای یک زندگی دنیوی نمی باشند بلکه حیات های فراوان دنیوی که تعداد آنها برابر با یک هفتم مراتب و درجات تکاملی هفت عالم می باشد. لذا با شلیک یک پیکان از کمان یک محاسبه ساده می توان چند هدف را بطور همزمان نشانه گیری و شکار کرد.

  2. واژه physis با تلفظ فی زیس در اصل و ریشه از دو کلمه عربی و فارسی ساخته شده است : فی در زبان عربی به معنای در یا درون یا بطن و باطن می باشد و زیس در زبان فارسی مخفف مصدر زیستن یا زندگی کردن. لذا واژه فیزیک در مراحل اولیه پیدایش خود یعنی به شکل فیزیس از دیدگاه ارسطو به معنای زندگی درونی یا باطنی بوده است. به این معنا که زندگی کلیه موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی ریشه در بطن و باطن طبیعت دارد و نه در بیرون از طبیعت یا ماوراء طبیعت. از دیدگاه ارسطو متافیزیک به معنای یکی بودن و یا در هم تنیدگی عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت با عالم محسوسات یا طبیعت افلاطونی. به بیان دیگر متا فیزیک به معنای یکی بودن و در هم تنیدگی عالم ماده و معنا یا عالم ملکوت و غیب با عالم ملک و شهود یا یکی بودن سرزمین آسمانی و زمینی از دیدگاه دین مسیحیت و یا یکی بودن عوالم سه گانه دنیائی و برزخی و اُخروی از دیدگاه دین اسلام و یا یکی بودن دو جهان فانی و باقی از دیدگاه شاعران و ادیبان و عارفان پارسی و فارسی زبان و یا یکی بودن عالم امر و تکوین. بهر حال خداوند متعال و حقیقی در لحظه جاودانه حال که طول آن در علم فیزیک برابر با ۱۰ بتوان منهای ۴۳ثانیه می باشد و به زمان پلانک معروف است، در محیط و محتوای کلیه جهان های موازی و مساوی و بیشمار بطور همزمان و در عین واحد هم در قالب واقعیت عینی به ظهور و پیدایش و کثرت رسیده و می رسد و هم بصورت واقعیت محض و غیبی در پشت پرده واقعیت عینی حضور مطلق دارد. لذا انسان تا نتواند ظاهر و باطن واقعیت عینی و فیزیکی یا طبیعت و کیهان و طبع خود را بطور کامل و روشن شناسایی کند هرگز به شناخت خود و خداوند و عالم غیب و ملکوت و امر و عالم ایده های افلاطونی و متافیزیک کلاسیک ارسطویی و استعلائی کانتی و سرزمین آسمانی مسیحیت و عوالم برزخ و آخرت دین اسلام و جهان باقی شاعران و ادیبان و عارفان نائل نخواهد گردید. چنین شناختی به عهده علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات می باشد و خارج از توان معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی و معارف حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و کشف و شهودات شوقانی و ذوقانی عرفانی . خدای دینی و فلسفی و عرفانی مفهومی خشک و خالی و تهی بیش نمی باشد. ضمنن خداوند متعال و حقیقی و واقعی در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را تحت عنواین نبی و پسر و رسول برای تربیت و هدایت بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجّوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا با واسطه . تکالیف سنگین و اعمال دست و پاگیر و بازدارنده رشد و نمّو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل انسان و کُند کننده احساسات و عواطف و افکار و خیالات افراد انسانی و در عوض تقویت کننده اوهامات و خرافات از قبیل ستایش و پرستش و نیایش و مناجات و دعا و عبادات و تسبیح و ذکر و طاعت و بندگی و احداث معابد و قربانی حیوانات در اطراف آنها و زیارت اماکن به اصطلاح مقدسه و تعیین قبله گاه و اوقات شرعی از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان و عالم ملکوت و غیب بسان بلایا و آفات علاج ناپذیر بر وجود انسان نازل و تحمیل نگردیده اند بلکه جملگی میراث دوران حاکمیت آیین های بت پرستی می باشند. نتیجه مختصر و کلی : خداوند متعال و حقیقی و واقعی ( یعنی علمی و نه دینی و فلسفی و عرفانی) حقیقت مطلق و واقعیت عینی و محض و غیبی بیکران و بینهایت می باشد و هیچ چیز و هیچ کس دیگری غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد. شناخت اصلی و محوری و مرکزی تئوری علمی مه بانگ یعنی نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی شاه کلید یا فراکلید ( و نه فارقلیط ) گشایش و افتتاح در و دروازه عالم غیب و ملکوت و متافیزیک علمی می باشد و هر متفکر و اندیشمندی که در زمینه های خود شناسی و خدا شناسی مشغول پژوهش و تحقیق باشد و به این شناخت توجه ژرف نداشته باشد، عمر شریف خودرا در پرسه زدن روی گمراهه ها و وادی های بی آب و علف و سراب آلود در آنسوی واقعیت عینی تلف خواهد نمود گرچه ممکن است که به مقامات سطح بالای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دست یابد. موجوداتی از قبیل جن و پری و ملائکه یا فرشتگان و ارواح خبیثه و شیاطین و یا انوار و عقول مجرده موجوداتی تخیلی – توهمی اند که توسط خرد یا عقل محض یا نظری انسان باستانی در افق های دور دست وهم ساخته و پرداخته و بافته و تولید شده اند و هیچگونه موجودیت واقعی و عینی و یا محض و غیبی ندارند.

  3. با عرض پوزش.
    پیامبر ابراهیم با فرزند خود اسماعیل و نه ایساّک خانه کعبه را ساخت.

  4. طبق باور من نظریه مخروطی بودن جهان به دور از حقیقت می باشد و آنهم به این دلیل ساده که بینهایت در یک شکل محدود مخروطی جای نمی گیرد. بنا بر این برای پر کردن پهنه بیکران و بی نهایت به مخروط های بی شماری نیاز مندیم. مشکل دوم طریقه قرار دادن مخروط ها کنار هم و دور و بر هم می باشد ، طوریکه فضای خالی بین آن ها ایجاد نشود. برای جلو گیری از ایجاد فضای خالی می توان تعدادی از مخروط ها را روی روی قاعده و تعدادی را روی راس در کنار هم قرار داد . و بالا و پایین آنها می توان با مخروط های خوابیده بطور یک در میان پر کرد ، طوریکه یک بار قاعده به سمت راست و راس به سمت چپ و سپس راس به سمت راست و قاعده به سمت چپ و الا آخر تا بی نهایت. در این جا با مشکل سوم بر خورد می کنیم.
    رابطه نزول و صعود معکوس می شود ، یک بار از بالا به پایین و یک بار از پایین به بالا و یک بار از چپ به راست و یک بار از راست به چپ. اما در نظریه شکل های کروی و مکعب مربع و یا هشت ضلعی مربع مثل خان های روی شان کندوی زنبور عسل، نزول از مرکز صورت می گیرد و صعود از محیط به سمت مرکز. مشکل جهان هی کروی این خواهد بود که در همسایگی آنها فضای خالی ایجاد خواهد شد که با صرفه جویی خالق در امر تقسیم بندی مکان مطلق خود منافات خواهد داشت. بنا براین دو شکل باقی مانده محتمل ترین و معقول ترین فرم برای جهان ها خواهند بود. طوریکه شاید بدانیم طرح و ساختمان اولیه خانه کعبه توسط پیامبر ابراهیم و فرزندش ایساّک ( به زبان عربی و فارسی : اسحاق ) صورت گرفت و بعدا توسط پیامبر اسلام نو آوری گردید. ساختار اولیه خانه کعبه به احتمال قریب به حقیقت به شکل مربع مکعب بوده است و احتمالا در ضمیر ناخود آگاه پیامبر ابراهیم تصویر جهان را مجسم نموده است. شکل فعلی آن مکعب مستطیل است ، ارتفاع آن بلند تر است از طول و عرض قاعده.

  5. با سلام خدمت گردانندگان و علاقه مندان این سایت.
    ماوراالطبیعه نظریه افلاطون می باشد، اما مابعدالطبیعه نظریه ارسطو.
    نظریه افلاطون بیشتر با اعتقادات و باور های دینی مطابقت دارد. اما نظریه ارسطو مطابق با وحدت فلسفی و عرفانی می باشد. پیشوند ” متا ” به زبان یونانی به معنای ” پس ” یا ” در پشت ” می باشد و تعبیر و تفسیر آن در زبان فارسی به ماوراء و یا بیرون از طبیعت اشتباه می باشد. ارسطو با نظریه دو عالم استاد خویش مخالف بود و برای اصلاح آن عالم ماورایی استاد خود را پایین آورد و آنرا در بطن عالم محسوسات قرار داد. بنا بر این متا فیزیک به معنای شناختن بطن و باطن طبیعت می باشد. و آن به این معنا که خداوند و عالم غیب را باید در باطن طبیعت جستجو کرد و نه در خارج از آن. اشتباه افلاطون این بود که نظریه مجموعه جهان ها را که بعضی از فلاسفه یونانی ماقبل او به آن باور داشتند نه پذیرفت. او کل هستی را به دو عالم تقسیم کرد و یکی از آنها را عالم محسوسات یا طبیعت نامید که از لحاظ زمان و مکان محدود می باشد و دیگری را عالم ایده ها نامید که از طرف درونی به عالم محسوسات و به سمت بیرون بی کران می باشد. از دیدگاه امروز می توان یک دنیای کروی محدود را در دل یک دنیای نیمه بی نهایت تصور کرد. هم چنین امروز می توان بی نهایت را به جهان های بی شماری تقسیم نمود. جهانی که در آن زندگی می کنیم و از لحاظ وسعت و عظمت موجب شگفتی ماست ، در مقایسه با بی نهایت فقط یک نقطه ناچیز فیزیکی بیش نمی باشد. برای سهولت در امر خیال پردازی و تصویر سازی خیالی پیشنهاد من این است که تمام جهان هائی که تا کنون آفریده شده اند
    ( چه تحت امر خداوند و یا تصادفی و خود بخود ) و جهان هائی که در آینده خلق می شوند ، همگی بطور مطلق از لحاظ فرم و محتوا یکسان می باشند. یک فرد انسانی در تمام جهان ها بطور مطلقا همزمان وجود دارد و مطلقا همین زندگی را طی می نماید. انسان اندیشمند در طول تاریخ تا کنون به چنین خیالی دست نیافته است. من خودم به امر خداوند بیشتر اعتقاد دارم تا امر تصادف. جهان های مادی محصول نزول جهان های معنوی می باشند و غایت حرکات و تحولات آنها رسیدن و یا صعود نمودن به سطح جهان های معنوی می باشد و آنهم در سر جای خود و چهارچوب مطلق خود و نه در جائی دیگر. بنا بر این نظریه ماوراء طبیعت افلاطون و مابعد الطبیعت ارسطو و دنیای آخرت دینی و وحدت فلسفی و عرفانی از طریق تشریح ارائه شده بالا ، همگی صحت و حقیقت خود را دارا می شوند.

  6. من می تونم با تمام اعتماد به نفس بگم که هیچی نفهمیدم