خانه پدری

یادداشتی بر فیلم خانه پدری ؛ اثری مفهوم‌زده و کم‌توان

یکی از عجیب‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران بدون شک خانه پدری است. اثری که نه به واسطه محتوا، بلکه به دنبال حواشی و توقیف‌هایش به فیلمی بحث‌برانگیز و جالب توجه تبدیل شده است، اما با تمام این تفاسیر ساخته کیانوش عیاری حرف خاصی برای گفتن ندارد.

خانه پدری از ابتدا تا انتها به دنبال انتقال یک مفهوم است، اینکه زن ایرانی از دیرباز تا چندی قبل همواره مورد ظلم مواقع شده و حتی خانه پدر و خانواده هم محفل امنی برای یک دختر جوان نیست. هرچند عیاری در بخش پایانی فیلمش نشان می‌دهد به لطف پیشرفت فکری جامع و تغییراتی که در نگرش مردم طی چند دهه اخیر ایجاد شده، حالا زن ایرانی تا حدودی می‌تواند در مقابل این ظلم و ظالمان قد علم کرده و مطالبه‌گر باشد. آیا اینکه طی دهه‌ها و صدهای قبل به زن‌ها بی‌مهری شده و برخی مردان به واسطه شرایط جامع و برتری فیزیکی که دارند بخشی از حقوق آن‌ها را سلب کرده‌اند، موضوع غیرقابل قبول یا جدید و حتی قابل مناقشه و بحثی است؟ چنین گمان نمی‌کنم؛ زیرا چه در کشور ما و چه در سراسر دنیا همواره جدل‌هایی پیرامون این موضوع وجود داشته است و همه با حقوق از دست‌رفته بانوان آشنا هستیم. در نتیجه وقتی یک فیلم‌ساز به سراغ چنین موضوعی می‌رود بیش از هر چیز نیاز به فرمی نو در روایت، قصه‌ای چالش برانگیز و نگاهی خاص دارد که متاسفانه در این زمینه‌ها فیلم عیاری پاک قافیه را می‌بازد.

در یادداشتی خواندم که سبک روایی فیلم خانه پدری با رمان جاودانه صد سال تنهایی قیاس شده بود، آیا واقعا کیفیت، سبک و ساختار این دو اثر (جدای از متفاوت بودن مدیوم‌ها) شباهت به خصوصی به یکدیگر دارند؟ من که چنین تصویر نمی‌کنم! جدای از اینکه هر دو اثر ماجرای یک خانواده طی نسل‌های مختلف را روایت می‌کنند، واقعا شباهت خاصی وجود ندارد. از سوی دیگر بعضی از منتقدین و اصحاب رسانه سخت بر این ساخته عیاری تاختند که خانه پدری اثری است ضد ملی و حتی باید جلوی اکران آن گرفته شود! به نظرم بهتر است از ضرب‌المثل «از اون ور بوم افتادن‌» درس بگیریم و در برخورد با این فیلم سینمایی اعتدال را رعایت کرده و همانند سایر آثار حقیقت را بگوییم و به جانب‌داری بی‌خود یا تخریب نابه‌جا نپردازیم.

خانه پدری

خانه پدری شروع مستحکمی دارد، اما متاسفانه در همان فصل آغازینش تمام می‌شود! منظورم چیست؟ در همان 24 دقیقه اول و پس از نخستین باری که آن موتیف دختر تاب سوار را می‌بینیم با مردان قصه آشنا می‌شویم؛ افرادی سنگ‌دل و به برداشت خودشان خانواده‌دار و زن‌هایی تو سری خورده و محدود که حتی ممکن است توسط عزیزانشان به خاطر خطاهایی قابل چشم‌پوشی کشته شوند! مشکل فیلم عیاری دقیقا از دقیقه 24 به بعد آغاز می‌شود، یعنی زمانی که 80 سال همین آش و همین کاسه را با همان فرمت و ساختار پیش روی مخاطب می‌گذارد! و هیچ زحمتی به خود نمی‌دهد که شخصیتی سازد، به قدر کافی به افراد داستانش بپردازد یا چالش خاصی در قصه‌اش ایجاد کند که به واسطه آن حتی اثرگذاری فیلم را بالاتر ببرد، نه! از این خبرها نیست.

فیلم گاهی در دام تکرار و اصرار فیلم‌ساز برای نشان دادن چند باره موضوعات می‌افتد. کجا؟ از دست رفتن کنترل ادرار دختر خانواده که قصد دارد کلاس آموزش قالیبافی دایر کند. آیا این عمل کمی زیادی نبود؟ بار اول چنین اتفاقی را پیش از قتل و کشته شدن شاهد بودیم، اما اینجا فکر می‌کنم فیلم‌ساز از گزینه نامناسبی برای به تصویر کشیدن ترس زنان/دختران از مردهای آن دوران بهره گرفته‌است. به این خاطر در تیتر از عبارت «مفهوم‌زده» استفاده کردم که تمامی زن‌ها به زیرزمین می‌آیند و کتک می‌خوردند (بجز یک مورد)، دو مرد ظالم قصه قدرت تکلمشان را از دست می‌دهند، مادر در کمتر از یک دقیقه سکته می‌کند و خواهر با دنده شکسته در منزل پدرش به زیر باد کتک شوهر گرفته می‌شود، نوه با تریاک پدر بزرگ خودکشی می‌کند و… آیا کسی ادعا می‌کند چنین اتفاقاتی هرگز رخ نداده است؟ نه، به هیچ‌وجه. بلکه حرف این است که هر کدام از این بدبختی‌ها و سیه‌روزی‌ها برای افراد گوناگونی در مناطق مختلف کشور رخ داده است، اما گردآوردن تمامی این موارد در یک خانواده و در یک زیرزمین بدون شک زیاده‌روی و سیاه‌نمایی است. اگر فیلم قصه منسجمی داشت که در بطن خود (احتمالا با چند صحنه احساسی) به طور دقیق و مناسب به برخی از این آسیب‌ها می‌پرداخت کسی نمی‌توانست با محتوایش مخالفت کند، منتهی الان اصلا «شخصیت» نداریم و نهایتا با چند «تیپ شخصیتی» مواجه هستیم که در سطح باقی می‌مانند و تنها نماینده یک سری آدم قلدر، یک سری آدم کتک خورده یا جوانان امروزی هستند و همین امر از تاثیرگذاری اثر می‌کاهد و حس همزادپنداری را در مخاطب خیلی بیدار نمی‌کند. مگر کیانوش عیاری خانه پدری را نساخته تا مصائبی که از گذشته تا به امروز گریبان‌گیر زنان بوده را به تصویر بکشد بلکه برخی از ما به خود بیاییم و در آینده اوضاع بهتر شود؟ این بخش از یادداشتم را اینطور به پایان می‌برم، فرض کنید فیلمی داریم در مورد اهدای عضو، همه شخصیت‌های قصه باید یا بیمار (دنبال دریافت عضو) یا اهدا کننده عضو باشند؟ در این کنار یکی دو پرستار و دکتر هم ببینیم و ماجرا تنها در یک بیمارستان رقم بخورد و بعد بیاییم و تعمیمش دهیم به هزار و یک موضوع جور و واجور؟ فیلم خوبی نمی‌شود و قصه‌اش لنگ می‌زند، نه؟ حکایت خانه پدری تقریبا همین است.

خانه پدری

خانه پدری نکات مثبتی در کارگردانی و میزانسن دارد که نباید آن‌ها را از یاد برد. در بعضی از سکانس‌ها جای دوربین مناسب انتخاب می‌شود و برای نمونه می‌توان به همان دقایق کشته شدن دختر در ابتدای فیلم و نمایی که می‌بینیم اشاره کرد. آن موتیف برای پایان هر بخش و شروع شدن هر قسمت زمانی جدید از درب خانه نشان دهنده توجه فیلم‌ساز به وجه‌های زیبایی شناسانه اثر خود است و از سویی دیگر دیالوگ‌هایی را از زبان شخصیت‌ها می‌شنویم که زیادتر و بزرگ‌تر از حدشان نیست و بعضی از آن‌ها تامل برانگیزند (برخلاف خود افراد که سطحی و الکی هستند).

من هم متوجه این شدم که قصد عیاری با این فیلم خیر است و به دنبال بهبود کیفیت زندگی زنان سرزمینش بوده و بخشی از تاریخ و اتفاقات این مرز و بوم را به تصویر کشیده، متوجه برخی ظرافت‌های نه چندان چشم‌گیر فیلم‌نامه همچون ارتباط زنان با فرش‌بافی و رفو کردن و از سمت دیگر تمام شدن این کارها به اسم مردان، استفاده مناسب از زیرزمین به عنوان محلی برای دفن تمامی زشتی‌ها و اینکه نسل جدید باید بن و پی این تبعیض و زشتی‌ها را بکند و همه چیز را نو کنیم شدم، اما بازهم می‌گویم که فیلم خانه پدری اثری است مفهوم‌زده و کم‌توان که به واسطه قصه سطحی و شخصیت‌های پوشالیش تمامی نکات مثبتی که دارد را بر باد می‌دهد.

نظرات خود پیرامون این یادداشت سینمایی و فیلم را با سایر کاربران گجت نیوز به اشتراک بگذارید.